در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 638

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 638

مقدمه

سال‌ها پیش، در جریان درس‌گفتارهایم، گاه به فرازهایی از زندگی و تأملاتم اشاره می‌کردم که شاید به‌صورت گذرا در ذهن شاگردانم نقش می‌بست. اکنون، این فرصت فراهم آمده تا آن خاطرات و تأملات را با دقتی بیشتر و به‌گونه‌ای منسجم بازگو کنم. این گفت‌وگوها نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه تأملی عمیق در مسائل معرفتی، معنوی، و علمی است که سال‌ها ذهنم را به خود مشغول کرده بود. آنچه در پی می‌آید، بازتابی از دغدغه‌هایم برای احیای علم دینی، اصلاح نظام‌های آموزشی، و ترویج روش‌های قرآنی در تبلیغ و مناظره است. این خاطرات، آیینه‌ای است از عمق باورهایم به ارزش‌های دینی و تعهد به گسترش حقیقت در جهانی که بیش از پیش به گفت‌وگوی علمی و معنوی نیاز دارد.

بخش اول: دعوت به تبلیغ جهانی علم دینی

روزهایی را که با شوق و حسرتی عمیق از کاستی‌های علم دینی سخن می‌گفتم. همیشه این پرسش در ذهنم بود که چرا علم دینی ما، با آن همه غنای معرفتی، در صحنه جهانی حضوری شایسته ندارد؟ من باور داشتم که علم دینی باید مانند کاروانی پرشکوه، راهی جهان شود و با زبانی که همه ملت‌ها و فرهنگ‌ها را در بر گیرد، حقیقت را به گوش جهانیان برساند. می‌گفتم: «ما باید با محبت، صفا، و دانشی که از قرآن و اهل بیت آموخته‌ایم، به میدان جهانی قدم بگذاریم. باید با علوم گوناگون، از فلسفه و حقوق گرفته تا فیزیک و شیمی، در جهان حاضر شویم و بگوییم: ما نیز هستیم، بسم‌الله!»

این دغدغه از عمق وجودم برمی‌خاست. من شاهد بودم که چگونه ورزشکاران ما با افتخار به صحنه‌های جهانی می‌روند و نام کشورمان را بلندآوازه می‌کنند. اما از حوزه‌های علمی ما، چند نفر به جهان می‌روند تا علم دینی را عرضه کنند؟ این پرسش، قلبم را به درد می‌آورد. پیشنهاد می‌دادم: «بیایید سایتی راه‌اندازی کنیم، فضایی دیجیتال که طلاب ما در آن با دانشمندان جهان به مناظره بنشینند. یا می‌زنیم یا می‌خوریم، اما هر دو به نفع ماست، چرا که نام علم دینی را در جهان بلند می‌کنیم.»

درنگ: علم دینی باید با رویکردی جهانی و با بهره‌گیری از فناوری‌های نوین، در صحنه بین‌المللی حضور یابد و با مناظره و رقابت علمی، جایگاه خود را تثبیت کند.

بخش دوم: نقد نظام آموزشی علم دینی

بارها از نظام آموزشی حوزه‌های علمی انتقاد می‌کردم. نه از سر خرده‌گیری، بلکه از دغدغه‌ای که برای آینده علم دینی داشتم. حوزه‌های ما، که روزگاری کانون تولید علم و معرفت بودند، در گذر زمان از پویایی بازمانده‌اند. می‌گفتم: «حوزه‌های ما درب‌وداغان شده‌اند. نه فقط در ایران، بلکه در عراق، افغانستان، و پاکستان. تنها قم باقی مانده، و خدا کند که شیاطین آن را هم از محتوا خالی نکنند.»

این سخن، نه از سر ناامیدی، بلکه دعوتی به اصلاح بود. من باور داشتم که نظام آموزشی ما باید طلاب را برای رقابت جهانی آماده کند. از نظام امتحانی حوزه‌ها گله می‌کردم: «چرا طلاب ما باید برای دریافت چند تومان شهریه، امتحان بدهند؟ این امتحانات، روحانیت و علم دینی را تضعیف می‌کند. ما به‌جای امتحان، به مناظره و رقابت علمی نیاز داریم.» این انتقاد، از عشقم به احیای جایگاه علم دینی برمی‌خاست، که باید پویا، رقابتی، و پاسخ‌گوی نیازهای زمان باشد.

درنگ: نظام آموزشی علم دینی نیازمند بازنگری است تا با تمرکز بر رقابت علمی و مناظره، طلاب را برای حضور فعال در صحنه‌های جهانی آماده کند.

