متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 684
مقدمه
این مجموعه، روایتی است از لحظههای زندگی و تأملاتی که در درسگفتارهای من بهصورت گذرا بیان شدهاند. این خاطرات، نهتنها شرح وقایع روزمره، بلکه بازتابی از عمق معرفت، معنویت و تعهد به ارزشهای عرفانی و اخلاقی است که در مسیر طلبگی و زندگیام شکل گرفتهاند. هر خاطره، دریچهای است به سوی جهانی از اندیشه و احساس که امیدوارم شما را به تأمل در حقیقت و انسانیت دعوت کند.
بخش اول: گشودگی دل و روح
در محضر استادان و عالمان دینی، درس معرفت و زندگی میآموختم. همواره بر این باور بودم که دل انسان باید باز باشد، گشوده به سوی هستی و مخلوقات الهی. دلی که بسته است، نه به کار خدا میآید و نه به کار خلق. باید جان را به نسیم معرفت سپرد، روح را از قید و بندهای خودخواهی آزاد کرد و نفس را در برابر عظمت آفرینش گشود. این گشودگی، راهی است به سوی حقیقت و پیوند با بندگان خدا.
درنگ: باز بودن دل و روح، نشانهای از معرفت حقیقی است که انسان را به خدا و خلق او پیوند میدهد.
این باور، ریشه در عرفان اسلامی دارد که قلب را محل تجلی نور الهی میداند. سالک حقیقی، کسی است که دلش را از تنگنای خودخواهی رها کرده و با تمام وجود به سوی خلقت گشوده است. این گشودگی، نهتنها به معرفت الهی منجر میشود، بلکه انسان را به همدلی با همه موجودات هستی سوق میدهد.
بخش دوم: نقد تعصب و محدودیت فکری
در مسیر طلبگی، گاه شاهد بودم که برخی از مؤمنان، بهویژه در میان عالمان دینی، در تنگنای تعصب و محدودیت فکری گرفتار شدهاند. این بسته بودن ذهن، نشانهای از عقبماندگی است. در گذشته، برخی عالمان حتی از محیطهای متفاوت مانند قهوهخانهها یا خانقاهها دیدن نمیکردند و تنها در چارچوب محراب و منبر محصور بودند. این محدودیت، مانع از پویایی علم دینی میشود.
درنگ: تعصب و محدودیت فکری، مانعی در برابر پویایی علم دینی است و گشودگی به سوی تجارب متنوع، ضرورتی برای رشد معرفتی است.
این نقد، به معنای نفی ارزشهای دینی نیست، بلکه دعوتی است به بازنگری در روشهای آموزشی و فکری. عالم دینی باید با جهان پیرامون خود تعامل کند تا بتواند راهگشای خلق باشد.
بخش سوم: همدلی با گرفتاران عالم
شبهای بسیاری بود که دلم برای گرفتاران عالم، بیماران، زندانیان و محرومان به درد میآمد. چه بسیار شبهایی که با خود میگفتم: «خدایا، چرا نمیتوانم برای این بندگانت کاری کنم؟» این حسرت، مرا به دعا و مناجات با خدا وامیداشت. مؤمن واقعی، کسی است که دلش برای رنج دیگران میسوزد و برای رفع آن دعا میکند.
درنگ: همدلی با گرفتاران و دعا برای آنها، نشانهای از قلب زنده و حساس به رنجهای بشری است.
این همدلی، بخشی از عبادت حقیقی است. در سنت عرفانی، گریه برای خلق، نشانهای از قلب پاک و متصل به خداست. این ویژگی، اولیاء خدا را از دیگران متمایز میکند.
بخش چهارم: اولویتبندی در ابراز احساسات دینی
در درسگفتارهایم، بر این نکته تأکید داشتم که گریه برای امام حسین علیهالسلام، هرچند ارزشمند، کافی نیست. قرآن کریم میفرماید: عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (هر چیز نزد پروردگارشان روزی داده میشود). امام حسین علیهالسلام اکنون در جوار رحمت الهی است و گریه برای او، نباید ما را از گرفتاران امروز غافل کند. باید برای بیماران، زندانیان و محرومان امروزی نیز اشک ریخت.
درنگ: توجه به گرفتاران کنونی، تعادلی میان معنویت و مسئولیت اجتماعی ایجاد میکند.
این دیدگاه، به تعادل میان عزاداری و مسئولیت اجتماعی اشاره دارد. گریه برای خلق، نشانهای از قلب زنده و تعهد به ارزشهای انسانی است.
