در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 655

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه ۶۵۵

مقدمه

این مجموعه، روایت‌هایی است از خاطراتی که در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان کرده‌ام. اکنون، این خاطرات را با جزئیات و تأمل بیشتری بازگو می‌کنم تا شما را به لحظه‌های زندگی‌ام ببرم؛ لحظه‌هایی که در آن‌ها معرفت الهی، فروتنی در برابر خدا، و تأمل در نظام علم دینی، ذهن و قلبم را به خود مشغول کرده بود. این روایت‌ها، بازتاب عمق تجربه‌های معنوی و علمی‌ام هستند که با صمیمیت و صداقت برایتان بازگو می‌کنم. هر بخش، دریچه‌ای است به سوی تأمل در حقیقت و سلوک به‌سوی ذات الهی.

بخش اول: سیر به‌سوی ذات الهی و دشواری‌های آن

روزهایی را که ذهنم درگیر سلوک به‌سوی خدا بود. گویی در اقیانوسی بی‌کران غوطه‌ور شده بودم، جایی که موج‌ها مرا به سوی عالم ملکوت، لاهوت، اسماء و صفات، و سرانجام به ذات الهی می‌بردند. این مسیر، چنان دشوار و نفس‌گیر بود که گاه حس می‌کردم اگر لحظه‌ای درنگ کنم، نابود خواهم شد. تصور کنید در اقیانوسی عمیق فرو می‌روید، آب شما را در بر می‌گیرد، و هرچه پیش می‌روید، فشار بیشتر می‌شود. لذت این غوطه‌وری وصف‌ناپذیر است، اما سختی‌اش نیز کم نیست. گاه در این سیر، چنان در زمان گم می‌شوی که گویی یک ابد را طی کرده‌ای. گاه از این تجربه‌ها بیدار می‌شدم و احساس می‌کردم موهایم یک‌شبه سفید شده‌اند، گویی عمری در یک لحظه گذشته است.

درنگ: سیر به‌سوی ذات الهی، سفری است که نیازمند آمادگی معنوی و تمرین است. این مسیر، با عظمت و دشواری‌اش، انسان را به مرز تحولات عمیق وجودی می‌رساند.

این سیر، تنها با آمادگی و تمرین ممکن است. نمی‌توان با شتاب‌زدگی یا بدون تهذیب نفس به آن وارد شد. از منظر عرفان اسلامی، این حرکت نیازمند عبور از مراحل مختلف معرفت است، و من در این مسیر، بارها به این حقیقت رسیدم که بدون آمادگی، انسان در این اقیانوس غرق خواهد شد.

بخش دوم: تأثیرات عمیق سلوک معنوی

این تجربه‌های معنوی، نه‌تنها روحم را متأثر می‌کرد، بلکه جسمم را نیز دگرگون می‌ساخت. گاه در یک لحظه کوتاه، چنان در عمق معرفت فرو می‌رفتم که گویی عمری را پشت سر گذاشته‌ام. سفید شدن موها، نشانه‌ای از این فشار عظیم معنوی بود که بر وجودم وارد می‌شد. این تجربه‌ها، انسان را به مرزهایی می‌رساند که جسم و روح در هم می‌آمیزند و تحولاتی عمیق را رقم می‌زنند.

درنگ: سلوک معنوی، تأثیراتی عمیق بر جسم و روح دارد و می‌تواند انسان را به مرز تحولات وجودی برساند، گویی یک ابد را در لحظه‌ای طی کرده است.

از منظر روان‌شناسی دینی، این تأثیرات نشان‌دهنده عمق تجربه‌های معنوی است. من بارها این فشار و تحول را در وجود خود حس کردم و دریافتم که سلوک، نیازمند آمادگی و استقامت است.

بخش سوم: محدودیت‌های علوم نظری در معرفت الهی

همیشه به شاگردانم می‌گفتم معرفت الهی را نمی‌توان تنها با فلسفه، لفاظی، یا مباحثه به دست آورد. این معرفت، نیازمند سیر عملی و تجربه مستقیم است. فلسفه و علوم نظری، مانند ابزارهایی هستند که می‌توانند راه را هموار کنند، اما خود مقصد نیستند. معرفت الهی، علمی است که تنها با قلب و تجربه حضوری درک می‌شود.