بخش سوم: روش قرآنی در تبلیغ و مناظره

یکی از زیباترین درس‌هایی که از قرآن آموختم، روش منصفانه و استدلالی آن در تبلیغ است. در درس‌گفتارهایم، بارها به این نکته اشاره می‌کردم که قرآن کریم ابتدا با انصاف به اقوام دیگر می‌پردازد، استدلال‌هایشان را مطرح می‌کند، و سپس مؤمنان را خطاب قرار می‌دهد. این روش، چنان مدرن و جوانمردانه است که هر عقل سلیمی را به تحسین وا می‌دارد.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
ای کسانی که ایمان آورده‌اید.

می‌گفتم: «قرآن در بزرگ‌ترین سوره‌اش، پس از صد و سه آیه، تازه مؤمنان را با این خطاب دعوت می‌کند. این نشان می‌دهد که باید ابتدا زمین را سفت کرد، از دیگران گفت، و سپس از ایمان سخن به میان آورد.» این روش، مرا شیفته خود کرده بود. من باور داشتم که ما نیز باید چنین باشیم: با انصاف، استدلال، و بدون تعصب، با جهان سخن بگوییم.

در کتاب «اصول الحاد» کوشیدم همین روش را به کار ببرم. در این کتاب، بهترین استدلال‌های کافران را آوردم، نه برای ترویج کفر، بلکه برای نشان دادن اینکه ما از گفت‌وگو نمی‌ترسیم. می‌گفتم: «اگر کسی بخواهد کافر شود، این استدلال‌ها را بخواند، اما ما پاسخش را هم داریم.» این روش، از قرآن الهام گرفته بود و مرا به این باور رسانده بود که علم دینی باید با شجاعت و انصاف به میدان آید.

درنگ: روش قرآنی در تبلیغ، مبتنی بر انصاف، استدلال، و گفت‌وگوی منصفانه با دیگران است، که باید الگوی علم دینی در جهان باشد.

بخش چهارم: پرهیز از خرافات و ساده‌لوحی

در کودکی، داستان‌هایی از بی‌بی شهربانو می‌شنیدم که تخیلاتم را برمی‌انگیخت. می‌گفتند که امام حسین علیه‌السلام شب‌های جمعه به دیدار او می‌آید، و کوهی او را در خود پناه داده است. اما وقتی بزرگ‌تر شدم و با چشمان باز به این داستان‌ها نگریستم، دریافتم که بسیاری از این روایات، ساخته ذهن‌های ساده‌لوح است. می‌گفتم: «من خودم امتحان کردم. سنگی را دیدم که می‌گفتند کسی در آن فرو رفته، اما وقتی آزمودم، دیدم که همه‌اش کذب است.»

این تجربه، مرا به این باور رساند که دین باید از خرافات پاک شود. ما باید با چشمان باز به جهان بنگریم و از ساده‌لوحی پرهیز کنیم. می‌گفتم: «حتی در سجده، چشمانت را باز نگه دار! هر که گفت چشمت را ببند، بدان که می‌خواهد کلاه سرت بگذارد.» این هوشیاری، از درس‌های بزرگی بود که از زندگی و تأملاتم آموختم.

درنگ: علم دینی باید از خرافات پاک شود و با هوشیاری و عقلانیت، به سوی حقیقت پیش رود.

بخش پنجم: هاروت و ماروت؛ درسی از قرآن

در درس‌گفتارهایم، از داستان هاروت و ماروت سخن گفتم و تأکید کردم که این دو، فرشتگان الهی بودند، نه موجوداتی خطاکار. قرآن کریم می‌فرماید:

وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ ۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ ۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ ۚ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ
و آنچه بر دو فرشته در بابل، هاروت و ماروت، نازل شد، و آن دو به هیچ‌کس چیزی نمی‌آموختند مگر آنکه می‌گفتند: ما جز برای امتحان نیستیم، پس کافر مشو. پس از آن دو چیزی می‌آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی می‌افکندند، و جز به اذن خدا به کسی زیان نمی‌رساندند.

من باور داشتم که نباید به سادگی قداست فرشتگان را زیر سؤال برد. این داستان، مرا به این درس رساند که باید به متن قرآن وفادار ماند و از روایات غیرمستند پرهیز کرد. این باور، بخشی از تعهد من به تفسیر دقیق و عقلانی دین بود.

درنگ: تفسیر داستان‌های دینی باید با استناد دقیق به قرآن کریم باشد و از اتهامات غیرمستند پرهیز شود.

بخش ششم: نقد کتب دینی و ضرورت جذابیت

از کتب دینی انتقاد می‌کردم که با انبوه آیات و احادیث، برای غیرمؤمنان جذابیتی ندارند. می‌گفتم: «وقتی کتابی را باز می‌کنی و از همان ابتدا پر از آیه و حدیث است، غیرمؤمن حالش به هم می‌خورد. ما باید کتاب‌هایی بنویسیم که حتی کافر را به گفت‌وگو دعوت کند.» این باور، مرا به نگارش «اصول الحاد» سوق داد، کتابی که استدلال‌های کافران را با شجاعت مطرح می‌کرد، اما پاسخ‌های قرآنی را نیز در خود داشت.

