متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 535)
این مجموعه، روایتهایی است از زندگی و تأملات من که گاه در درسگفتارهایم بهصورت گذرا به آنها اشاره کردهام. این خاطرات، نهتنها شرح تجربههای شخصی من در مسیر علم و معنویت است، بلکه بازتابی از دغدغههایم برای اصلاح علم دینی و تربیت نسلی نوآور و متعهد به ارزشهای الهی است. هر بخش، دریچهای است به سوی فهم عمیقتر از فلسفه، عرفان، و مسئولیتهای عالمان دینی در دنیای امروز.
بخش اول: استعدادهای مشترک انسانی و سلوک معنوی
سالها پیش، در یکی از درسگفتارهایم، سخن از این به میان آوردم که همه انسانها، فارغ از تفاوتهای ظاهری، استعدادهایی یکسان برای شکوفایی معنوی دارند، همانند پیامبران که این استعدادها را در وجود خود به فعلیت رساندند. این باور من ریشه در تأملات عمیق فلسفی و عرفانی دارد. انسانها، مانند اسکلتهای خانههایی هستند که شاکلهای یکسان دارند؛ برخی بلندتر، برخی کوتاهتر، اما اساس خلقتشان یکی است. این وحدت در خلقت، به ما میآموزد که هیچ انسانی از نظر ظرفیت الهی از دیگری جدا نیست.
در قرآن کریم آمده است: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (ما انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم). این آیه، گواهی است بر اینکه هر انسان، قابلیت اتصال به عالم غیب و دریافت وحی را دارد، مشروط بر آنکه استعدادهایش را صیقل دهد. همانگونه که پیامبران قادر بودند با چشمی فراتر از ماده، حقیقت را ببینند، هر یک از ما نیز میتوانیم با تربیت و پالایش وجودی، به چنین جایگاهی دست یابیم.
برای ورود به عالم مجردات، نیازی نیست که از جسم و ماده بگذریم. برخی، بهاشتباه، گمان میکنند ترک دنیا راه رسیدن به معنویت است، اما این نشانهای از نافهمی است. من همواره باور داشتهام که باید ماده را ترقیق کرد، نه حذف. پیامبر اکرم (ص) نیز شهوت داشتند و فرمودند: «من قوت چهل مرد را دارم.» این سخن، نشاندهنده تعادل میان ماده و معناست. وجود ما مانند خشت خامی است که با حرارت ایمان و معرفت، میتواند به آجر، چینی، یا حتی کریستالی شفاف تبدیل شود. باید با همین چشم مادی، توانایی دیدن مجردات را کسب کنیم، و این ممکن نمیشود مگر با شرح صدر، چنانکه قرآن کریم میفرماید: فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ (هر کس که خدا بخواهد هدایتش کند، سینهاش را برای اسلام گشاده میسازد).
جهان، همهچیز را در جای خود دارد، اما انسان باید جایگاه شایستهاش را با تلاش به دست آورد. اگر استعدادهایش شکوفا شود، عالم کبیر میگردد؛ وگرنه، مانند خشت خام، شکننده و بیاستحکام باقی میماند.
| درنگ: هر انسان، قابلیت اتصال به عالم غیب را دارد، مشروط بر آنکه با تربیت و شرح صدر، استعدادهایش را شکوفا کند. ترک ماده، راه سلوک نیست؛ بلکه ترقیق آن، کلید رسیدن به معنویت است. |
بخش دوم: نقد گذشته و دعوت به نوآوری
یادم میآید وقتی دهساله بودم، به باشگاه باستانی میرفتم. یک روز، پیرمردی لاغر و تکیده را با احترام به گود آوردند و کبادهای به دستش دادند. در دلم خندیدم که این پیرمرد ضعیف چگونه میخواهد کباده بچرخاند؟ اما بعدها فهمیدم او در جوانی، پهلوان پایتخت بوده است. این خاطره، مرا به تأمل واداشت که عالمان بزرگ گذشته، مانند شیخ انصاری، در زمان خودشان پهلوان بودند، اما معیارهای امروز تغییر کرده است. علم دینی امروز، باید پاسخگوی مسائل نو باشد. برخی عالمان، هنوز با معیارهای گذشته عمل میکنند و از درک نیازهای روز عاجزند. این ضعف، نه به آنها، بلکه به ضرورت تحول در علم دینی اشاره دارد.
