در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 702

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 702

مقدمه

در سال‌های تدریس و تأمل در علوم دینی و انسانی، همواره دغدغه‌ام این بوده که چگونه می‌توان علم را از محاق گزارش‌های سطحی و نقل‌های بی‌پشتوانه به سوی حقیقت وجود و تصرف در هستی رهنمون ساخت. این گفتگوها، که بخشی از آن‌ها در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا مطرح شده‌اند، شرحی است از تجربه‌ها، تأملات و آرزوهایم برای تحول در علم دینی. در این خاطرات، می‌کوشم تا با زبانی صمیمی و از منظر خودم، شما را به دنیای اندیشه‌ها و دغدغه‌هایم ببرم؛ دنیایی که در آن، علم نه‌تنها نقل گذشته است، بلکه نیرویی است برای تغییر آینده. این روایت‌ها، بازتاب عمق دانش، تعهد معنوی و تلاش برای تأثیرگذاری فرهنگی است که در مسیر زندگی‌ام شکل گرفته‌اند.

بخش اول: انحراف علوم انسانی از حقیقت هستی

در حوزه، بحث‌هایی درباره ماهیت علم و علوم انسانی درمی‌گرفت. دلم می‌سوخت وقتی می‌دیدم علوم انسانی ما، که باید دریچه‌ای به سوی حقیقت وجود باشد، به گزارش‌های تاریخی و اخبار منقول محدود شده است. مثلاً در کلاس‌های علوم انسانی، از طلاب می‌پرسند: ابن‌سینا کی به دنیا آمده؟ کجا به دنیا آمده؟ قبرش کجاست؟ این‌ها علم نیست، بلکه گزارش اموات است! علم، حرکتی است قدرتی که در ظرف وجود ظاهر می‌شود و انسان را به تصرف در هستی توانا می‌سازد.

این انحراف، علوم انسانی را از جایگاه والای خود دور کرده و به سطح نقل‌های بی‌جان تنزل داده است. می‌گفتم علوم انسانی باید به پدیده‌های وجودی متصل شود، نه اینکه در اطلاعات تاریخی و جغرافیایی غرق گردد. مثلاً در جغرافیا می‌گویند فلان کشور چه متراژی دارد، چه محصولی تولید می‌کند، گندم دارد یا چای؟ این‌ها علوم سماعی‌اند، گزارش‌هایی که اگرچه ارزشمندند، اما نمی‌توانند قدرت معرفتی به ما ببخشند. علم واقعی، آن است که ذهن انسان را با ذرات هستی همگام کند، چنان‌که بتواند با حقیقت وجود هم‌نوا شود.

درنگ: علوم انسانی از حقیقت وجود فاصله گرفته و به گزارش‌های تاریخی و نقل‌های سطحی محدود شده است. علم واقعی، حرکتی قدرتی است که ذهن را با هستی همگام می‌کند.

تمایز علوم سماعی و پدیده‌ای

در یکی از درس‌ها، طلاب را به تأمل در تفاوت علوم سماعی و پدیده‌ای دعوت کردم. علوم سماعی، مانند جغرافیا یا تاریخ، گزارش‌هایی هستند که اطلاعات را ثبت می‌کنند، اما علوم پدیده‌ای به حقیقت هستی می‌پردازند. مثلاً وقتی می‌گوییم فلان کشور چای زیاد تولید می‌کند یا فلان منطقه آب‌وهوای سرد دارد، این‌ها گزارش‌های توصیفی‌اند. اما وقتی ذهن به پدیده‌های وجودی متصل می‌شود، علم در آن تعین می‌یابد و انسان را به قدرتی معرفتی می‌رساند. این قدرت، همان است که علوم فلسفی و تجربی را از علوم گزارش‌محور متمایز می‌کند.

تصور کنید ذهنی که با ذرات هستی همگام شده، چگونه می‌تواند جهان را تغییر دهد. این همان علمی است که ما را از نقل‌های ساده‌لوحانه به سوی تصرف در واقعیت‌های عینی هدایت می‌کند. به طلاب می‌گفتم: اگر ذهن شما به پدیده‌ها بنشیند، علم در وجودتان ریشه می‌دواند و شما را با هستی همدم می‌کند.

دشواری کار فیلسوف

روزی در بحثی با طلاب، از دشواری کار فیلسوف سخن گفتم. دانشمند تجربی، کاسه و کوزه‌ای دارد، آزمایشگاهی دارد که در آن تحلیل می‌کند، ثبت می‌کند و نتیجه می‌گیرد. اما فیلسوف، همه هستی را باید در ذهن خود جای دهد. ذهنش هم آزمایشگاه است و هم ابزار تحلیل. این کار، به‌مراتب دشوارتر از علوم تجربی است. فیلسوف باید با ذهن خود، پدیده‌ها را رصد کند، با حقیقت هستی گفت‌وگو کند و به نتایجی برسد که جهان را دگرگون سازد.

