در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 614

متن درس

 

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه ۶۱۴

مقدمه: سفری در ژرفای معرفت

این خاطرات، که گویی از دل درس‌گفتارهایم در جلسه‌ای پرشور و تأمل‌برانگیز (جلسه ۶۱۴) برآمده‌اند، روایتی هستند از اندیشه‌ها و تجربیاتی که سال‌ها در مسیر فهم حقیقت و خدمت به معارف اسلامی با آن‌ها زیسته‌ام. من، محمدرضا نکونام، در این گفتگوهای صمیمی، نه تنها از درس‌های علمی و معرفتی‌ام سخن می‌گویم، بلکه شما را به لحظه‌هایی می‌برم که قلب و روحم با پرسش‌های عمیق انسانی و الهی گره خورده است. این روایت‌ها، بازتابی از تعهد من به پیشتازی اسلام در عرصه‌های معرفتی و نقد نظام‌های علمی و دینی است که گاه به نفع منافع شخصی تحریف شده‌اند. همراه من باشید تا در این سفر، از پیچیدگی‌های انسان و اسرار روح تا ضرورت بازسازی علوم دینی را با هم کاوش کنیم.

نکات کلیدی:
۱. اسلام باید پیشتاز معرفت و علم در جهان باشد.
۲. فؤاد، محور معرفت و مسئولیت‌پذیری انسان در قرآن است.
۳. تحریفات دینی، نتیجه سوءاستفاده از علم برای منافع شخصی است.
۴. قوانین بشری اغلب به نفع قانون‌گذاران وضع شده‌اند.
۵. اکثریت در قرآن به نادانی نسبت به حقیقت مذموم شمرده شده‌اند.
۶. علم بهداشت، کلید پیشگیری و کاهش وابستگی به درمان است.
۷. معرفت بشری محدود است، اما انگیزه‌ای برای جستجوی حقیقت است.
۸. روح، امری الهی و فراتر از فهم بشری است.
۹. اولیای خدا از قدرت‌های خارق‌العاده برخوردارند.
۱۰. عرفان‌های کاذب نیازمند بازنگری و اصالت‌سنجی هستند.

بخش اول: پیشتازی اسلام، آرمانی دست‌یافتنی

سال‌هاست که در درس‌گفتارهایم بر این باور تأکید کرده‌ام که اسلام باید جلودار عالم باشد. این آرمان، نه شعاری است و نه دست‌نیافتنی. قرآن کریم می‌فرماید:

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ

(سوره توبه، آیه ۳۳: اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند). این آیه، دعوتی است به ما که زنجیرهای بسته به دین را بگشاییم و عقب نمانیم. من بارها در جلساتم گفته‌ام که اگر اسلام پیشتاز جهان نباشد، چیزی کم است. این پیشتازی، نه با تقلید کورکورانه، بلکه با بازسازی نظام‌های علمی و دینی در قالبی مدرن و جهانی ممکن است. خاطراتی از جلسات بحث و درس در حوزه دارم که طلبه‌ها با شور و شوق، از این آرمان سخن می‌گفتند، اما گاه با موانعی روبه‌رو می‌شدند که ریشه در تحریفات و منافع شخصی داشت.

بخش دوم: فؤاد، محور معرفت و مسئولیت

در یکی از درس‌گفتارهایم، وقتی به آیه

وَالسَّمْعُ وَالْبَصَرُ وَالْفُؤَادُ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا

(سوره اسراء، آیه ۳۶: گوش و چشم و دل، همه اینها مورد بازخواست قرار خواهند گرفت) رسیدم، لحظه‌ای مکث کردم. برایم روشن بود که فؤاد، نه صدر، مرکز ادراک و معرفت است. صدر، جایگاه احساسات است، اما فؤاد، آن گوهر نهانی است که مسئولیت معرفت را بر دوش می‌کشد. یادم می‌آید در یکی از جلسات، طلبه‌ای پرسید: «چرا فؤاد مسئول است، اما صدر نه؟» پاسخ دادم: «فؤاد، آنجاست که حقیقت در آن رسوخ می‌کند. صدر، گاه اسیر احساسات می‌شود، اما فؤاد، اگر تربیت شود، راه به سوی حق می‌گشاید.» این تمایز، مرا به سال‌ها مطالعه و تأمل در انسان‌شناسی قرآنی برد، جایی که انسان را موجودی پیچیده یافتم که از همه قوای خود به‌درستی استفاده نمی‌کند.