درنگ: معرفت الهی با مباحث فلسفی و نظری به دست نمی‌آید و نیازمند تجربه مستقیم و سیر عملی است.

از منظر عرفان نظری، این تفاوت میان علم حصولی و علم حضوری است. من در سال‌های تدریسم، بارها بر این نکته تأکید کردم که بدون تجربه عملی، علوم نظری در برابر عظمت معرفت الهی ناکافی‌اند.

بخش چهارم: فروتنی در برابر عظمت الهی

همیشه دعای امام سجاد علیه‌السلام در ذهنم طنین‌انداز بود: «أنا أقل الأقلین» (من کمتر از کمترینم). این کلام، مرا به خجالت می‌انداخت. چگونه می‌توان در برابر عظمت الهی ادعایی داشت؟ در مقابل، فرعون با ادعای «أنا ربکم الأعلى» به گمراهی افتاد.

قَالَ فِرْعَوْنُ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ (قرآن کریم، سوره نازعات، آیه ۲۴)

ترجمه: فرعون گفت: «من پروردگار برتر شما هستم.»

این تضاد میان فروتنی اولیای خدا و خودبینی فرعون، مرا به تأمل وامی‌داشت. فرعون با امکانات ناچیز خود، گمان می‌کرد به خدا رسیده است، حال آنکه اگر برج میلاد امروز را می‌دید، شاید ادعایش فرو می‌ریخت. این جهل، مرا به فکر فرو می‌برد که چگونه انسان می‌تواند در برابر حقیقت الهی، این‌گونه گمراه شود.

درنگ: فروتنی اولیای خدا در برابر عظمت الهی، الگویی است برای پرهیز از خودبینی و گمراهی، چنان‌که فرعون در آن گرفتار شد.

از منظر الهیات شیعی، این درس فروتنی، راهنمایی است برای سالکان که در مسیر معرفت، از هرگونه غرور دوری کنند.

بخش پنجم: پوچی ادعاهای خودبینی

در درس‌گفتارهایم، گاه از فرعون سخن می‌گفتم. او با امکانات محدودش، مانند رفتن به پشت‌بام، ادعای خدایی کرد. اگر امروز برج میلاد را می‌دید، چه می‌گفت؟ این پوچی ادعاها مرا به خنده می‌انداخت، اما در عین حال، هشداری بود که جهل به حقیقت، انسان را به چه ورطه‌هایی می‌کشاند.

درنگ: ادعاهای خودبینی، مانند ادعای فرعون، در برابر عظمت الهی پوچ و مضحک است و نشان‌دهنده جهل به حقیقت معرفت الهی است.

از منظر فلسفه تاریخ، این مثال نشان می‌دهد که عوامل محیطی و فرهنگی می‌توانند انسان را به گمراهی بکشانند. من همیشه شاگردانم را به شناخت عمیق حقیقت دعوت می‌کردم تا از این دام‌ها در امان بمانند.

بخش ششم: خطر غرق شدن در معرفت الهی

در درس‌گفتارهایم، از «آلودگی به خدا» سخن می‌گفتم. این تعبیر شاید عجیب به نظر آید، اما منظورم غرق شدن در معرفت الهی بود، آن‌چنان که انسان از همه تعلقات دنیوی جدا شود. این تجربه، هم عظیم است و هم خطرناک، چرا که می‌تواند انسان را به مرحله‌ای از فنا برساند.

درنگ: غرق شدن در معرفت الهی، انسان را از تعلقات دنیوی جدا می‌کند و به مرحله‌ای از فنا می‌رساند، اما نیازمند آمادگی معنوی است.

از منظر عرفان اسلامی، این تعبیر به مقام فناء فی‌الله اشاره دارد. من در این مسیر، بارها این خطر و عظمت را حس کردم و به شاگردانم هشدار می‌دادم که بدون آمادگی، این سیر می‌تواند انسان را نابود کند.

بخش هفتم: معرفت الهی، علمی خاص

همیشه به شاگردانم می‌گفتم معرفت الهی با علوم دیگر مانند فقه و فلسفه تفاوت دارد. این معرفت، علمی است خاص که تنها اولیای خدا و محبوبین به آن دست می‌یابند. فلسفه، مانند مکانیکی یا جوشکاری، ابزاری است برای فهم، اما معرفت الهی، مقصدی است که قلب و روح را در بر می‌گیرد.

