در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 629

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه شماره ۶۲۹

مقدمه

سال‌ها پیش، در خلال درس‌گفتارهایم، گاه به نکته‌ای گذرا اشاره می‌کردم که ریشه در تجربه‌های زیسته‌ام داشت. آن لحظه‌ها، که از دل تأملاتم در قرآن، احادیث، و مشاهدات اجتماعی‌ام برمی‌خاست، گویی جرقه‌هایی بودند که بعدها در ذهنم به روایت‌هایی مفصل بدل شدند. این نوشتار، بازتاب همان تأملات است که در جلسه‌ای از درس‌گفتارهایم، شماره ۶۲۹، به آن پرداخته‌ام. آنچه در ادامه می‌آید، نه تنها شرحی از آن گفتار است، بلکه تلاشی است برای پیوند دادن تحلیل‌های قرآنی، روان‌شناختی، و جامعه‌شناختی با تجربه‌های شخصی‌ام، به گونه‌ای که هم برای اهل علم و معرفت راهگشا باشد و هم برای هر خواننده‌ای که در پی فهم عمیق‌تر از حقیقت است، الهام‌بخش.

بخش اول: در جست‌وجوی حقیقت با اسناد معتبر

روزهایی را که در محافل علمی و دینی، گاه با طلاب و دانشجویان به بحث می‌نشستم. همواره تأکید داشتم که سخن گفتن از دین و معرفت، نیازمند استناد به اسناد معتبر است. گمانه‌زنی و واژه‌هایی چون «شاید» و «باید» را کنار بگذارید، که این‌ها ذهن را به پراکندگی می‌کشانند. بارها به طلاب می‌گفتم: «ما را از این ‘شاید’ و ‘الاحوط’ خسته کرده‌اند! سند بیاورید، سخن محکم و متقن ارائه دهید.» این تأکید از آن‌رو بود که علم دینی، به دلیل تأثیر عمیقش بر جان و جهان آدمیان، نمی‌تواند بر پایه حدس و گمان استوار باشد.

درنگ: پرهیز از گمانه‌زنی و تأکید بر استناد به اسناد معتبر، پایه‌ای برای روش علمی در تحلیل مسائل دینی و اجتماعی است.

این نگاه، ریشه در تجربه‌هایم در مواجهه با روایات و تفاسیر داشت. گاه دیده‌ام که برخی، بدون پشتوانه محکم، سخن می‌گویند و ذهن‌ها را به بیراهه می‌برند. در یکی از جلسات، به طلابی که شیفته روایات بدون سند بودند، گفتم: «این‌ها را دنبال نکنید! ذهنتان را باز کنید، به جایی فراتر از این کلیشه‌ها بروید.» این سخن، نه از سر انکار روایات، بلکه از سر دغدغه‌ای بود که حقیقت دین را در استدلال‌های محکم و شواهد روشن جست‌وجو کنیم.

بخش دوم: نقد کوته‌نگری و خودبرتربینی

در درس‌گفتارهایم، بارها به آسیب‌های کوته‌نگری و خودبرتربینی در میان اقوام و ملل اشاره کرده‌ام. این دو، مانند دو روی یک سکه‌اند: کوته‌نگری، ذهن را به سطحی‌نگری می‌کشاند و خودبرتربینی، غروری کاذب را در دل می‌پروراند. در یکی از جلسات، با لبخند به طلاب گفتم: «بعضی‌ها فکر می‌کنند ما ایرانی‌ها تخم سه‌زرده‌ایم! آلمانی‌ها خود را تخم چهارزرده می‌دانند و برخی دیگر، خود را از همه برتر می‌پندارند، بدون هیچ سندی!» این طنز، راهی بود برای نشان دادن پوچی این ادعاها.

درنگ: کوته‌نگری و خودبرتربینی، دو آسیب روان‌شناختی و اجتماعی‌اند که به تفرقه و غرور کاذب در جوامع منجر می‌شوند.

این سخن، ریشه در مشاهداتم از رفتارهای اجتماعی داشت. در روان‌شناسی اجتماعی خوانده‌ام که خودبرتربینی، گاه مکانیزمی دفاعی است برای جبران احساس نقص. اما این غرور، جز اضطراب و جدایی، چیزی به ارمغان نمی‌آورد. در یکی از سفرهایم، با گروهی از مردم گفت‌وگو می‌کردم و دیدم که چگونه هر قومی، خود را برتر می‌داند. این تجربه، مرا به تأمل در آیات قرآنی واداشت که به روشنی از این آسیب‌ها سخن گفته‌اند.

