متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 516
مقدمه
این مجموعه، که از دل درسگفتارهایم برآمده، روایتهایی است از تجربههای زیسته، تأملات عمیق و درسهایی که در مسیر طلب علم و معرفت آموختهام. هر بخش از این گفتگوها، چونان آیینهای است که گوشهای از زیست معنوی و علمیام را بازمیتاباند. این خاطرات، که گاه بهصورت گذرا در درسگفتارهایم ذکر شدهاند، در اینجا با جزئیات و تأمل بیشتری بازگو میشوند تا مخاطب را به دنیای معرفت، استقامت و رضایت الهی ببرند. در این روایتها، تلاش کردهام با زبانی صمیمی و در عین حال عمیق، شما را به لحظههای زندگیام دعوت کنم؛ لحظههایی که گاه با درد و رنج همراه بوده، اما همواره با نور ایمان و توکل روشن شده است.
بخش اول: استقامت در برابر مصائب و رضایت الهی
سالها پیش، یکی از عالمان دینی که با او آشنا بودم، گرفتار حادثهای تلخ شد. تصادفی سنگین که جسمش را چون گوشت قربانی له کرده بود. وقتی به محل حادثه رسیدم، با چشمان خود دیدم که او دیگر امیدی به زنده ماندن نداشت. با این حال، آنچه مرا شگفتزده کرد، روحیه او بود. نه شکایتی، نه پشیمانی، نه حتی لحظهای تردید در رضایت به مشیت الهی. او با آرامشی عجیب میگفت: «این نشانه قبولی من نزد خداست.» این رضایت، این تسلیم در برابر خواست پروردگار، برایم درس بزرگی بود. گویی او با تمام وجودش آیه شریفه را زندگی میکرد:
قرآن کریم: رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (خدا از آنان خشنود است و آنان از او خشنودند، سوره مائده، آیه 119).
این عالم، حتی در آن حال، با دست شکستهاش به درس و تلاش ادامه داد. نه از شهادت فرزندش برای خودنمایی بهره برد و نه لحظهای از مسیر علم و معرفت بازماند. این استقامت، این پشتکار در برابر مصائب، مرا به یاد آیهای دیگر انداخت:
قرآن کریم: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ (پس چنانکه مأمور شدهای استقامت کن، سوره هود، آیه 112).
درنگ: رضایت به مشیت الهی، حتی در سختترین مصائب، نشانه کمال انسانی است. این رضایت، نه تنها از شکایت و پشیمانی جلوگیری میکند، بلکه انسان را به سوی معرفت و ارتباط عمیقتر با خدا سوق میدهد.
بخش دوم: تواضع و پشتکار در برابر تمسخر
آن عالم دینی، که از او سخن گفتم، در برابر تمسخر دیگران نیز مقاوم بود. گاه اطرافیان به کارهای سادهای که انجام میداد، مانند ساختن پالان، میخندیدند. اما او با جدیت و تواضع به وظایفش عمل میکرد. این رفتار مرا به یاد بندگان صالح خدا میانداخت که با فروتنی گام برمیدارند. قرآن کریم میفرماید:
قرآن کریم: وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا (و بندگان خدای رحمان کسانیاند که بر زمین به نرمی گام برمیدارند، سوره فرقان، آیه 63).
این تواضع، این بیاعتنایی به قضاوت دیگران، درس بزرگی برایم بود. او نشان داد که انسان با پشتکار و تعهد میتواند از سد تمسخر و سرزنش عبور کند و به وظایفش وفادار بماند.
درنگ: تواضع و پشتکار در برابر تمسخر، نشانهای از عزت نفس و تعهد به وظایف الهی است. انسان مؤمن، با تمرکز بر هدف خود، از قضاوتهای نادرست دیگران متأثر نمیشود.
بخش سوم: عنایت الهی در لحظات بحرانی
حادثه آن عالم، برایم درس دیگری داشت. هنوز نمیدانم چگونه از این سانحه باخبر شدم. شمارهام در جیب او نبود، اما به شکلی مرموز خبر به من رسید. گویی دستی غیبی در کار بود تا ما را به یاری او بکشاند. این تجربه مرا به یاد آیهای انداخت که میفرماید:
قرآن کریم: وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (و هر کس از خدا پروا کند، برایش راه خروجی قرار میدهد، سوره طلاق، آیه 2).
