متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 703
مقدمه
این مجموعه، شرحی است صمیمی از لحظههایی که در گذر ایام، در ذهن و قلبم نقش بستهاند. خاطراتی که گاه در درسگفتارهایم بهصورت گذرا بیان شدهاند، اکنون در این گفتگوها با شما به تفصیل بازگو میشوند. هر روایت، دریچهای است به سوی تأمل در علم، دین، و جهانی که در آن زیست کردهام. با زبانی ساده اما عمیق، شما را به دنیای این تجربهها دعوت میکنم تا همراه با من، در مسیر معرفت و معنویت گام بردارید.
بخش اول: محدودیتهای نظام آموزشی سنتی
نظام آموزشی ما، بهویژه در حوزههای علمیه، در چنبره فعالیتهای ذهنی و نظری گرفتار بود. درس میخواندیم، اما دستمان به کار عملی نمیرسید. هیچ طرح کادی، هیچ آزمایشگاهی نبود که علم را از کتابها به واقعیت پیوند دهد. ذهنبازی بود و خیالپردازی. دانشآموزان و طلاب، در جهانی از مفاهیم انتزاعی غرق بودند، بیآنکه ابزارهای عملی برای آزمودن آنها داشته باشند.
این محدودیت، علم دینی را از کارآمدی دور کرده بود. گویی در اتاقی سه در چهار، دربسته و قفلشده، تمام اطلاعات یک شهر را جمع کرده بودند. این تصویر، برایم نمادی از عقبماندگی علمی کشور در آن روزگار است.
بخش دوم: تأخر در ایجاد زیرساختهای علمی
در دهه چهل شمسی، تازه در دبیرستانها آزمایشگاههایی ابتدایی راهاندازی شده بود. یک اتاق کوچک، با چند ابزار ساده. اینها نشانهای بود از عقبماندگی علمی کشور. حتی نهادهای اطلاعاتی، که باید پیشرو باشند، در همان اتاقهای کوچک و قفلشده خلاصه میشدند. گاه شش ماه یکبار درشان باز میشد، و گاه اصلاً باز نمیشد. این تأخر، نهتنها در آموزش، بلکه در همه شئون کشور مشهود بود.
این وضعیت، مرا به فکر فرو میبرد که چرا کشور ما، با آن همه استعداد و ظرفیت، اینگونه درجا میزد؟ پاسخ را در نبود زیرساختهای تحقیقاتی و عملی یافتم.
بخش سوم: پیشرفت در نظام آموزشی عمومی
با گذر زمان، نظام آموزشی عمومی گامهایی رو به جلو برداشت. آزمایشگاهها در مدارس گسترش یافتند و علم، رنگ و بوی عملی به خود گرفت. این پیشرفت، گویی نوری بود که در تاریکی آن سالها تابید. اما در کمال تأسف، حوزههای علمیه همچنان در همان حال و هوای دهه چهل باقی ماندند. هیچ تکانی، هیچ تحولی. علم دینی، که باید پیشرو باشد، در روشهای سنتی خود محصور ماند.
این عدم تحول، برایم دردی عمیق بود. چگونه ممکن است علمی که باید راهنمای بشریت باشد، اینگونه از زمانه خود عقب بماند؟
بخش چهارم: کاستی علم دینی در سطح جهانی
اگر بخواهم کتابی از علم دینی به جهانیان عرضه کنم، چه دارم که بگویم؟ علم دینی ما، به دلیل فقدان آزمایشگاه و رویکرد عملی، نمیتواند در میدان جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد. فیلسوفان و عالمان ما، گاه در دام ذهنبازی افتادهاند. به جای آزمودن مفاهیم در دنیای واقعی، در مفاهیم انتزاعی غرق شدهاند.
این نقص، نه از ضعف دین، بلکه از روشهای ما سرچشمه میگیرد. دین، نوری است که باید با ابزارهای درست به جهانیان نشان داده شود.
بخش پنجم: تعهد به مطالعه دقیق
همیشه باور داشتم که تدریس بدون مطالعه دقیق، گناهی است شرعی. برای تدریس منظومه حاجی سبزواری، بارها و بارها آن را مرور میکردم. گاه فقط کتاب را باز میکردم و میبستم، تا مطمئن شوم که به وظیفهام عمل کردهام. این تعهد، نه از سر وسواس، بلکه از ایمان به امانتداری علمی بود.
منظومه را شش، هفت دوره تدریس کردم، اما هر بار با نگاهی نو. این تکرار، نه از سر عادت، بلکه از عمق و غنای آن متن بود.
بخش ششم: نقد ذهنبازی در فلسفه
در منظومه، سخن از حقیقت انسان است: «حقیقه النوع فصله الاخیر». میگویند انسان، ناطق است و باقی صفات، قوام او را میسازند. اما اینها چیست؟ ذهنبازی است یا فلسفه؟ به باور من، اینگونه مباحث، کلام است، نه فلسفه. فیلسوف واقعی، آزمایشگاه میخواهد. باید مفاهیم را در دنیای واقعی آزمود، نه در ذهن چرخاند.
