متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 680
مقدمه
سالها پیش، در خلال درسگفتارهایم، گاه به فراخور بحث، خاطراتی از زندگی و تجربیاتم را بازگو میکردم. این خاطرات، که گاه بهصورت گذرا در میان بحثهای عرفانی و معرفتی مطرح میشدند، اکنون فرصتی یافتهاند تا بهگونهای منسجم و با نگاهی عمیقتر بازگو شوند. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیدهام، تلاش کردهام تا با زبانی ساده و صمیمی، شما را به دنیای تجارب زیستهام ببرم؛ دنیایی که در آن عرفان، علم، و زندگی روزمره در هم تنیدهاند. این روایتها نهتنها بازتابدهنده مسیر علمی و معنوی من هستند، بلکه تلاشیاند برای نشان دادن راهی که به سوی معرفت حقیقی و عرفان اصیل، آنگونه که از قرآن و معصومین علیهمالسلام آموختهام، میانجامد.
بخش اول: استعارهای از عرفان و پالایش معنوی
روزگاری که هنوز کودکی بیش نبودم، در کوچههای تهران، مشاهداتی از زندگی آدمیان داشتم که بعدها به استعارههایی برای فهم عرفان بدل شدند. یکی از این خاطرات، به شیرۀکشخانههایی بازمیگردد که در آن روزگار، بیشتر سالخوردگان را در خود جای داده بودند. این افراد، که دیگر تریاک خام برایشان کافی نبود، به شیرۀ پخته روی آورده بودند. به قول خودشان، این شیرۀ پخته، که از پالایش تریاک به دست میآمد، حال و تأثیر دیگری داشت؛ گویی گرز رستم بود که با نیرویی افزونتر، روح و جان را به وجد میآورد.
این مشاهده، بعدها برایم به استعارهای از عرفان بدل شد. عرفان حقیقی، مانند شیرۀ پخته، مرتبهای است که از پالایش معرفت خام به دست میآید. همانگونه که شیرۀ تریاک، قویتر و تأثیرگذارتر از ماده خام است، عرفان اصیل نیز نیازمند پالایش و تعمق است تا به مراتب بالاتر دست یابد. در این مسیر، معرفت اولیه، که همانند تریاک خام است، باید در کوره تجربه و تأمل پخته شود تا به نگاری معنوی و یاری الهی بدل گردد.
درنگ: عرفان حقیقی، مانند پالایش شیرۀ تریاک از ماده خام، نیازمند تعمق و پالایش معنوی است تا به مراتب والای معرفت الهی دست یابد.
در این میان، در آغاز یکی از درسگفتارهایم، با استناد به دعای «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ نَعُوذُ بِاللَّهِ» (قرآن کریم: آمرزش میطلبم از خداوند، پروردگار جهانیان، و به او پناه میبرم)، سخن را آغاز کردم. این دعا، که بارها در زندگیام تکرار شده، یادآور توبه و پناه بردن به خداست؛ گویی هر گام در مسیر عرفان، نیازمند استغفار و بازگشت به سوی پروردگار است.
بخش دوم: گفتوگویی با عارفی در جوانی
در جوانی، روزی نزد عارفی رفتم و با غرور جوانیام، ادعا کردم که کتاب «فصوص الحکم» ابنعربی را خواندهام. او با نگاهی نافذ به من گفت: «فصوص کتابی نیست که فقط خوانده شود؛ فهم آن، سفری است که سالها طول میکشد.» این پاسخ، مرا به فکر فرو برد. روزها و هفتهها نزد او میرفتم، اما او با صبر و تأمل، پاسخهایم را به تأخیر میانداخت تا شاید خود به عمق سخن او پی ببرم. سرانجام دریافتم که فصوص، بیش از آنکه کتابی برای خواندن باشد، دریچهای است به سوی فهم عمیق معرفت الهی.
درنگ: معرفت عرفانی، نیازمند فهمی عمیق و فراتر از مطالعه سطحی متون است؛ سفری است که با تأمل و تجربه به سرانجام میرسد.
این تجربه، مرا به نقدی عمیقتر از آنچه در حوزههای علمیه میگذرد، سوق داد. بسیاری از مباحث، که گاه به نام عرفان تدریس میشوند، مانند آثار ملاصدرا یا ابنعربی، در حقیقت فلسفه یا کلاماند که رنگ و لعابی عرفانی یافتهاند. عرفان حقیقی، اما، در معارف معصومین علیهمالسلام نهفته است؛ عرفانی که از قرآن و اهل بیت علیهمالسلام سرچشمه میگیرد و به یار و نگار الهی میرسد. هدفم همواره این بوده که با استناد به پروردگار، شیعه را به سوی این عرفان اصیل رهنمون کنم و از آنچه به نام عرفان، اما در حقیقت فلسفه یا کلام است، رهایی بخشم.