بخش پنجم: عبادت حقیقی و جلا یافتن وجود
عبادت حقیقی، آن است که دل انسان از خودخواهی پاک شود و درد دیگران در آن جای گیرد. اگر سنگی به پای کسی بخورد، دل مؤمن باید به درد آید. این جلا یافتن وجود، نشانهای از سلوک عرفانی است. اولیاء خدا، کسانیاند که در دلشان هیچ دردی برای خود ندارند و تنها به رنج خلق میاندیشند.
درنگ: عبادت حقیقی، در گرو جلا یافتن دل و همدلی با مخلوقات است.
این مفهوم، ریشه در عرفان عملی دارد. سالک حقیقی، کسی است که وجودش از خودخواهی خالی شده و به خدا و خلق او متصل است.
بخش ششم: معرفت و سلوک عرفانی
معرفت و سلوک، در گرو تعصب به عالم هستی و احساس درد دیگران است. در روز قیامت، دلهای خودخواه خالی از درد خلق خواهند بود. اولیاء خدا، کسانیاند که دلشان تنها برای دیگران میتپد.
درنگ: معرفت عرفانی، با همدلی با خلق و احساس درد آنها شکل میگیرد.
این تصویر ترازوی قیامت، استعارهای از محاسبه الهی است که قلب انسان را بر اساس میزان توجه به دیگران میسنجد.
بخش هفتم: خاطرهای از معلم عرب
در دوران کودکی، معلمی عربتبار داشتم که کلمه «گوزن» را «گُزن» تلفظ میکرد و این، خنده بچهها را برمیانگیخت. اما من، غرق در جبروت و عظمت علمی او بودم. آنقدر شیفتهاش بودم که پس از تعطیلی مدرسه، تا در خانهاش دنبالش میرفتم، تنها برای آنکه لحظهای دیگر او را ببینم.
درنگ: ارادت به معلم، نشانهای از تأثیر عمیق شخصیت او بر قلب شاگرد است.
این خاطره، تصویری از روحیه کنجکاو و عاطفی من در کودکی است. احترام به معلم، ریشه در سنت اسلامی دارد و این رفتار، نشاندهنده تأثیر عمیق او بر من بود.
بخش هشتم: خاطره زنده از معلم
پس از پنجاه سال، هنوز جزئیات آن روزها را : کوچههای محله، دالان خانه معلم، و حتی جای پای او. این خاطرات، چنان زندهاند که گویی همین دیروز رخ دادهاند.
درنگ: خاطرات عاطفی، نشانهای از تأثیر عمیق روابط انسانی بر شکلگیری شخصیت است.
این زنده بودن خاطرات، نشاندهنده قدرت حافظه عاطفی و تأثیر معلم بر قلب من است.
بخش نهم: سعه صدر در برابر طلاب
هیچگاه از خطای طلاب دلگیر نشدم. اگر کسی با من مشورت میکرد، با سعه صدر و بدون قضاوت پاسخ میدادم. این رویکرد، از باور من به تسامح و حکمت سرچشمه میگرفت.
درنگ: سعه صدر و پرهیز از قضاوت منفی، نشانهای از حکمت و بردباری عالم دینی است.
این ویژگی، ریشه در سنت اخلاقی اسلامی دارد که عالمان را به بردباری و تسامح دعوت میکند.
بخش دهم: سبک عبادی عالمان
عالمی که سبک عبادتش چنان خاص بود که گاه نماز شاگردان را باطل میکرد. حرکات غیرمعمول او در نماز، نشانهای از حالات عرفانی و حضور قلبش بود.
درنگ: تنوع در سبکهای عبادی، نشانهای از حالات عرفانی و اخلاص عالمان است.
این خاطره، به تنوع در عبادت و تأثیر آن بر شاگردان اشاره دارد. چنین حالاتی، در سنت عرفانی، نشانهای از عمق ایمان است.
بخش یازدهم: پویایی در تدریس
عالم دیگری بود که در تدریس، با جابهجایی در کلاس، شاگردان را به تحرک وامیداشت. این روش، گاه به طنز منجر میشد، اما یادگیری را جذابتر میکرد.
درنگ: پویایی در تدریس، یادگیری را جذاب و اثرگذار میکند.
این روش غیرمتعارف، نشاندهنده خلاقیت در آموزش علوم دینی بود که توجه شاگردان را جلب میکرد.
بخش دوازدهم: نقد حذف پویایی از علوم دینی
متأسفانه، پویایی در تدریس متون دینی مانند منظومه کمرنگ شده و این، محتوا را بیروح کرده است. باید تحرک و نوآوری را به آموزش بازگرداند.
درنگ: حذف پویایی از آموزش علوم دینی، به کاهش جذابیت و اثرگذاری آن منجر میشود.