بخش سوم: بازنگری در روش‌های آموزشی علم دینی

یکی از دغدغه‌های همیشگی‌ام، اصلاح روش‌های آموزشی در علوم دینی بود. در یکی از جلسات، با لحنی طنزآمیز به طلاب گفتم: «چرا باید محتوای غلط را در ذهن طلبه جا بدهیم که بعداً بخواهیم مثل سوزن در دریا، آن را بیرون بکشیم؟» این مثال، از تجربه‌هایم در مواجهه با آموزش‌های سنتی سرچشمه می‌گرفت. گاه دیده‌ام که طلاب، سال‌ها صرف یادگیری قواعد پیچیده صرف و نحو می‌کنند، اما این آموخته‌ها، نه کاربردی است و نه به فهم عمیق‌تر دین کمک می‌کند.

درنگ: آموزش محتوای ناصحیح در علوم دینی، ذهن را به خطا می‌کشاند و اصلاح آن، دشوارتر از آموزش صحیح از ابتدا است.

این نقد، از تجربه‌هایم در تدریس و گفت‌وگو با طلاب شکل گرفته بود. بارها دیده‌ام که طلبه‌ای، به دلیل آموزش نادرست، سال‌ها بعد با پیش‌فرض‌هایی نادرست به تحلیل مسائل دینی می‌پردازد. به یکی از شاگردانم گفتم: «چرا باید ذهن را با خطا پر کنیم و بعد به دنبال اصلاحش باشیم؟ از همان ابتدا، درست بیاموزیم.» این دیدگاه، با اصول مدرن آموزش هم‌خوانی دارد که پیشگیری از خطا را بر اصلاح آن ترجیح می‌دهند.

بخش چهارم: روان‌شناسی خودبرتربینی و کنترل نفس

در یکی از درس‌گفتارها، به ریشه‌های خودبرتربینی پرداختم. گفتم: «اگر کسی نفس خود را کنترل نکند، اگر تربیت نشود و هدایت نیابد، به دام خودبرتربینی می‌افتد.» این سخن، از مطالعه‌ام در روان‌شناسی اجتماعی و مشاهداتم از رفتار اقوام مختلف برآمده بود. گاه دیده‌ام که برخی، بدون استدلال، خود را برتر از دیگران می‌دانند. این غرور، ریشه در نبود تربیت معنوی دارد.

درنگ: خودبرتربینی، نتیجه نبود تربیت و هدایت معنوی است و به اضطراب و ناآرامی منجر می‌شود.

در یکی از سفرهایم، با گروهی از مردم گفت‌وگو کردم که هر یک، قوم خود را برتر می‌دانستند. به آن‌ها گفتم: «این خودبرتربینی، مانند گردویی است که پوستی سخت دارد، اما درونش خالی است.» این تمثیل، از تجربه‌ام در مواجهه با ادعاهای بی‌پشتوانه شکل گرفت. در روان‌شناسی، این رفتار را به مکانیزم‌های جبرانی نسبت می‌دهند، اما من آن را به نبود تربیت معنوی و دلبستگی به دنیا پیوند می‌زنم.

بخش پنجم: نقد ادعاهای بی‌اساس و استناد به قرآن کریم

یکی از محورهای درس‌گفتارهایم، نقد ادعاهای بی‌اساس در میان اقوام و ادیان بود. در جلسه‌ای، به آیه‌ای از قرآن کریم اشاره کردم که به روشنی از حرص برخی گروه‌ها به زندگی دنیوی سخن می‌گوید:

قرآن کریم: وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ
قطعاً آنان را آزمندترین مردم به زندگی [دنیا] خواهی یافت.

این آیه، مرا به تأمل در رفتار برخی اقوام واداشت که خود را برتر می‌پندارند، اما در حقیقت، گرفتار حرص به دنیا هستند. به طلاب گفتم: «این حرص، نه تنها آرامش را از آن‌ها سلب کرده، بلکه به اضطراب و ناآرامی منجر شده است.» این تحلیل، از تجربه‌هایم در مواجهه با گروه‌هایی برآمد که ادعاهای بزرگ داشتند، اما در عمل، به مادیات وابسته بودند.

درنگ: ادعاهای بی‌اساس برخی اقوام، ریشه در حرص به دنیا دارد که با آیات قرآنی نقد می‌شود.

بخش ششم: دلبستگی به دنیا و فقدان آرامش

در ادامه درس‌گفتار، به آیه دیگری از قرآن کریم اشاره کردم که به بی‌ثمر بودن حرص دنیوی اشاره دارد:

قرآن کریم: وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ
و حال آنکه [این حرص] او را از عذاب دور نمی‌دارد.