روزی در پل آهنچی، با یکی از عالمان گفتوگویی داشتم. او از تدریس اسفار ملاصدرا سخن میگفت و آن را عرفان میخواند. اما من با اطمینان گفتم: «این فلسفه است، نه عرفان. عرفان، چیزی دیگر است و جز از قرآن و معصومین علیهمالسلام به دست نمیآید.» این سخن، نه از سر جدل، که از باور عمیقم به ضرورت بازگشت به معارف اصیل بود.
درنگ: عرفان اصیل، در معارف قرآن و اهل بیت علیهمالسلام نهفته است و از تبدیل فلسفه یا کلام به عرفان باید پرهیز کرد.
بخش سوم: صداقت و پرهیز از ادعای کاذب
در کودکی، پیرمردی معتاد را دیدم که ادعا میکرد برای زیارت به مشهد رفته است. او از پولهای همسرش برداشته و چند روز غیبش زده بود. وقتی بازگشت، از بست بالا و سقاخانه اسماعیل طلایی سخن گفت، اما هرچه پرسیدیم، پاسخهایش پر از تناقض بود. سرانجام معلوم شد که او هرگز به مشهد نرفته و اینها همه بهانهای برای توجیه غیبتش بود.
این خاطره، مرا به تأمل در اهمیت صداقت واداشت. ادعاهای کاذب، چه در زندگی روزمره و چه در مسیر معرفت، راه به جایی نمیبرند. صداقت، مانند نوری است که مسیر عرفان و علم را روشن میکند. این تجربه، مرا به این باور رساند که در راه خدا، باید از هرگونه تظاهر و ادعای بیاساس دوری کرد.
درنگ: صداقت، بنیاد هر پیشرفت معنوی و علمی است و ادعاهای کاذب، مانعی در مسیر معرفت حقیقیاند.
بخش چهارم: تدریس موسیقی و درسهای کودکی
در کودکی، که هنوز به بلوغ نرسیده بودم، به طلاب جوان درس موسیقی میدادم. دفتری داشتم که در آن، با خط خودم، دستگاههای موسیقی مانند سهگاه، چهارگاه، شوشتری، و ماهور را نوشته بودم. در این دفتر، از درآمد، اوج، و حضیض هر دستگاه سخن گفته بودم. اما در نگارش کلمه «اوج»، به اشتباه آن را با «عین» نوشته بودم، نه با «الف». سالها بعد، شاگردی باسواد این اشتباه را به من گوشزد کرد و گفت: «استاد، اوج را باید با الف نوشت.» با خنده پاسخ دادم: «آری، این از ضعف املای کودکیام بود. گمان نکنید رمز و رازی در این اشتباه نهفته است!»
این تجربه، مرا به این باور رساند که باید از نسبت دادن معانی رمزی به اشتباهات پرهیز کرد. گاه برخی، خطاها را به کشف و شهود عرفانی تفسیر میکنند، در حالی که اشتباه، صرفاً اشتباه است. آن دفتر را هنوز نگه داشتهام، با همان خطای املایی، نه از سر غفلت، که بهعنوان یادگاری از روزگار کودکی و تواضعم در برابر خطاهای گذشته.
درنگ: تواضع در پذیرش اشتباهات و پرهیز از تفسیرهای رمزی برای خطاها، نشانهای از صداقت علمی و معنوی است.
بخش پنجم: قرائت قرآن و اهمیت کیفیت
در کودکی، در مسابقهای برای قرائت قرآن شرکت کردم. در آن جمع، قاریان برجستهای بودند که سالها تجربه داشتند. اما من، با جسارت کودکیام، گفتم: «قرائت حفظی کافی نیست. باید از روی متن و با فهم خواند.» این سخن، که از سر سادگی بود، به مذاق برخی خوش آمد و قرائتم را بهعنوان نمونهای ابتدایی، اما باکیفیت، پذیرفتند.
این تجربه، مرا به اهمیت کیفیت در قرائت قرآن رهنمون کرد. قرائت، اگر با حضور قلب و فهم همراه نباشد، مانند صدایی است که در باد گم میشود. صرف سالها تمرین، بدون توجه به عمق و معنا، کافی نیست. این باور، بعدها در تمام فعالیتهایم، از تدریس گرفته تا تأملات عرفانی، راهنمایم بود.
درنگ: کیفیت و فهم در قرائت قرآن، بر کمیت و تظاهر مقدم است و حضور قلب، کلید تأثیرگذاری است.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، که از خلال درسگفتارهایم برآمدهاند، تلاشیاند برای بازگو کردن تجاربی که مرا به سوی فهم عمیقتر عرفان، علم، و زندگی رهنمون کردند. از استعارههای ساده، مانند پالایش تریاک، تا گفتوگوهای عمیق با عالمان و تجربههای کودکی در تدریس و قرائت، هر خاطره دریچهای است به سوی معرفتی که در قرآن و معصومین علیهمالسلام ریشه دارد. این روایتها، نهتنها بازتابدهنده مسیر علمی و معنوی من هستند، بلکه دعوتیاند به شما، مخاطب گرامی، تا در این مسیر همراه شوید و با تأمل در این تجربیات، به سوی عرفان اصیل و معرفت حقیقی گام بردارید.
با نظارت صادق خادمی