این نقد، دعوتی است به بازنگری در روشهای آموزشی تا علوم دینی با روح و جذابیت ارائه شوند.
بخش سیزدهم: ایمان و صفا در عبادت
ایمان و صفای برخی عالمان چنان بود که گویی شایسته مقام نبوت بودند. عبادت آنها، سرشار از اخلاص و حضور قلب بود.
درنگ: ایمان و اخلاص در عبادت، عالمان را به مرتبهای والا میرساند.
این ویژگی، نشاندهنده عمق معنوی و تعهد عالمان به ارزشهای دینی است.
بخش چهاردهم: نقش عالمان در زمان غیبت
روایت است که «علماء امتی افضل من انبیاء سلف» (عالمان امتم برتر از پیامبران پیشیناند). در زمان غیبت، عالمان بهصورت غیررسمی نقش هدایتگری پیامبران را بر عهده دارند.
درنگ: عالمان در زمان غیبت، نقش هدایتگری غیررسمی دارند.
این روایت، به جایگاه والای عالمان در حفظ دین و هدایت جامعه اشاره دارد.
بخش پانزدهم: عشق به نهجالبلاغه
عالمی که در اواخر عمر، آرزوی تدریس نهجالبلاغه در بهشت داشت. او از تألیف شرح خود ناراحت بود، گویی احساس میکرد هنوز به عمق آن نرسیده است.
درنگ: عشق به نهجالبلاغه و فروتنی در برابر علم، نشانهای از تعهد علمی عالم است.
این خاطره، نشاندهنده عشق عمیق او به معرفت و فروتنی علمیاش بود.
بخش شانزدهم: خواب بهشتی عالم
آن عالم در خوابی دید که به سوی بهشت میدود تا در درس نهجالبلاغه شرکت کند. این خواب، چنان او را متأثر کرده بود که از تألیف شرح خود پشیمان بود.
درنگ: اشتیاق به معرفت، حتی در خواب، نشانهای از عمق معنوی عالم است.
این خواب، نمادی از اشتیاق او به کمال و معرفت بود که در سنت عرفانی، ارزشی والا دارد.
بخش هفدهم: تشییع ساده عالم
هنگام تشییع آن عالم، تنها عدهای اندک حضور داشتند. عالم دیگری با عصا میدوید تا به تابوت او برسد، نشانهای از انس عمیق میان آنها.
درنگ: سادگی تشییع و انس عالمان، نشانهای از اخلاص و روابط معنوی است.
این خاطره، به غربت برخی عالمان و ارزش روابط معنوی اشاره دارد.
بخش هجدهم: پیوند با باطنیون
انس من با آن عالم، به دلیل سفارش عالم دیگر شکل گرفت. این رابطه، مرا به حلقه باطنیون متصل کرد، جایی که معرفت و معنویت در هم آمیخته بود.
درنگ: روابط معنوی میان عالمان، شاگردان را به معرفت عمیقتر هدایت میکند.
این حلقه، نمادی از گروههای عرفانی است که شاگردان را به سوی کمال سوق میدهند.
بخش نوزدهم: وحدت وجود و پیوستگی هستی
جهان هستی، یکپارچه است. چنانکه در عرفان گفتهاند: «کل شیء فی کل شیء» (هر چیز در هر چیز است). هیچچیز در این عالم جدا نیست؛ همهچیز به هم پیوسته است.
درنگ: وحدت وجود، عالم را بهصورت یکپارچه و متصل نشان میدهد.
این مفهوم عرفانی، به پیوستگی هستی و عدم جدایی میان موجودات اشاره دارد.
بخش بیستم: محاسبه الهی و نقش اسباب
قرآن کریم میفرماید: وَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَ الْعِبَادِ (خدا میان بندگان داوری میکند). محاسبه الهی، همه اسباب و عوامل را در نظر میگیرد. هیچچیز بهتنهایی محاسبه نمیشود.
درنگ: عدالت الهی، همه اسباب و عوامل را در قضاوت خود در نظر میگیرد.
این دیدگاه، به جامعیت قضاوت الهی و نقش اسباب در نظام خلقت اشاره دارد.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، سفری است به عمق معرفت، معنویت و تعهد به خلق. از خاطرات کودکی و ارادت به معلم گرفته تا تأملات عرفانی در وحدت وجود، هر بخش، گوشهای از زندگی و اندیشهام را به تصویر میکشد. این خاطرات، دعوتی است به گشودگی دل، همدلی با خلق و پیوند با حقیقت الهی. امیدوارم این روایتها، شما را به تأمل در انسانیت و معرفت دعوت کند.
با نظارت صادق خادمی