بخش سوم: تحریف دین، خیانتی از سوی عالمان

یکی از دردناک‌ترین واقعیاتی که در مسیر تدریسم با آن روبه‌رو شدم، تحریف دین به دست برخی از اهل علم بود. قرآن کریم می‌فرماید:

يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ

(سوره بقره، آیه ۷۵: سخن خدا را می‌شنوند، سپس آن را پس از فهمیدن تحریف می‌کنند). این آیه، گویی آینه‌ای بود در برابر چشمانم. در خاطر دارم روزهایی را که در حوزه، با طلبه‌ها بحث می‌کردیم و از سوءاستفاده برخی عالمان از دین به نفع خود سخن می‌گفتیم. این تحریفات، نه از نادانی، بلکه از آگاهی و به نفع منافع شخصی بود. یادم می‌آید در یکی از جلسات، طلبه‌ای با خشم گفت: «چگونه ممکن است عالمی که خدا را می‌شناسد، چنین کند؟» پاسخ دادم: «علم، اگر با تقوا همراه نباشد، ابزار قدرت و منفعت می‌شود.» این تجربه، مرا به این باور رساند که بازسازی علوم دینی، نیازمند صداقت و اصالت است.

بخش چهارم: قوانین بشری، به نفع قانون‌گذاران

سال‌ها تدریس و تأمل در تاریخ بشر به من آموخت که قوانین، اغلب به نفع قانون‌گذاران وضع شده‌اند، نه مردم. این حقیقت، تلخ اما روشن است. از روزگار باستان تا امروز، هر قانونی که نوشته شده، سایه‌ای از منافع صاحبان قدرت را در خود داشته است. در یکی از درس‌گفتارهایم، مثالی زدم: «بنگاه‌داری که معامله‌ای را جوش می‌دهد، می‌گوید پنج درصد مال من است. وکیلی که پرونده‌ای را پیش می‌برد، ده درصد می‌خواهد. قانون هم همین‌گونه است.» این سخن، طلبه‌ها را به فکر فرو برد. یکی پرسید: «پس قانون الهی چه؟» گفتم: «قانون الهی، برای خیر عمومی است، اما بشر، حتی آن را هم گاه به نفع خود مصادره کرده است.» این تأمل، مرا به ضرورت بازنگری در نظام‌های حقوقی با الهام از قرآن کشاند.

بخش پنجم: اکثریت و نادانی نسبت به حقیقت

قرآن کریم بارها از اکثریت به‌عنوان گروهی یاد می‌کند که از حقیقت دورند.

وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

(سوره روم، آیه ۳۰: ولی بیشتر مردم نمی‌دانند) و

وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ فَاسِقُونَ

(سوره توبه، آیه ۸: ولی بیشترشان نافرمانند). این آیات، برایم چون هشداری بودند. در یکی از جلسات، طلبه‌ای پرسید: «مگر اکثریت همیشه نادانند؟» پاسخ دادم: «نادانی اکثریت، به معنای ندانستن حق است، نه فقدان علم. همه علم دارند، اما حق را نمی‌شناسند.» این سخن، مرا به یاد روزهایی انداخت که در حوزه، از تربیت و آموزش سخن می‌گفتیم و بر ضرورت هدایت اکثریت به سوی حقیقت تأکید می‌کردیم. این باور، مرا به بازسازی نظام‌های آموزشی و تربیتی سوق داد.

بخش ششم: علم بهداشت، کلید سلامت

یکی از درس‌هایی که همیشه در کلاس‌هایم بر آن تأکید داشتم، تفاوت میان علم بهداشت و علم طب بود. بارها به طلبه‌ها گفتم: «اگر بهداشت را رعایت کنید، نیازی به طبیب ندارید.» این سخن، گاه با خنده آن‌ها همراه می‌شد، اما حقیقت داشت. در یکی از جلسات، مثالی زدم: «خانواده‌ای که بهداشت را رعایت می‌کند، کمتر بیمار می‌شود. اما خانه‌ای که کثیف است، سرماخوردگی و بیماری در آن بیداد می‌کند.» این تجربه، از سال‌های زندگی‌ام در حوزه برمی‌آمد، جایی که دیدم چگونه بی‌توجهی به بهداشت، حتی در میان طلبه‌ها، به بیماری منجر می‌شد. این باور، مرا به تأکید بر علوم پیشگیرانه و کاهش وابستگی به درمان کشاند.

بخش هفتم: محدودیت معرفت بشری

قرآن کریم می‌فرماید:

وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا

(سوره اسراء، آیه ۸۵: و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است). این آیه، همیشه مرا به فروتنی در برابر علم الهی دعوت کرده است. در یکی از درس‌گفتارهایم، به طلبه‌ها گفتم: «این محدودیت، نه برای ناامیدی، بلکه برای انگیزه است. باید در جستجوی حقیقت باشیم، حتی اگر علم ما اندک باشد.» این سخن، از سال‌ها تأمل در فلسفه و معرفت‌شناسی قرآنی برآمده بود، جایی که دریافتم علم بشری، هرچند محدود، می‌تواند با ایمان و تلاش، به حقیقت نزدیک شود.