این دشواری، مرا به این اندیشه واداشت که علوم حوزوی ما باید آزمایشگاهی شوند. باید ابزارهایی داشته باشیم که مفاهیم فلسفی را تست کنیم، درست مثل آزمایشگاه‌های فیزیک و شیمی. مثلاً وقتی از حرکت مستقیم یا ساکن سخن می‌گوییم، چرا نباید آن را در محیطی عملی بیازماییم؟ چرا باید همه‌چیز را در صافی ذهن خود بکشیم؟ این فشار ذهنی، کارآمدی فیلسوف را کاهش می‌دهد.

درنگ: کار فیلسوف، به دلیل اتکا به ذهن به‌جای ابزارهای آزمایشگاهی، دشوارتر از دانشمند تجربی است. علوم حوزوی باید آزمایشگاهی شوند تا مفاهیم فلسفی را تست کنند.

بخش دوم: آرزوی تحول در حوزه‌های علمیه

در خلوت خود، آرزو می‌کردم روزی حوزه‌های علمیه به آزمایشگاه‌های علمی تبدیل شوند؛ جایی که طلاب نه‌تنها سخن بگویند، بلکه مفاهیم را بیازمایند و علم را به واقعیتی ملموس بدل کنند. اگر حوزه‌ها فقط به گفتار بسنده کنند، به قهوه‌خانه‌ای می‌مانند که در آن، داستان‌های تاریخی نقل می‌شود، اما هیچ تحولی رخ نمی‌دهد. علم دینی باید از این سطح فراتر رود.

برای این تحول، سه کار اساسی لازم است. اول، علم دینی باید مستند شود. هر ادعایی باید با سند همراه باشد، وگرنه علم نیست، بلکه ادعاست. می‌گفتم: اگر کسی گفت ماست سیاه است یا خیار گرد است، باید سند بیاورد! دوم، خشونت و استبداد باید از فضای علم دینی دور شود. علم، با گفت‌وگوی عقلانی و بررسی دلایل رشد می‌کند، نه با تندی و تحمیل. سوم، استثمار مالی باید از حوزه‌ها برچیده شود. طلاب نباید به دلیل مشکلات مالی، از علم بازبمانند و به کارهای غیرعلمی روی آورند.

درنگ: تحول حوزه‌های علمیه نیازمند مستندسازی، حذف خشونت و استبداد، و رفع استثمار مالی است تا علم دینی به جایگاه واقعی خود بازگردد.

مشکلات مالی طلاب

طلاب را می‌دیدم که صبح تا ظهر درس می‌خواندند، اما ظهر گرسنه به خانه بازمی‌گشتند. این وضعیت، قلبم را به درد می‌آورد. طلبه‌ای که دغدغه نان دارد، چگونه می‌تواند به علم بپردازد؟ برخی به جای مطالعه، به دنبال کارهای حاشیه‌ای می‌رفتند، مثل گرفتن خمس یا کارهای دیگر، فقط برای گذران زندگی. این استثمار مالی، علم دینی را تضعیف می‌کند. منابع حوزه باید شفاف و هدفمند برای آموزش و پژوهش هزینه شود، نه اینکه در مسیرهای نامعلوم گم گردد.

ضرورت تمرین در علوم حوزوی

در درس‌ها تأکید می‌کردم علوم حوزوی، مانند فقه، فلسفه و ادبیات، بدون تمرین و آزمایشگاه بی‌ثمرند. در گذشته، کتاب‌های ادبی تمرین‌هایی داشتند که به مثابه آزمایشگاه بودند. اما حالا، طلبه ده سال ادبیات می‌خواند و چون تمرین نکرده، چیزی در چنته ندارد. فقه و فلسفه هم همین‌طور. باید آزمایشگاه‌هایی باشد که مفاهیم را تست کنیم، مثلاً ببینیم آیا حرکت مستقیم به سکون منجر می‌شود یا خیر؟ این تست‌های عملی، علم را از انزوای ذهنی به واقعیت عینی می‌رساند.

توقف نگارش متون جدید

با حسرت به طلاب می‌گفتم: چرا نگارش متون جدید در علوم حوزوی متوقف شده؟ زمانی ابن‌سینا منطق می‌نوشت، ملاصدرا فلسفه می‌گفت، حاجی سبزواری منظومه‌اش را تدوین می‌کرد. اما حالا، فقط رساله‌ها را بازنویسی می‌کنند، آن هم گاهی با تحریف! عالمی می‌گفت: اگر می‌خواهید رساله‌ای چاپ کنید، فقط اسمتان را روی آن بگذارید و دست به محتوایش نزنید، که گناهش کمتر است! نگارش متون جدید، نیاز امروز ماست تا علم دینی به نیازهای معاصر پاسخ دهد.

