در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 674

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه (674)

بخش اول: تأملات فلسفی و اجتماعی از دریچه تجربه‌های زیسته

این خاطرات، شرح تفصیلی لحظاتی هستند که گاه به‌صورت گذرا در درس‌گفتارهایم بیان شده‌اند. هر روایت، پنجره‌ای است به سوی تجربه‌های شخصی که در آن‌ها، درس‌های عمیق معرفتی، فلسفی و اجتماعی نهفته است. در این بخش، از خلال خاطرات روزمره، به نقد تزلزل فکری، اهمیت دقت زبانی و نقش فلسفه در هدایت جامعه می‌پردازم.

خاطره اول: خرید خیار در میدان شوش

شبی از درس استادم، مرحوم آقای شعرانی، خدا رحمتشان کند، بازمی‌گشتم. ساعت از ده گذشته بود و خستگی راه بر تنم سنگینی می‌کرد. استادم فرمودند چیزی برای خوردن بخرم. در آن وقت شب، جز میدان شوش جایی باز نبود. به چرخ‌دستی‌ای رسیدم که خیار می‌فروخت. فروشنده، با صدایی بلند، فریاد می‌زد: «خیار، خیار!» به او گفتم چند خیار خوب بدهد و دو پاکت خواستم. اما او، انگار از عمد، هرچه خیار زرد و خراب بود، در پاکت ریخت. من که آن زمان جوانی بودم و پر از شور و احساس، با خود گفتم: «عیبی ندارد، این خیارها را دور می‌ریزد، بگذار به کارش بیاید.» اعتراض نکردم و خیارها را گرفتم. وقتی به خانه رسیدم، خواستم آن‌ها را بشویم. خیارها را در حوض ریختم، اما آن‌قدر نامرغوب بودند که خلق‌الله دور حوض جمع شدند و با خنده گفتند: «این هم از آثار فلسفه است! خیال کردی این‌ها خیار خوب است؟» گفتم: «شب بود، تاریک بود، خوب نگاه نکردم.» یکی گفت: «مگر چراغ نداشت؟» و من، با شرمندگی، گفتم: «خودش جمع کرد، من هم چیزی نگفتم.»

درنگ: این خاطره، تمثیلی است از انتخاب‌های نادرست در زندگی. بی‌دقتی در گزینش، چه در خرید خیار و چه در مسائل علمی، به نتایج نامطلوب منجر می‌شود. دقت و آگاهی، کلید تصمیم‌گیری‌های درست است.

این ماجرا مرا به فکر فرو برد. اطرافیانم، با طعنه، این انتخاب نادرست را به فلسفه نسبت دادند و گفتند: «فیلسوف که خیار خوب را از بد تشخیص نمی‌دهد!» اما من در پاسخ گفتم: فلسفه، برخلاف تصور عامه، مو را از مو جدا می‌کند، نه فقط مو را از ماست که حتی نابینا هم می‌تواند. فلسفه، پرگار عقلانی است که تمایزات ظریف را آشکار می‌سازد. این تجربه ساده، مرا به این باور رساند که فلسفه، اگر درست فهمیده شود، ابزاری است برای دقت در زندگی و علم.

خاطره دوم: تظاهرات در قم و تزلزل فکری

روزی در خیابان‌های قم راه می‌رفتم که ناگهان با تظاهراتی شلوغ روبه‌رو شدم. جمعیتی با شعار «مفت‌خور نمی‌خواهیم» علیه عالمان دینی هجوم آورده بودند. همان روزها، صبح یک شعار می‌دادند و عصر شعاری دیگر. در تظاهراتی دیگر، علیه یکی از عالمان برجسته و مظلوم شعار می‌دادند. او عالمی فهیم بود که به‌راستی به درد این انقلاب می‌خورد. در میان جمعیت، طلبه‌ای را دیدم که او هم همراه دیگران بد می‌گفت. با خنده به او گفتم: «حاج آقا، آخوند بی‌دین دیده بودم، اما آخوند نادان ندیده بودم! تو چرا به این عالم فحش می‌دهی؟» او چیزی نگفت و من در دلم تأسف خوردم که چگونه جو اجتماعی، حتی عالمان را به تزلزل می‌کشاند.

درنگ: تزلزل فکری در جامعه، ریشه در فقدان تفکر فلسفی دارد. فلسفه می‌تواند چارچوبی عقلانی برای جلوگیری از قضاوت‌های شتاب‌زده و احساسات زودگذر فراهم کند.

این ماجرا مرا به این اندیشه واداشت که بدون استقرار فلسفه در جامعه، نمی‌توان جلوی اشتباهات مردم را گرفت. فلسفه، با تبیین دقیق مفاهیم و واژگان، از تغییر صبح‌تا‌عصر عقاید جلوگیری می‌کند. اگر واژگان «سلطنت» یا «طاغوت» درست تعریف نشوند، جامعه در دام تزلزل می‌افتد. در آن سال‌ها، یک روز شعار «زنده باد» بود و روز دیگر «موش گرفته، عبا به دوش گرفته». این تزلزل، نشان از ضعف در زبان و تفکر است.

