متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 532
این گفتگوها، بازتابی از تأملات عمیق من در سالهایی است که با شوق معرفت و تعهد به حقیقت، در مسیر علم و عرفان گام برداشتهام. گویی هر لحظه از این درسگفتارها، قطرهای از دریای تجربیات و اندیشههایی است که در خلوت و جلوت، در سکوت شب و هیاهوی روز، در من شکل گرفته است. میخواهم شما را به دنیای این تأملات ببرم، جایی که حقیقت و معنویت در هم تنیدهاند و هر کلام، دعوتی است به سوی فهم عمیقتر.
بخش اول: سلوک و معرفت؛ سفری در تاریکی و خلوت
یادم میآید در روزگار قدیم، مؤمنان با طلوع شب به خواب میرفتند و نیمههای شب از بستر برمیخاستند تا با پروردگارشان راز و نیاز کنند. سحرگاهان، با طلوع آفتاب، به کار و زندگی خود میپرداختند. اما امروز، آدمیان تا نیمهشب بیدارند و نزدیک اذان صبح به خواب میروند؛ حتی گاه نماز صبحشان قضا میشود. این تغییر، مرا به فکر فرو میبرد که چگونه شلوغیهای زندگی، ذهن و روح ما را پراکنده کرده است.
آنچه در سلوک و معرفت زیانبار است، کثرت و شلوغی فکری است. این کثرت، ذهن را فلج میکند و گاه روح و روان را به آشوب میکشاند. عصبانیتهای بیجهت، که امروز در میان مردم بسیار میبینیم، از همین کثرت سرچشمه میگیرد. برای رهایی از این پراکندگی، باید به خلوت و تاریکی پناه ببریم. گاه لازم است در کارهایی که نیازی به نور نیست، از نور چشم بپوشیم و از ارتباطات بیفایده و کارهای بیثمر دوری کنیم. بسیاری از کارهایی که شبانهروز انجام میدهیم، نه به درد دنیا میخورد و نه به کار آخرت میآید. مدام میگوییم «کار دارم، کار دارم»، اما این کارها چه خاصیتی دارند؟
خلوت، تاریکی، و حتی حضور در قبرستان، اثری عمیق بر روح دارد. اما اینها را باید با همراهی مربی انجام داد، مانند دارویی که بدون تجویز پزشک خطرناک است. سلوک بدون مربی، گاه انسان را به ورطه نابودی میکشاند. در این مسیر، سه چیز ضروری است: استعداد، تلاش، و مربی. استعداد، مانند ژنی است که باید در وجود انسان باشد. تلاش، سوخت این سفر است و مربی، راهنمایی که بدون او، حتی ورزشکاران حرفهای هم گامی برنمیدارند. مربی باید خود به مقصد رسیده باشد، وگرنه چگونه میتواند دیگری را به مقصود برساند؟
شعری از گذشته در ذهنم نقش بسته است:
هر کسی کاو مرشدش گمره بود
کی مریدش سوی جنت ره برد
نخستین گام در سلوک، کشف استعداد است. باید دانست در چه زمینهای توانایی داریم: علوم تجربی، ادبی، یا شاید علوم معنوی و عرفانی؟ سپس باید زحمت کشید. بسیاری از جوانان ما استعداد دارند، اما درسخوان و زحمتکش نیستند. اگر استعداد با تلاش و هدایت مربی خوب همراه شود، انسان شکوفا میشود. اما مربی ناپخته، گاه انسان را به گمراهی میکشاند، و مربی پخته، نود درصد راه را هموار میکند.
| درنگ: سلوک معنوی نیازمند استعداد، تلاش، و هدایت مربی پخته است. بدون این سه، انسان در مسیر معرفت گمراه میشود. |
بخش دوم: علم درایه و موانع فهم قرآن و روایات
سالها مطالعه و تحقیق در تاریخ هزارساله علم درایه، مرا به این نتیجه رسانده که خلفای جور، سلاطین، و شاهان، چه عرب و چه عجم، بر افکار و زندگی ما تأثیر گذاشتهاند. آنها، خواسته یا ناخواسته، نگذاشتهاند دین مسیر طبیعی خود را طی کند. درباره قرآن گفتهاند که تنها ائمه (ع) آن را میفهمند و ما باید به قرائت بسنده کنیم. درباره روایات هم گفتهاند که همه آن را میفهمند و نیازی به درس نیست. این شد که قرآن کتاب درسی حوزهها نشد، چون گفتند قابل فهم نیست، و روایات هم درسی نشدند، چون گفتند همهفهم است.