بخش هشتم: روح، رازی الهی

یکی از خاطرات به‌یادماندنی‌ام، زمانی بود که طلبه‌ای در حوزه از من درباره روح پرسید. به او گفتم: «روح را در روشنی نمی‌توان شناخت، باید در خلوت و تاریکی به دنبالش رفت.» قرآن کریم می‌فرماید:

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي

(سوره اسراء، آیه ۸۵: و از تو درباره روح می‌پرسند، بگو روح از امر پروردگار من است). این آیه، مرا به تأمل در ناشناخته بودن روح واداشت. در یکی از جلسات، به طلبه‌ها گفتم: «روح، در وحدت یافت می‌شود، نه در کثرت. در خلوت و بی‌صدا، می‌توان به آن نزدیک شد.» این تجربه، از سال‌ها مطالعه و خلوت با قرآن برآمده بود، جایی که دریافتم روح، فراتر از فهم ماست، اما جستجوی آن، راه به سوی معرفت می‌گشاید.

بخش نهم: قدرت انسان و اولیای خدا

در درس‌گفتارهایم، همیشه از قدرت بی‌نهایت انسان سخن گفته‌ام. قرآن کریم می‌فرماید:

وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ

(سوره بقره، آیه ۸۷: و او را با روح‌القدس تأیید کردیم). این آیه، مرا به یاد داستان‌هایی از اولیای خدا می‌انداخت که با تسخیر ملائکه و جن، قدرت‌هایی خارق‌العاده داشتند. در یکی از جلسات، به طلبه‌ها گفتم: «اولیای خدا، نه تنها خودشان مدبر بودند، بلکه موکل و مسخر داشتند. این قدرت، از ایمان و ارتباطشان با خدا سرچشمه می‌گرفت.» این باور، از سال‌ها مطالعه در عرفان و قرآن برآمده بود، جایی که دریافتم انسان، اگر به خدا متصل شود، به قدرتی بی‌انتها دست می‌یابد.

بخش دهم: نقد عرفان‌های کاذب

یکی از دغدغه‌هایم در سال‌های تدریس، نقد عرفان‌های کاذب بود. بارها در جلساتم گفتم: «عرفان حق است، اما بسیاری از کتاب‌های عرفانی، پر از ادعاهای بی‌اساس‌اند.» در یکی از درس‌گفتارها، به طلبه‌ها هشدار دادم: «هر ادعایی را نپذیرید. عرفان، علم است، اما دروغ‌گویان در آن بسیارند.» این سخن، از تجربه‌ام در مطالعه متون عرفانی برآمد، جایی که دیدم چگونه برخی با ادعاهای واهی، مردم را گمراه می‌کنند. این باور، مرا به تأکید بر اصالت‌سنجی در معرفت عرفانی سوق داد.

خاطره‌ای از حوزه: اصلاح با شجاعت

یکی از خاطراتم که هنوز در ذهنم زنده است، به روزهایی برمی‌گردد که برای اصلاح فضای یک مدرسه دینی در یکی از شهرها تلاش کردم. طلبه‌ها را به دلیل تقلید از عالمان دینی، متهم به دزدی و بی‌نظمی می‌کردند. با خود گفتم: «این بی‌حرمتی به طلبه‌ها، به دین ضربه می‌زند.» به مدیر مدرسه گفتم: «اجازه دهید مدرسه را اصلاح کنم.» با شجاعت، وارد عمل شدم. به طلبه‌ها گفتم: «هر حجره‌ای که قفل است، باز کنید. اگر کسی مانع شد، کنارش بزنید.» حتی یکی از اساتید را که مانع بود، از حجره بیرون کردیم. این کار، نه از سر تکبر، بلکه از عشق به دین بود. در آن لحظه، وقتی یکی از طلبه‌ها با عصبانیت پرسید: «روح چیست؟» گفتم: «در روشنی نمی‌شود از روح گفت. بیا در خلوت و تاریکی، از روح بگویم.» این خاطره، برایم نمادی از شجاعت در راه اصلاح و جستجوی حقیقت شد.

جمع‌بندی: دعوتی به تأمل و تحول

این گفتگوهای صمیمی، که از دل درس‌گفتارهایم برآمده‌اند، دعوتی هستند به تأمل در انسان، دین، و حقیقت. من، محمدرضا نکونام، سال‌ها در این مسیر زیسته‌ام و از هر تجربه، درسی آموخته‌ام. از نقد تحریفات دینی تا تأکید بر پیشتازی اسلام، از کاوش در اسرار روح تا اصلاح نظام‌های آموزشی، همه و همه، بخشی از تعهد من به معرفت و حقیقت بوده است. این خاطرات، نه تنها روایت زندگی من، بلکه دعوتی به شما برای بازسازی علوم دینی و جستجوی حقیقت در خلوت قلب و فؤاد است. باشد که این گفتگوها، چراغی باشد برای راه شما.

با نظارت صادق خادمی