درنگ: معرفت الهی، علمی خاص و معنوی است که از علوم نظری مانند فلسفه متمایز بوده و تنها با قلب و تجربه حضوری درک می‌شود.

از منظر عرفان نظری، این تمایز میان علوم ظاهری و باطنی است. من در تدریسم، همیشه بر این نکته تأکید داشتم که معرفت الهی، مقصد نهایی علم است.

بخش هشتم: حسرت عدم سلوک

در درس‌گفتارهایم، از حسرتی سخن می‌گفتم که انسان در برزخ از هدر دادن عمر خود می‌خورد. کسی که در دنیا به دنبال خدا نرود، در برزخ غصه خواهد خورد و خواهد گفت: «من چه کردم؟ مشغول چه شدم؟» این حسرت، مرا به تأمل وامی‌داشت که فرصت زندگی را باید برای معرفت الهی صرف کرد.

درنگ: عدم سلوک به‌سوی خدا در دنیا، در برزخ به حسرتی عمیق منجر می‌شود که انسان را از هدر دادن عمر خود پشیمان می‌کند.

از منظر الهیات اسلامی، این هشدار به اهمیت استفاده از فرصت زندگی برای کسب معرفت الهی اشاره دارد. من همیشه شاگردانم را به این اولویت دعوت می‌کردم.

بخش نهم: خدا، دانشگاهی بی‌نهایت

خدا را دانشگاهی بی‌نهایت می‌دانستم، جایی که کلاس آخر آن، ذات الهی است. این مسیر، شدنی و رفتنی است، اما نیازمند تلاش و سلوک است. من در شعرهای جوانی‌ام، از این معنا بسیار گفته‌ام، از ذات و سیر به‌سوی آن. این شعرها، بازتاب تأملاتم در معرفت الهی بودند.

درنگ: خدا، دانشگاهی است که کلاس آخر آن ذات الهی است و رسیدن به آن، با سلوک و تلاش ممکن است.

از منظر عرفان اسلامی، این تعبیر به جایگاه خدا به‌عنوان مقصد نهایی معرفت اشاره دارد. من در درس‌گفتارهایم، شاگردانم را به این سلوک دعوت می‌کردم.

بخش دهم: حضور خدا در همه‌جا

در درس‌گفتارهایم، از حضور خدا در همه‌جا سخن می‌گفتم. خدا «آلوده» به همه چیز است، نه به معنای ناپاکی، بلکه به این معنا که هیچ موجودی بدون حضور او نیست. هر کجا می‌روی، او را می‌بینی؛ همان که تو را آفرید، در همه‌جا حاضر است.

درنگ: خدا در همه‌جا حضور دارد و هیچ موجودی بدون او نیست، که این به معنای وحدت وجود و حضور الهی در کل خلقت است.

از منظر عرفان نظری، این تعبیر به مفهوم وحدت وجود اشاره دارد. من در تدریسم، شاگردانم را به درک این حضور الهی در همه هستی دعوت می‌کردم.

بخش یازدهم: تغییر دیدگاه نسل‌ها

تاجری قدیمی را که می‌گفت در زمان ما، معامله پانصد هزار تومانی کلان بود، اما فرزندانش معاملات میلیاردی را ناچیز می‌دانند و همچنان ناراضی‌اند. این تفاوت دیدگاه، مرا به فکر فرو می‌برد که چگونه طمع و فرهنگ مادی، آرامش را از انسان می‌گیرد.

درنگ: تغییر دیدگاه نسل‌ها و تأثیر فرهنگ مادی، آرامش و رضایت را از انسان می‌گیرد و بازگشت به ارزش‌های معنوی را ضروری می‌سازد.

از منظر جامعه‌شناسی فرهنگی، این خاطره نشان‌دهنده تأثیر مصرف‌گرایی بر کاهش رضایت است. من در درس‌گفتارهایم، شاگردانم را به بازگشت به ارزش‌های معنوی دعوت می‌کردم.