بسیاری از عالمان ربانی را دیدهام که از فهم و تفسیر قرآن میترسیدند، به استناد حدیثی که میفرماید: من فسر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار (هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، جایگاهش در آتش خواهد بود). اما تفسیر چه ربطی به معنا و ترجمه دارد؟ اگر قرار است نفهمیم، پس چرا خداوند تکلیف فهم آن را بر ما نهاده است؟ عدهای حتی از استخاره با قرآن پرهیز میکنند و به تسبیح پناه میبرند. مگر در تسبیح چه نوشته شده که میفهمند؟ استخاره با تسبیح، مانند شیر یا خط است، اما استخاره با قرآن، آن را مرشد و راهنما میکند.
در این شصت، هفتاد سال، مفسر قرآن در حوزهها ندیدهام. تفسیر قرآن چنان عجیب و غریب شده که اگر کسی سخنی در این باره بگوید، عنوان مفسر کبیر میگیرد. درباره روایات هم برعکس است؛ گفتهاند همهفهم است، در حالی که بسیاری از روایات را حتی خواص هم نمیفهمند. فهم روایات به سعه علمی خواننده بستگی دارد. حدیثی با مفهوم فلسفی را فیلسوف میفهمد، و حدیثی با مفهوم ریاضی را ریاضیدان. روایات برای گروههای مختلف گفته شدهاند و همهفهم نیستند. برخی سادهاند، اما برخی در مراتب متوسط، عالی، و اعلی قرار دارند.
استعمار، ما را از قرآن و روایات دور کرد. الحمدلله، به برکت انقلاب و خون شهدا، امروز قرآنخوانی رواج یافته است. سالها پیش تصمیم داشتم صحیفه سجادیه را کتاب درسی حوزهها کنم. چرا باید محیالدین ابنعربی سلطان عرفان ما شود، اما عرفان امام سجاد (ع) و امیرالمؤمنین (ع) مهجور بماند؟ هزاران نقد بر عرفان محیالدین نوشتهام که ثبت و ضبط شده است. اگر بتوانیم این نقدها را مدون کنیم، به دنیا نشان خواهیم داد که عرفان معصومین (ع) در برابر عرفان محیالدین، گوهری بیهمتاست.
| درنگ: فهم قرآن و روایات نیازمند علم و تحقیق است. استعمار و موانع تاریخی، ما را از این گنجینهها دور کرده، اما انقلاب راه را برای بازگشت به آنها هموار کرده است. |
بخش سوم: روایات و مسئولیت ما در زمان غیبت
برخی معتقدند باید روایات را رها کنیم تا امام زمان (ع) بیایند و مشکلات را حل کنند. من این نظر را نمیپذیرم. یک عمر با دستگاه فکری ائمه (ع) آشنا بودهام و میدانم چگونه فکر میکنند و سخن میگویند. نمیتوانیم منتظر بمانیم تا ایشان تشریف بیاورند. شاید در طول عمر ما نیایند. مثل این است که بگوییم تا قیامت صبر کنیم تا حق و باطل روشن شود. این چه فایدهای دارد؟ باید امروز حق را از باطل جدا کنیم و به مردم نشان دهیم تا گمراه نشوند.
من مدعیام که روح و افکار ائمه (ع) را میشناسم. اگر روزی آنها را زیارت کنم، نخواهم گفت که آمدهام تا استفاضه کنم، بلکه میگویم: «آقا! من سخن میگویم، هر کجا اشکال دارد، شما اصلاح فرمایید.» اگر نتوانم حرف معصوم را از غیرمعصوم تشخیص دهم، باید ابله باشم. در زمان غیبت، ما باید کار کنیم. اگر امام زمان (ع) تشریف بیاورند، خودشان همهچیز را سامان میدهند و نیازی به ما ندارند.
یادم میآید اوایل انقلاب، با یکی از عالمان دینی که مخالف تشکیل حکومت بود، گفتوگو کردم. از او پرسیدم: «حاجآقا! این حکومت چه اشکالاتی دارد؟» او حدود سی، چهل اشکال برشمرد که همه وارد بود. گفتم: «اگر این اشکالات برطرف شود، همراهی میکنید؟» گفت: «بله.» گفتم: «اگر ما اشکالات را برطرف کنیم، دیگر چه نیازی به شما داریم؟ الآن برای رفع این مشکلات به شما نیاز است.» اما برخی عالمان خود را کنار کشیدند، و جوانان بیاطلاع مسئولیتها را بر عهده گرفتند. آنها چون فرصت کسب علم نداشتند، مشکلات حل نشد. امروز، پس از سالها، میبینیم که مشکلات انباشته شده و همه علیه ما متحد شدهاند. اگر همه با شما دشمن باشند، مشکل از شماست، نه از دیگران.