من باور دارم که وظیفه ما، پاسخ به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام زمان (ع) است. ما نیامدهایم که صرفاً روضه بخوانیم یا کار سیاسی کنیم. باید در دانشگاهها، بهعنوان دانشمندانی پاسخگو به مسائل علمی روز شناخته شویم، نه صرفاً عالمانی سنتی. عالمان جوان باید از پیشینیان قویتر و نواندیشتر باشند. امکانات امروز، مانند کامپیوتر، به ما اجازه میدهد هزاران کتاب را مطالعه کنیم، امکانی که شیخ انصاری و میرزای قمی نداشتند. آنها با محدودیتهایشان، معجزه کردند، اما امروز، معجزه، نوآوری و پاسخ به نیازهای جدید است.
بشر امروز، در برخی علوم، مانند ریاضیات سماوی، از دانش پیامبران پیشی گرفته است. این پیشرفت، دعوتی است به ما که علم دینی را با نیازهای زمان هماهنگ کنیم.
| درنگ: علم دینی باید با نیازهای روز هماهنگ شود. عالمان جوان باید از پیشینیان قویتر و نواندیشتر باشند تا پاسخگوی مسائل معاصر باشند. |
بخش سوم: آموزش و تربیت در حوزههای علمیه
در حوزههای علمیه، دو مسیر وجود داشته است: یکی مسیر آخوندی، که به منبر و روضهخوانی محدود میشد، و دیگری مسیر اجتهادی، که با تدریس و تحقیق همراه بود. من از نوجوانی، در مسیر اجتهاد گام برداشتم. وقتی سیوطی تدریس میکردم، آنچنان با دقت درس میدادم که شاگردانم از ممتحنان هم باسوادتر میشدند. به طلاب جوان توصیه میکنم تدریس را هرگز کنار نگذارند. شبهاتشان را در دفترچهای با تاریخ یادداشت کنند و پاسخ آنها را پیگیری کنند. این روش، ذهن را پرسشگر و علم را پویا نگه میدارد.
از مهاجرت از قم پرهیز کنید. قم، ریشه علم دینی است و مشکلات آن باید در همینجا حل شود. برخی، بهاشتباه، بودجههای کلان را صرف فعالیتهای سیاسی کردهاند، درحالیکه باید آن را برای تحقیق و تربیت عالمان فاضل در قم هزینه کرد. کار در قم، جهاد اکبر است، چرا که گاه نهتنها پاداشی ندارد، بلکه مزاحمتهایی نیز به همراه دارد.
| درنگ: تدریس و تحقیق، قلب علم دینی است. عالمان جوان باید در قم بمانند و با شبههنویسی و پاسخجویی، علم را پویا نگه دارند. |
بخش چهارم: رابطه استاد و شاگرد و تربیت آزاداندیش
متأسفانه، برخی اساتید با طلاب، رفتاری پدرانه و مشفقانه ندارند. گمان میکنند گفتوگو با شاگرد، آنها را کوچک میکند. زمانی به من گفتند: «تو حوزه را خراب میکنی، چون طلاب را آزاداندیش بار میآوری.» پاسخ دادم: «من میخواهم طلاب چنان تربیت شوند که به هیچکس، حتی من، سواری ندهند.» هدف من، پرورش عالمانی مستقل است که وابسته به کسی نباشند. سالها پیش، وقتی فلسفه تدریس میکردم، صدها طلبه پای درسم میآمدند. به من میگفتند از فلان شخص حمایت کنم، اما گفتم: «من از کسی حق حساب نگرفتهام. اگر طلاب بخواهند، درس میگویم، وگرنه میروم چای قندپهلو میخورم و غزل مینویسم.»