مرحوم حاجی سبزواری، شبها قدم میزد و چای پررنگ مینوشید تا فکر کند. اما این کافی نیست. فیلسوف، باید دست به کار شود و حقیقت را در عمل بیازماید.
بخش هفتم: ضرورت آزمایشگاه در فلسفه
فیلسوف بدون آزمایشگاه، مانند پرندهای است بدون بال. خودم گاه موکتهای نفتی را بررسی میکردم تا ببینم آیا موجودات زنده از آنها پدید میآیند یا نه. این آزمایشها، فلسفه را از انزوای ذهنی به دنیای واقعی میآورد. علم، بدون آزمایش، خیال است.
این تجربهها، به من آموخت که فلسفه دینی باید با علوم تجربی گره بخورد تا به حقیقت نزدیک شود.
بخش هشتم: موانع پذیرش علم دینی
استادی که میگفت: «هرچه میگوییم، نمیپذیرند، چون استینهایمان کهنه است.» این سخن، تلنگری بود. علم دینی، به دلیل ظاهر سنتی و فقدان ابزارهای مدرن، گاه مورد پذیرش قرار نمیگیرد. باید استین نو پوشید، نه به معنای ظاهری، بلکه به معنای روشهای علمی و روزآمد.
این نقد، مرا به فکر واداشت که چگونه میتوان علم دینی را به جهانیان عرضه کرد؟ پاسخ، در آزمایشگاه نهفته است.
بخش نهم: ضرورت آزمایشگاه برای همه علوم دینی
فقه، اصول، فلسفه، عرفان؛ همه اینها آزمایشگاه میخواهند. بدون آزمایش، چگونه میتوان صحت و سقم یک ادعا را سنجید؟ گاه عالمان، به جای آزمایش، به قسم و تهمت متوسل میشوند. این راه، به جدالهای بیحاصل میرسد. باید دنیا را اندازه گرفت، نه اینکه ادعا کرد وسطش کجاست!
این باور، مرا به سوی عملی کردن علم دینی سوق داد. علم، باید در بوته آزمایش قرار گیرد.
بخش دهم: آرزوی تدوین دین کاربردی
آرزویم این است که علوم دینی را در چهار سال، بهگونهای تدوین کنیم که کاربردی و قابلاجرا باشد. دینی که شاخ و برگهای غیرضروریاش حذف شده، مانند جوانی اصلاحکرده و پاکیزه. چنین دینی، برای همه جوامع قابلفهم و اجراست.
قرآن کریم: وَيَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ
ما قرآن را برای یادآوری آسان کردیم، پس آیا پندگیرندهای هست؟ (سوره قمر، آیه 17)
این آیه، به من آموخت که دین باید ساده و قابلاجرا باشد، نه پیچیده و دستنیافتنی.
بخش یازدهم: کاستی دین کنونی
دین کنونی، با همه عظمتش، به دلیل پیچیدگیها و اضافات غیرضروری، قابلاجرا نیست. مانند غذایی است که اگر آن را قورت دهید، خفهتان میکند. باید این دین را اصلاح کرد، از میکروبها و ویروسهایش پاک کرد، تا برای بشریت مفید باشد.
این دغدغه، مرا به فکر بازسازی دین انداخت، نه به معنای تغییر ماهیت، بلکه به معنای سادهسازی و کارآمد کردن آن.
بخش دوازدهم: حکایت سيد ابوالپشم
سیدی را که به او «سید ابوالپشم» میگفتند. مردی نجیب، با ریشی بلند و لباسی کهنه. سالی یکبار، او را به حمام میبردند و پاکیزهاش میکردند. وقتی از حمام بیرون میآمد، گویی گشتاسبی بود در قامت انسان. دین ما نیز چنین است. پر از اضافات و شاخ و برگهای غیرضروری. باید آن را به حمام برد، شست و پاکیزه کرد.
این حکایت، برایم نمادی شد از ضرورت بازسازی علم دینی، تا به اصالت خود بازگردد.
جمعبندی
این گفتگوها، بازتاب تأملاتم در مسیر علم و دین است. از محدودیتهای نظام آموزشی سنتی تا آرزوی تدوین دینی کاربردی، همه و همه دغدغههایی است که سالها در ذهنم پروراندهام. علم دینی، اگر بخواهد جهانی شود، باید از انزوای نظری خارج شده و به آزمایشگاههای عملی مجهز گردد. فلسفه، فقه، و عرفان، همگی باید در بوته آزمایش قرار گیرند تا کارآمدی خود را اثبات کنند. حکایت سيد ابوالپشم، مرا به این باور رساند که دین، با همه عظمتش، نیازمند اصلاح و سادهسازی است تا بتواند راهنمای بشریت باشد. امید دارم این گفتگوها، شما را نیز به تأمل در این مسیر دعوت کند.