خاطره سوم: تمایز میان میز و مِیز

روزی در گفت‌وگویی، به اهمیت واژگان پرداختم. گفتم: «میز» که شیء مادی است، با «مِیز» که مفهومی عقلانی است، فرق دارد. میز می‌تواند چوبی، شیشه‌ای یا آهنی باشد، اما مِیز وجود خارجی ندارد؛ مفهومی است که در ذهن شکل می‌گیرد. اگر این دو را قاطی کنیم، دعوا می‌شود! باید زبانمان را درست کنیم، از کودکی به فرزندانمان ادبیات بیاموزیم تا تفاوت «این» و «آن» را بفهمند. اگر واژگان را دقیق نکنیم، صبح یک چیز می‌گوییم و عصر چیز دیگر.»

درنگ: تمایز میان مفاهیم مادی و عقلانی، از وظایف فلسفه است. آموزش ادبیات و زبان از کودکی، پایه‌ای برای تفکر دقیق و جلوگیری از سوء‌تفاهم‌های زبانی است.

این تأمل، ریشه در باورم به نقش فلسفه در تثبیت معانی دارد. فلسفه، با ابزار عقلانی‌اش، به ما می‌آموزد که چگونه واژگان را درست به کار ببریم و از نزاع‌های بی‌مورد پرهیز کنیم. این درس را باید از کودکی به فرزندانمان بیاموزیم تا جامعه‌ای با تفکر منسجم داشته باشیم.

خاطره چهارم: اجماع و عقد در فقه

روزی خدمت یکی از عالمان برجسته بودم. سخن از فقه و اجماع شد. پرسیدم: «اجماع چیست؟» ایشان فرمودند که حتی شیخ انصاری هم گاه به اجماع عمل کرده است. گفتند: «روزی کسی نزد شیخ آمد و گفت عقدی برایمان بخوان. شیخ فرمود: بروید، یک ساعت دیگر محرمید. فردا که بازگشتند، شیخ گفت: یادم رفت عقد بخوانم، اما همان یک ساعت دیگر خودش عقد بود!» من خندیدم و گفتم: «این که عقد نیست، عقده است! فقه نباید گره روانی ایجاد کند.»

درنگ: فقه باید روان و کاربردی باشد، نه عاملی برای پیچیدگی و عقده. دقت در استنادات فقهی، از تبدیل احکام به گره‌های روانی جلوگیری می‌کند.

این خاطره، مرا به فکر فرو برد که فقه، اگر درست اجرا نشود، به جای حل مسائل، گره ایجاد می‌کند. باید احکام را ساده و شفاف کرد تا در خدمت جامعه باشد، نه مانعی بر سر راه آن.

خاطره پنجم: خرید بامیه و مهارت عرفی

در کودکی، در تهران، بامیه‌فروش‌ها بودند که با مهارت خاصی بامیه می‌فروختند. هر کس دستش را بالا می‌برد، به اندازه‌ای که برمی‌داشت، ده شاهی می‌داد. ماهرها نصف دایره بامیه را برمی‌داشتند، اما نابلدها یک بند انگشت! فروشنده اگر نابلدی می‌دید، می‌گفت: «با تو بازی نمی‌کنم، همین‌جوری بامیه می‌دهم!» این مهارت، مثل بازی قاپ بود که با تمرین به دست می‌آمد. استادم به من آموخت که دست را باید عرفی بالا ببری، نه مستقیم، وگرنه بامیه می‌شکند.

درنگ: موفقیت در زندگی و علم، نیازمند مهارت و تمرین است. علوم دینی نیز با آموزش عملی و استادمحوری به کمال می‌رسد.

این خاطره، برایم درس بزرگی داشت. مهارت در هر کاری، از خرید بامیه تا علوم دینی، نیازمند آموزش و تمرین است. نابلدی، هم به خودمان زیان می‌رساند و هم به دیگران. باید با استادان کارآزموده، این مهارت‌ها را آموخت.

جمع‌بندی

این خاطرات، آینه‌ای از تجربه‌های زیسته‌ام هستند که هر یک، درس‌هایی عمیق در فلسفه، فقه و زندگی اجتماعی دارند. از خرید خیار در میدان شوش تا تظاهرات در قم، از تمایز میز و مِیز تا مهارت در خرید بامیه، همه این‌ها نشان می‌دهند که دقت در انتخاب، تبیین واژگان، و آموزش مهارت‌های عرفی، پایه‌های یک جامعه عقلانی و معنوی هستند. فلسفه، با پرگار عقلانی‌اش، ما را به سوی فهمی دقیق‌تر از جهان هدایت می‌کند. فقه، اگر روان و کاربردی باشد، گره‌گشای زندگی است. و آموزش، از کودکی تا بزرگسالی، کلید اصلاح جامعه است. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به تأمل در این درس‌ها و به‌کارگیری آن‌ها در مسیر هدایت جامعه.

با نظارت صادق خادمی