| درنگ: رابطه استاد و شاگرد باید مشفقانه و پدرانه باشد. هدف، تربیت طلابی آزاداندیش است که به هیچکس وابسته نباشند. |
بخش پنجم: زندگی صمیمی و معنوی
زندگی من، وقف امام زمان (ع) است. روزی یکی از خویشاوندان اصرار داشت که دخترم را به پسرش بدهم. گفتم: «برو به خدا شکایت کن. من حتی یک دینار از امام زمان را خرج غیر او نمیکنم.» نوههایم، با وجود سن کم، شوق طلبگی دارند، اما به آنها گفتهام ابتدا دیپلم بگیرند، چون طلبه بیسواد به درد نمیخورد. وقتی شنیدم نوهام، محسن، در مدرسه رتبه ممتاز گرفته، قلبم جلا یافت. یک تراول پنجاهتومانی به او دادم و گفتم: «ببخشید که کم است، بیش از این ندارم.»
ما نباید با خانوادهمان سختگیری کنیم تا از دین دلزده شوند. باید با صفا و صمیمیت فقیرانه زندگی کنیم و در کنار آن، به تحقیق و علم بپردازیم. یکی از عالمان بزرگ گذشته، با وجود داشتن فرزندان بسیار، کتابی ارزشمند مانند «مستمسک» نوشت. این، نشان میدهد که میتوان زندگی خانوادگی و تولید علمی را با هم آشتی داد.
| درنگ: زندگی عالمان باید با صمیمیت و معنویت همراه باشد. تعادل میان علم و خانواده، کلید موفقیت است. |
بخش ششم: نقد آموزشهای نادرست و نیاز به متفکران
یادم میآید در ماه رمضان، در زاهدان، در مسجد اهل سنت منبر میرفتم. کودکان چهار پنجساله را واداشته بودند قرآن حفظ کنند، مثل زنبورهای عسل که زمزمه میکردند. به مربیشان گفتم: «چرا این بچهها را اذیت میکنید؟ باید به محتوای قرآن وارد شویم.» آنها حتی معنای نماز تراویح را نمیدانستند. در جای دیگری، کودکی را تشویق کرده بودند که در دهسالگی سوره یوسف را تفسیر کند. به پدرش گفتم: «این ظلم به کودک است. او از نظر روانی آسیب دیده است.»
حفظ ظاهری قرآن، بدون فهم معنا، ارزش چندانی ندارد. اسلام امروز، به مغزهای متفکر نیاز دارد، نه صرفاً روضهخوان یا مقلد. برخی طلاب، چون در حوزه علم مفیدی نمییابند، به ارگانهای دیگر میروند. ما به عالمانی نیاز داریم که آینده را پیشبینی کنند و ابتکارات علمی داشته باشند. حتی عالمان بزرگ گذشته، اگر امروز بودند، نمیتوانستند پاسخگوی توقعات بالای جامعه باشند، چون مردم امروز، خودشان کپسولی از معلومات شدهاند.
| درنگ: اسلام به متفکرانی نیاز دارد که بتوانند آینده را پیشبینی کنند. آموزشهای ظاهری، بدون فهم عمیق، کافی نیست. |
جمعبندی
این خاطرات، بازتابی است از دغدغههای من برای اصلاح علم دینی، تربیت نسلی نوآور، و حفظ تعادل میان معنویت و زندگی. از تأملات فلسفی و عرفانی درباره ظرفیتهای انسانی گرفته تا نقد آموزشهای نادرست و دعوت به نوآوری، همه نشاندهنده یک هدف است: ساختن عالمانی که پاسخگوی نیازهای زمان باشند و با شرح صدر، به عالم غیب متصل شوند. این مسیر، جهاد اکبری است که با صبر، صمیمیت، و تعهد به علم و دین ممکن میشود.
| با نظارت صادق خادمی |