| درنگ: در زمان غیبت، مسئولیت ماست که با شناخت دقیق از افکار ائمه (ع)، روایات را بررسی و حق را از باطل جدا کنیم، نه اینکه منتظر ظهور بمانیم. |
بخش چهارم: حقیقت روایات و بازنمایی ائمه (ع)
روزی یکی از آقایان قسم خورد به وصله چادر حضرت زهرا (س). خندهام گرفت و گفتم: «مگر یک دختر هجدهساله در عمرش چند چادر داشته که بخواهد آنها را وصله کند؟» یا این سخن که حضرت زهرا (س) را بین در و دیوار گذاشتند، نادرست است؛ زیرا در آن زمان، خانهها در نداشتند. برخورد با اینگونه روایات دشوار است، اما باید آنها را اصلاح کنیم.
گروهی که خود را ولایی میدانستند، از من خواستند با آنها همراه شوم. گفتم: «نمیتوانم، چون روش شما را قبول ندارم. شما فقط از کتک خوردن و کشته شدن ائمه (ع) سخن میگویید و دائم حضرت زهرا (س) را بین در و دیوار قرار میدهید، سپس دشمنان را لعن میکنید و این دشمنی را برمیانگیزد.» گفتم: «این مباحث هیچ نتیجه مثبتی ندارد. راست و دروغ این روایات را نمیدانیم. به جای این کارها، دعای کمیل را ارائه دهید، روایات را علمی و نظاممند کنید و به دنیا عرضه کنید. نگویید اینها سخنان ائمه (ع) است، بگویید سخنان یک حکیم است. وقتی دنیا دید این سخنان علمی، روانشناختی، و فلسفی است و مشکلی از بشر حل میکند، آن را میپذیرد. سپس بگویید اینها از ائمه (ع) است.»
این روش، ائمه (ع) را به دنیا معرفی میکند، بدون اینکه با خلفا دعوا کنیم. قرنها این روش را آزمودهایم و جز آثار منفی ندیدهایم. وقتی فضائل ائمه (ع) را به دنیا نشان دهیم، مردم خود مقایسه میکنند که خلفا در برابر این همه فضیلت چه داشتند؟
یادم میآید در ماه رمضان، در زاهدان هم در حوزه شیعیان و هم در حوزه اهل سنت تدریس میکردم. در مساجد هر دو گروه سخنرانی داشتم. شیعیان به مسجد اهل سنت میآمدند و سنیها به مسجد شیعیان، تا ببینند چه میگویم. من میگفتم: «تقيه حرام است، من واقعیتها را میگویم و با کسی دعوا ندارم.» در مسجد شیعیان میگفتم «حضرت علی»، و در مسجد اهل سنت میگفتم «جناب عمر». هر دو گروه راضی بودند. شیعیان میگفتند «جناب» از «جنب» است و من آنها را میزنم، و «حضرت» از «حضور» است و تأیید میکنم. اهل سنت هم میگفتند «جناب» یعنی شخص بزرگ. من معنا نمیکردم و میگفتم هر طور فکر میکنید، همان است.
در زاهدان، به اهل سنت میگفتم: «ما از ائمه (ع) این همه مدارک داریم و من همه را حفظم. شما از خلفا چه دارید؟» کتابهایی معرفی کردند. گفتم: «همه این کتابها را حفظم و میتوانم تدریس کنم، اما اینها از خلفا نیست، بلکه دانشمندان ایرانی، یک قرن پس از خلفا، آنها را نوشتهاند.» وقتی استدلالم را میدیدند، میگفتند: «شما صادقانه سخن میگویید.» من میگفتم: «فخر رازی از خلفا باسوادتر است، چون چند جلد کتاب دارد، اما خلفای راشدین هیچ اثر علمی ندارند.»
| درنگ: به جای تأکید بر مصائب ائمه (ع)، باید فضائل علمی و انسانی آنها را به دنیا معرفی کنیم تا حقیقت بدون دعوا و نزاع آشکار شود. |
جمعبندی نهایی
این گفتگوهای صمیمی، بازتابی از سالهای تأمل من در مسیر علم، عرفان، و خدمت به حقیقت است. از سلوک و نیاز به مربی پخته، تا موانع فهم قرآن و روایات، و از مسئولیت ما در زمان غیبت تا شیوه معرفی ائمه (ع) به دنیا، هر بخش از این خاطرات، دعوتی است به سوی فهم عمیقتر و زیستن با معرفت. این مسیر، سفری است که با خلوت، تلاش، و هدایت مربی آغاز میشود و با عرضه حقیقت به جهانیان به کمال میرسد. امیدوارم این کلمات، چون چراغی در دل شما روشن کند و راه را به سوی حقیقت هموار سازد.
| با نظارت صادق خادمی |