من باور داشتم که علم دینی باید چنان جذاب و استدلالی باشد که حتی مخالفان را به تأمل وادارد. می‌گفتم: «ما نباید از استدلال دیگران بترسیم. باید حرفشان را بشنویم، پاسخ دهیم، و با منطق پیش رویم.» این روش، از قرآن آموخته بودم و در تمام زندگی‌ام آن را به کار بستم.

درنگ: کتب دینی باید با زبانی جذاب و استدلالی نگاشته شوند تا حتی غیرمؤمنان را به گفت‌وگو دعوت کنند.

بخش هفتم: پرهیز از سوءاستفاده‌های دینی

از سوءاستفاده‌های مالی در برخی ادیان سخن می‌گفتم. مثلاً در کلیساها، پول می‌گرفتند تا گناهان را ببخشند. قرآن کریم به ما هشدار می‌دهد:

لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا ۗ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ
نگویید «راعنا» و بگویید «انظرنا» و بشنوید، و برای کافران عذابی دردناک است.

من باور داشتم که دین باید از هرگونه سوءاستفاده پاک باشد. می‌گفتم: «ما باید با صداقت و امانتداری، دین را به جهان عرضه کنیم، نه با پارتی‌بازی یا سوءاستفاده.» این باور، از تعهد عمیقم به حفظ قداست دین سرچشمه می‌گرفت.

درنگ: دین باید از سوءاستفاده‌های مالی و پارتی‌بازی پاک باشد و با صداقت و امانتداری عرضه شود.

بخش هشتم: الگوبرداری از سیره اهل بیت

بارها از سیره امیرالمؤمنین علیه‌السلام سخن می‌گفتم. ایشان حتی با دشمنانشان با صداقت و امانتداری رفتار می‌کردند. داستانی نقل می‌کردم از عایشه، که پس از خطاهایش، از امیرالمؤمنین راهنمایی خواست. ایشان فرمودند: «به خانه‌ات بازگرد، حرمتت محفوظ است.» این سیره، مرا شیفته خود کرده بود. من باور داشتم که ما نیز باید چنین باشیم: صادق، امانتدار، و بی‌ریا.

درنگ: سیره اهل بیت، الگویی بی‌نظیر از صداقت و امانتداری است که باید در رفتارهای اجتماعی ما جاری شود.

بخش نهم: نقد کفر مذهب‌آلود

یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌هایم، کفر مذهب‌آلود بود. می‌گفتم: «خطرناک‌ترین کفر، آن است که با مذهب آمیخته شود. این کفر، نه از کافران غیرمذهبی، بلکه از مذهبی‌هایی سرچشمه می‌گیرد که نفاق و ریا دارند.» من باور داشتم که ایمان خالص، تنها راه رهایی از این خطر است. این باور، مرا به نقد تعصبات فرقه‌ای سوق داد، چه میان شیعه و سنی، چه میان اصولگرا و اخباری. می‌گفتم: «این تفرقه‌ها، دین را از درون نابود می‌کند. ما باید به وحدت و خلوص ایمان بازگردیم.»

درنگ: کفر مذهب‌آلود، خطرناک‌ترین نوع کفر است که با نفاق و ریا همراه است و باید با ایمان خالص و وحدت دینی با آن مقابله کرد.

بخش دهم: ضرورت تواضع و عذرخواهی

بارها از ضرورت تواضع و عذرخواهی سخن می‌گفتم. می‌گفتم: «استغفارهای بی‌اثر را کنار بگذارید. به جای آن، با صداقت بگویید: ببخشید، اشتباه کردم.» این باور، از تجربه‌های زندگی‌ام برمی‌خاست. من دیده بودم که تکبر و غرور، چگونه روابط اجتماعی را نابود می‌کند. می‌گفتم: «اگر بتوانیم با تواضع عذرخواهی کنیم، جامعه‌ای سالم‌تر خواهیم داشت.»

درنگ: تواضع و عذرخواهی صادقانه، کلید اصلاح روابط اجتماعی و تقویت ایمان خالص است.

جمع‌بندی

این خاطرات، بازتابی از دغدغه‌های عمیق من برای احیای علم دینی، اصلاح نظام‌های آموزشی، و ترویج روش‌های قرآنی در تبلیغ است. همیشه آرزو داشتم علم دینی ما، با شجاعت و انصاف، در جهان بدرخشد. من باور داشتم که با الگوبرداری از قرآن و اهل بیت، می‌توانیم جهانی را به حقیقت دعوت کنیم. این گفت‌وگوها، دعوتی است به تأمل در مسئولیت‌هایمان به‌عنوان حاملان علم دینی، و امیدی است به آینده‌ای که در آن، دین با عقلانیت، صداقت، و محبت به جهان عرضه شود.

با نظارت صادق خادمی