بخش دوازدهم: تغییر باورهای سنتی

در گذشته، باور داشتند اگر کسی در حرم حضرت عباس علیه‌السلام دزدی کند، خون دماغ می‌شود. اما روزی در کنار ضریح، حس کردم کسی دست در جیبم می‌کند. با دشداشه‌ای که پوشیده بودم، جیبم گشاد بود و او به‌راحتی دستش را داخل کرد. منتظر بودم چیزی بگوید یا واکنشی ببینم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. حتی حضرت عباس هم چیزی نگفت! خندیدم و گفتم: «حلالش باشد.» این تغییر باورها، مرا به تأمل در دوری جامعه از ارزش‌های معنوی واداشت.

درنگ: تغییر باورهای سنتی در عصر جدید، نشان‌دهنده دوری از ارزش‌های معنوی است که نیازمند بازگشت به این ارزش‌هاست.

از منظر مردم‌شناسی دینی، این خاطره نشان‌دهنده تأثیر مدرنیته بر کاهش باورهای سنتی است. من در درس‌گفتارهایم، بر حفظ این ارزش‌ها تأکید داشتم.

بخش سیزدهم: خویشتن‌داری در برابر خطا

در همان ماجرای دزدی در حرم، تصمیم گرفتم روی برگردانم و هویت دزد را نبینم. نمی‌خواستم بدانم ایرانی است یا خارجی. این خویشتن‌داری، به من آرامش داد. گویی با این کار، احترام به مقدسات را حفظ کردم و از قضاوت بی‌جا پرهیز نمودم.

درنگ: خویشتن‌داری و پرهیز از قضاوت در شرایط حساس، نشانه تواضع و حفظ احترام به مقدسات است.

از منظر اخلاق دینی، این اقدام نشان‌دهنده اهمیت خویشتن‌داری است. من در تدریسم، شاگردانم را به این اخلاق دعوت می‌کردم.

بخش چهاردهم: نقد تولید محتوای غیرعلمی

روزی که یکی از عالمان دینی، کتابی پر از مطالب بی‌معنا را با خشم به زمین پرت کرد. آن کتاب، نوشته فردی بود که بدون تخصص، در فلسفه قلم زده بود. این ماجرا مرا به فکر فرو برد که چرا کسی بدون دانش کافی، جرئت نوشتن چنین مطالبی را به خود می‌دهد؟ این تجربه، مرا به ضرورت تولید محتوای علمی و معتبر سوق داد.

درنگ: تولید محتوای علمی و دینی نیازمند تخصص است و پرهیز از محتوای غیرمعتبر، برای حفظ اعتبار علم دینی ضروری است.

از منظر فلسفه علم، این نقد به اهمیت تولید دانش معتبر اشاره دارد. من در درس‌گفتارهایم، بر اصلاح نظام علم دینی تأکید داشتم.

بخش پانزدهم: ضعف فلاسفه در علوم طبیعی

برخی فلاسفه قدیم، به دلیل ناآشنایی با علوم طبیعی مانند هیئت، مطالب غیرعلمی را از دیگران پذیرفتند و در آثار خود گنجاندند. می‌گفتند زمین گرد است، چون دیگران گفته بودند؛ یا زمان غیرمتناهی است، چون شنیده بودند. این ضعف، مرا به فکر فرو برد که نظام علم دینی نیازمند تلفیق علوم تجربی و نظری است.

درنگ: ضعف فلاسفه در علوم طبیعی، نشان‌دهنده ضرورت تلفیق علوم تجربی و نظری در نظام علم دینی برای تولید دانش معتبر است.

از منظر تاریخ علم، این نقد به محدودیت‌های علمی گذشته و نیاز به روش‌های دقیق‌تر اشاره دارد. من در تدریسم، بر این تلفیق تأکید داشتم.

جمع‌بندی

این خاطرات، بازتاب تأملاتم در معرفت الهی، فروتنی، و نقد نظام علم دینی است. از سیر به‌سوی ذات الهی تا تجربه‌های معنوی در حرم، از نقد ادعاهای پوچ تا ضرورت تولید دانش معتبر، هر خاطره، دریچه‌ای است به سوی حقیقت. من در این مسیر، آموختم که معرفت الهی، مقصدی است که قلب و روح را در بر می‌گیرد و نیازمند تلاش، فروتنی، و تخصص است. این روایت‌ها، دعوتی است به تأمل در زندگی و سلوک به‌سوی خدا، تا شاید ما نیز در این دانشگاه بی‌نهایت، به کلاس ذات الهی راه یابیم.

با نظارت صادق خادمی