این عنایت الهی، این حضور غیبی در زندگی مؤمنان، چیزی است که بارها در زندگیام دیدهام. گویی خداوند در لحظات بحرانی، راهی برای نجات و کمک میگشاید.
درنگ: عنایات الهی در لحظات بحرانی، نشانهای از حمایت پروردگار از بندگان خویش است. این حضور غیبی، مؤمن را در دشواریها یاری میرساند.
بخش چهارم: سرعت و مسئولیت در کمکرسانی
وقتی خبر حادثه را شنیدم، لقمه در دهانم بود و آماده افطار بودم. اما لحظهای درنگ نکردم. با شتاب سوار ماشین شدم و به سوی محل حادثه رفتم، هرچند در مسیر، خودم نیز نزدیک بود تصادف کنم. این عجله، از ترس آن بود که مبادا دیر برسم و نتوانم کمکی کنم. قرآن کریم میفرماید:
قرآن کریم: وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ (و در نیکوکاری و تقوا با یکدیگر همکاری کنید، سوره مائده، آیه 2).
این آیه، برایم یادآور وظیفهای بود که در آن لحظه بر دوشم سنگینی میکرد. احساس میکردم باید هرچه سریعتر خود را به او برسانم، شاید بتوانم کاری کنم، هرچند وقتی رسیدم، دیدم که دیگر امیدی نیست.
درنگ: سرعت و مسئولیت در کمکرسانی به دیگران، نشانهای از تعهد اخلاقی و ایمانی است. مؤمن در برابر مصائب دیگران بیتفاوت نمیماند.
بخش پنجم: شکنندگی جسم و پایداری روح
وقتی به محل حادثه رسیدم، جسم آن عالم را چنان دیدم که گویی گوشت قربانی است، لهشده و بیجان. این صحنه، مرا به یاد فناپذیری جسم انسانی انداخت. قرآن کریم میفرماید:
قرآن کریم: كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ (هر نفسی چشنده مرگ است، سوره آل عمران، آیه 185).
اما آنچه در آن لحظه مرا تکان داد، پایداری روح او بود. با وجود آن همه آسیب، او آرام بود و به خواست خدا راضی. این تضاد بین شکنندگی جسم و استواری روح، برایم درس بزرگی از معرفت و ایمان بود.
درنگ: شکنندگی جسم در برابر مصائب، در مقابل پایداری روح مؤمن، ناچیز است. ایمان و رضایت الهی، انسان را در برابر سختیها استوار میسازد.
بخش ششم: نقد رفتار غیرمسئولانه
مقصر آن حادثه، نه تنها کمکی نکرد، بلکه از صحنه گریخت و حتی عذرخواهی نکرد. این رفتار مرا به فکر فرو برد. حتی کسانی که ادعای دینداری ندارند، گاه در برابر خطایشان عذرخواهی میکنند یا حداقل مصدوم را به بیمارستان میرسانند. اما این فرد، که خود را در جایگاه مشاوره و مسئولیت میدید، هیچ احساس مسئولیتی نداشت. قرآن کریم میفرماید:
قرآن کریم: وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ (و خدا را از آنچه ظالمان انجام میدهند غافل مپندار، سوره ابراهیم، آیه 42).
این آیه به من یادآوری کرد که هیچ عملی از نظر خدا پنهان نمیماند. رفتار غیرمسئولانه، نشانهای از ضعف اخلاقی است که در برابر ایمان و تعهد، رنگ میبازد.
درنگ: رفتار غیرمسئولانه در برابر خطا، نشانه ضعف اخلاقی است. انسان مؤمن، با پذیرش مسئولیت اعمال خود، به کمال نزدیکتر میشود.
بخش هفتم: بینیازی از قضاوت دیگران
یکی از بزرگان دینی را میشناختم که در برابر غیبت و تهمت، با تواضع و بینیازی پاسخ میداد. وقتی شنید که پشت سرش بد گفتهاند، گفت: «اگر او راست میگوید، پس من بدم. و اگر او خوب است، پس من خوبم.» این نگاه، مرا به یاد آیهای انداخت:
قرآن کریم: وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (وای بر هر بدگوی عیبجویی، سوره همزه، آیه 1).