به طلاب گفتم: «این حرص، نه تنها آرامش نمی‌آورد، بلکه انسان را به دام اضطراب می‌اندازد.» این سخن، از تجربه‌هایم در مشاهده زندگی افرادی برآمد که گمان می‌کردند با دلبستگی به دنیا، به سعادت می‌رسند. اما دیده‌ام که این دلبستگی، جز ناآرامی و ترس، چیزی برایشان نداشته است.

درنگ: دلبستگی به دنیا، آرامش را سلب می‌کند و به اضطراب و ناآرامی منجر می‌شود.

بخش هفتم: محبت و فروتنی، راهی به سوی وحدت

در یکی از درس‌گفتارها، با لحنی پرشور گفتم: «خشونت و تفرقه را کنار بگذارید! محبت و فروتنی، راه نجات است.» این سخن، از تجربه‌هایم در مواجهه با رفتارهای خشن و تفرقه‌افکن در جامعه برآمد. گاه دیده‌ام که افراد، به نام دین یا قومیت، به نزاع و جدایی دامن می‌زنند. اما من باور دارم که محبت و فروتنی، می‌تواند قلب‌ها را به هم نزدیک کند.

درنگ: محبت و فروتنی، جایگزینی برای خشونت و تفرقه‌اند و به وحدت اجتماعی منجر می‌شوند.

در یکی از سفرهایم به قم، با راننده تاکسی‌ای گفت‌وگو کردم که با تندی سخن می‌گفت. به او گفتم: «کوچک‌تر از آنی که با من دعوا کنی!» اما سپس با محبت، او را آرام کردم و دیدم که چگونه قلبش نرم شد. این تجربه، به من آموخت که محبت، می‌تواند حتی خشن‌ترین قلب‌ها را تسخیر کند.

بخش هشتم: نقد مردسالاری و احترام به زنان

یکی از موضوعاتی که همیشه قلبم را به درد می‌آورد، رفتار نادرست برخی با زنان بود. در درس‌گفتاری، با صراحت گفتم: «مردسالاری، به معنای ظلم به زنان نیست! مردسالاری واقعی، یعنی محبت و احترام به آن‌ها.» این سخن، از تجربه‌هایم در مشاهده رفتارهای ناعادلانه با زنان برآمد. گاه دیده‌ام که برخی، به نام سنت یا دین، به زنان ستم می‌کنند، در حالی که سیره اهل بیت (ع) سرشار از محبت و احترام به زنان است.

درنگ: مردسالاری نادرست، با اصول اسلامی ناسازگار است و احترام به زنان، از سیره اهل بیت (ع) برمی‌آید.

در یکی از جلسات، به طلاب گفتم: «اگر زنی پشت سر شما نماز نخواند، بدانید که مشکلی در رفتار شماست.» این سخن، از باورم به اهمیت عدالت و محبت در خانواده سرچشمه می‌گرفت. دیده‌ام که خانواده‌ای سعادتمند است که در آن، محبت و احترام به زنان، پایه رفتار باشد.

بخش نهم: پرهیز از تعصبات قومی و دینی

در درس‌گفتارهایم، بارها به خطر تعصبات قومی و دینی هشدار دادم. گفتم: «تعصب، مانند دیواری است که قلب‌ها را از هم جدا می‌کند.» این سخن، از تجربه‌هایم در گفت‌وگو با اقوام و ادیان مختلف برآمد. گاه دیده‌ام که برخی، به نام دین یا قومیت، خود را برتر می‌دانند و دیگران را تحقیر می‌کنند. اما قرآن کریم، به روشنی از وحدت امت سخن می‌گوید:

قرآن کریم: إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً
همانا این امت شما امتی یگانه است.

درنگ: تعصبات قومی و دینی، به تفرقه منجر می‌شوند و وحدت امت، راه نجات است.

در یکی از سفرهایم، در مسجدی با گروهی از اهل سنت گفت‌وگو کردم. با صداقت و بدون تقیه، از باورهایم گفتم و دیدم که چگونه قلب‌ها به هم نزدیک شد. این تجربه، به من آموخت که صداقت و محبت، می‌تواند دیوارهای تعصب را فرو بریزد.

جمع‌بندی

این درس‌گفتار، که ریشه در تجربه‌های زیسته‌ام دارد، تلاشی است برای پیوند معرفت دینی با تحلیل‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی. از تأکید بر استناد به اسناد معتبر تا نقد خودبرتربینی و تعصبات، هدفم دعوت به تأمل در حقیقت و اصلاح رفتارهای فردی و اجتماعی بود. آیات قرآنی، مانند چراغی، راه را روشن می‌کنند و تجربه‌هایم، گواهی بر صدق این آیات است. امیدوارم این روایت‌ها، خواننده را به سوی محبت، فروتنی، و وحدت رهنمون سازد.

با نظارت صادق خادمی