زمان‌بر بودن نگارش متون معتبر

از حاشیه بر عروه سخن می‌گفتم. عالمی بیست سال برای نوشتن حاشیه‌ای معتبر زحمت کشید. چهارده سال با استادش کار کرد، سپس شش سال به‌تنهایی بازنگری نمود تا مطمئن شود فتواهایش معتبر است. این دقت و پشتکار، نشان‌دهنده عمق علم دینی است. علم واقعی، شتاب‌زده به دست نمی‌آید؛ نیاز به صبر و ریزه‌کاری دارد.

درنگ: نگارش متون معتبر دینی، زمان‌بر و نیازمند دقت است. توقف نگارش متون جدید، نشانه رکود علمی است که باید با خلاقیت احیا شود.

بخش سوم: ضرورت مدرنیزه شدن حوزه‌ها

روزی با طلاب از ضرورت تحول در حوزه‌ها سخن گفتم. علم هیئت، که روزگاری جزو علوم حوزوی بود، از حوزه‌ها حذف شد. این حذف، نشانه‌ای از انحراف در نظام آموزشی است. حوزه‌ها باید مدرن شوند، نه اینکه علوم سنتی را کنار بگذارند، بلکه آن‌ها را با روش‌های علمی احیا کنند. نظام مدیریتی و آموزشی حوزه‌ها باید بازسازی شود تا به نیازهای امروز پاسخ دهد.

اگر علم دینی به همین شکل سنتی به دانشگاه‌ها منتقل شود، وازدگی می‌آورد و اعتبار خود را از دست می‌دهد. می‌گفتم: روش‌های کنونی حوزه‌ها، مثل خیاری است که نمی‌توان آن را تاب داد! باید عالمان حساب‌شده‌ای باشند که علوم را با روش‌های نوین بازسازی کنند.

درنگ: حوزه‌های علمیه باید مدرن شوند و نظام آموزشی و مدیریتی آن‌ها بازسازی گردد تا به نیازهای معاصر پاسخ دهند.

بخش چهارم: تجربه‌های عرفانی و علمی حاجی سبزواری

در درس‌گفتارهایم، از حاجی سبزواری بسیار سخن می‌گفتم. او عالمی بود که منظومه‌اش را خود تدریس می‌کرد و حاشیه‌هایش نیز از خودش بود. پسرش، شیخ محمد، ابتدا منظومه را به شاگردان می‌آموخت، سپس آن‌ها نزد حاجی می‌رفتند تا درس را با عمق عرفانی او بیاموزند. عرفان حاجی بر فلسفه‌اش برتری داشت و احساساتش بر تعقلش غالب بود. درس‌هایش چنان تأثیرگذار بود که برخی شاگردان از شدت احساس، از خود بی‌خود می‌شدند.

اما حاجی محدودیت‌هایی هم داشت. می‌گفتم او استاد کمی دیده و کتاب‌های محدودی خوانده بود. با همان چند کتاب، منظومه‌اش را نوشت و تدریس کرد. وقتی احساس کرد هنوز به کمال نرسیده، به کرمان رفت و خادم مدرسه شد تا در خدمت طلاب، علم و معنویت را بیاموزد. سپس به سبزوار بازگشت و فلسفه درس داد. شاگردانش که او را در مقام خادم می‌دیدند و بعد بر منبر تدریس، شگفت‌زده می‌شدند. این تواضع و پشتکار، او را به عالمی برجسته بدل کرد.

درنگ: حاجی سبزواری با عرفان و تواضع، به عالمی تأثیرگذار تبدیل شد، اما محدودیت‌های علمی‌اش نشان‌دهنده نیاز به منابع و اساتید است.

تعادل در مطالعه و تدریس

به طلاب می‌گفتم: علم دینی نه با مطالعه صرف به دست می‌آید و نه بدون آن. نه با اتکای کامل به استاد ممکن است و نه بدون استاد. حاجی سبزواری، با همان چند کتاب و بدون استادان متعدد، به جایگاهی رسید، اما اگر منابع و اساتید بیشتری داشت، چه بسا تأثیرش بیشتر می‌شد. تعادل میان مطالعه، تدریس و بهره‌گیری از اساتید، کلید تعالی علمی است.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، بازتاب دغدغه‌هایم برای احیای علم دینی است؛ علمی که از نقل‌های سطحی به سوی حقیقت وجود حرکت کند. همواره به طلاب می‌گفتم: علم دینی باید آزمایشگاهی شود، مستند گردد و از استبداد و استثمار آزاد شود. تجربه عالمانی چون حاجی سبزواری، که با تواضع و پشتکار به تعالی رسیدند، نشان‌دهنده مسیری است که باید پیمود. آرزویم این است که روزی حوزه‌های علمیه به مراکز تحقیقاتی پیشرفته بدل شوند که نه‌تنها علم را حفظ کنند، بلکه آن را به نیرویی برای تحول هستی تبدیل سازند. این خاطرات، دعوتی است به تأمل در این آرزو و تلاش برای تحقق آن.

با نظارت صادق خادمی