این عالم، با بینیازی از قضاوت دیگران، نشان داد که کمال انسانی در وابستگی به خدا و نه در تأیید دیگران است. او غیبت را نه تنها مانعی برای کمال خود ندید، بلکه آن را فرصتی برای تعالی دانست.
درنگ: بینیازی از قضاوت دیگران و پذیرش نقد با تواضع، نشانهای از کمال معنوی و ارتباط عمیق با خداست.
بخش هشتم: ارزش کار و تلاش مداوم
در سالهای حضورم در فیضیه، فشار کار چنان بود که گاه از شدت خستگی، به فکر پریدن از پشتبام میافتادم. ساعتها درس، مطالعه و خدمت، مرا به مرز فرسودگی میرساند. اما همین فشار، همین تعهد به کار، به من نشاط و معنا میداد. قرآن کریم میفرماید:
قرآن کریم: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (قطعاً با سختی آسانی است، سوره شرح، آیه 6).
این آیه، مرا در آن لحظات سخت، امیدوار نگه میداشت. کار مداوم، حتی در دشواری، انسان را از انفعال و خلأ نجات میدهد و به او هویت و هدف میبخشد.
درنگ: کار و تلاش مداوم، انسان را از انفعال نجات میدهد و به زندگی او معنا و نشاط میبخشد.
بخش نهم: ارزش علم و معرفت
روزی با یکی از عالمان سخن میگفتم. او از بینیازیاش به مادیات گفت و ارزش خود را در علم و معرفت دانست، نه در داراییهای دنیا. این سخن مرا به یاد داستان بهلول انداخت که وقتی از او پرسیدند چقدر میارزی، گفت ارزشش به علم و معرفتش است، نه به اموالش. قرآن کریم میفرماید:
قرآن کریم: قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ (بگو آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند برابرند؟، سوره زمر، آیه 9).
این آیه، برایم یادآور ارزش بیپایان علم بود. علم، انسان را بینیاز میکند و او را به حقیقت وجودش پیوند میزند.
درنگ: علم و معرفت، ارزش واقعی انسان را تشکیل میدهند و او را از وابستگی به مادیات بینیاز میکنند.
بخش دهم: نقد خلأ و انفعال
بارها دیدهام که خلأ و انفعال، روح انسان را پژمرده میکند. وقتی کسی از کار و تلاش بازمیماند، گویی بخشی از هویتش را از دست میدهد. در فیضیه، وقتی درسها تعطیل میشد، برخی از طلاب بیانگیزه میشدند، اما من نمیتوانستم بدون درس و مطالعه دوام بیاورم. قرآن کریم میفرماید:
قرآن کریم: وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ (و اینکه برای انسان جز آنچه کوشیده است نیست، سوره نجم، آیه 39).
این آیه، مرا به یاد ارزش تلاش و کوشش مداوم میانداخت. انسان با کار و علم، از خلأ و انفعال رها میشود و به سوی کمال گام برمیدارد.
درنگ: خلأ و انفعال، روح انسان را پژمرده میکند. کار و علم، او را به سوی نشاط و کمال هدایت میکنند.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، که از دل درسگفتارهایم برآمده، روایتی است از تجربههای زیستهای که مرا به سوی معرفت، استقامت و رضایت الهی هدایت کردهاند. هر خاطره، چونان چراغی است که راهی به سوی حقیقت میگشاید. از تواضع و پشتکار در برابر تمسخر، تا رضایت به مشیت الهی در سختترین لحظات، همه و همه درسهایی هستند که مرا در مسیر طلب علم و ایمان استوار ساختهاند. این روایتها، دعوتی است به تأمل در زندگی معنوی، در ارزش علم و کار، و در بینیازی از مادیات. امیدوارم این خاطرات، برای شما نیز چونان آیینهای باشد که نور معرفت و ایمان را در دلتان بازتاب دهد.
با نظارت صادق خادمی