متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 714
مقدمه
در یکی از جلسات درسگفتارم، سخن از ارتباط عمیق انسان با عالم هستی، تأثیر محیط بر جسم و روان، و ضرورت پویایی در مسیر معنوی به میان آمد. این گفتگوها، که گاه بهصورت گذرا در درسگفتارهایم مطرح شدهاند، فرصتی است تا با شما از تجربهها و تأملاتم سخن بگویم. آنچه در این مجموعه میخوانید، بازتابی از عمق دانش و تعهدی است که سالها در مسیر معرفت و معنویت پیمودهام. این گفتارها نهتنها برای طلاب و پژوهشگران، بلکه برای هر جویندهای که در پی فهم رابطه انسان با عالم و حرکت به سوی حق است، نگاشته شده است. با من همراه شوید تا در این سفر معنوی، از خاک تا بهشت، از رخوت تا تجدد، و از علم تا عبادت، تأمل کنیم.
بخش اول: خاک و فناپذیری
روزی که از آیه شریفه ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ﴾ (قرآن کریم، الرحمن: 26، هر که بر روی زمین است، فانی است) سخن گفتم. این آیه مرا به تأمل در رابطه انسان با خاک واداشت. هر موجودی که پایش بر زمین است، محکوم به فناست. خاک، که مبدأ و منشأ ماست، با همه عظمتش، ما را به سوی فرسودگی میکشاند. هرچه خود را به خاک نزدیکتر کنیم، زودتر فرسوده میشویم. اما این سخن به معنای دوری از فروتنی نیست. خاکی بودن، آن صفت افتادگی و خلوص است که روح را تعالی میبخشد، نه آنکه جسم را به خاک بمالیم یا در آن غرق شویم.
در همین راستا، از تأثیر خاک بر جسم سخن گفتم. مثلاً در انتخاب گوشت حیوان، توصیه کردم که از ران گوسفند که به خاک نزدیک است پرهیز کنید و بهجای آن، فیله یا سردست را برگزینید. این انتخاب، نهتنها از منظر سلامت جسمی، بلکه از نگاه معنوی نیز اهمیت دارد. خاک، اگرچه منشأ حیات است، اما تماس مداوم با آن، جسم و روان را فرسوده میکند. بهویژه خاک قم، با ویژگیهای ماسهای و رسوبیاش، میتواند بر استخوانها و اعصاب اثر منفی بگذارد. از ساخت زیرزمینها برای زندگی در قم انتقاد کردم، چرا که این فضاها، که زمانی برای ذخیره پیاز و سیبزمینی بود، برای زیستن مناسب نیستند. انسان باید خود را از خاک دور کند، اما در عین حال، با فروتنی، صفت خاکی بودن را در روحش حفظ نماید.
درنگ: خاک، نماد فناپذیری است. دوری از تماس مداوم با خاک، به معنای حفظ سلامت جسم و روان است، اما خاکی بودن به معنای فروتنی، صفتی است که روح را به سوی تعالی میبرد.
بخش دوم: تجدد و پویایی در بهشت
در درسگفتارم، از بهشت سخن گفتم و از آیه شریفه ﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا﴾ (قرآن کریم، بقره: 25، و به آنها همانندش داده شود) برای توصیف پویایی آن استفاده کردم. در بهشت، همه چیز تازه به تازه است. این تجدد مداوم، مانع از کسالت و تکرار میشود. مثالی زدم: اگر یک هفته کنار آبشاری بنشینید، ابتدا لذت میبرید، اما پس از مدتی خسته میشوید. یا صدای قطار که در لحظه اول دلانگیز است، اما برای ساکنان نزدیک آن، آزاردهنده میشود. در بهشت اما، این تکرار وجود ندارد. ادراک تجدد چنان بالاست که هیچچیز کهنه نمیشود. هر لحظه، جهانی نو پیش روی شماست، گویی هر بار با موجودی جدید، حرکتی جدید، و تقابلی جدید روبهرو میشوید.
این پویایی، تنها به بهشت محدود نیست. در این دنیا نیز، اگر انسان با حق حرکت کند، از کسالت و رخوت رهایی مییابد. گفتم بیکاری، ریشه بسیاری از مشکلات روانی مانند حسرت، وسواس، و عقده است. انسانی که فعال باشد، حتی اگر هزار مشکل داشته باشد، غم به دلش راه نمییابد. فعالیت، قلب و روح را زنده نگه میدارد و انسان را از کپکزدگی نجات میدهد.
درنگ: تجدد و پویایی، چه در بهشت و چه در این دنیا، انسان را از کسالت و رخوت نجات میدهد. حرکت مداوم، کلید رهایی از مشکلات روانی و معنوی است.
بخش سوم: ذکر و عبادت، کلید تحول روحی
در یکی از جلسات، از نقش ذکر و عبادت در تحول روحی سخن گفتم. آیه شریفه ﴿أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ (قرآن کریم، رعد: 28، آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرام میگیرد) را به خاطر آوردم و گفتم که ذکرهایی مانند «الله اکبر» و «لا اله الا الله»، قلب را از کسالت و کپکزدگی نجات میدهند. این اذکار، گویی کلیدی هستند که قفلهای روح را میگشایند و انسان را به سوی پویایی و تجدد میبرند. وقتی انسان با این اذکار، خود را به حق متصل میکند، هیچ غمی در دلش نمیماند که کهنه شود یا کپک بزند.
مثالی از سیره حضرت امیرالمؤمنین (ع) زدم. ایشان در حال عبادت چنان با حق همراه بودند که تیر از پایشان بیرون کشیده شد و هیچ دردی احساس نکردند. این معیت با حق، انسان را به مرتبهای میرساند که مشکلات مادی و جسمانی دیگر اثری بر او ندارند. این حرکت با حق، گویی انسان را از بند خاک آزاد میکند و به سوی آسمان معرفت میبرد.
درنگ: ذکر و عبادت، قلب را از رخوت و کسالت آزاد میکنند و انسان را به معیت با حق میرسانند، جایی که هیچ دردی احساس نمیشود.
بخش چهارم: نقد علم دینی و تأکید بر تجربه عملی
در یکی از درسگفتارها، از محدودیتهای علم دینی در انتقال معرفت عمیق سخن گفتم. بسیاری از عالمان دینی، در سجاده و عبادت موفق بودند، اما در علم نظری، گاه در حد آدمیان عادی باقی ماندند. گفتم هرچه خیر بردند، از جانمازشان بود، نه از کتابهایشان. این سخن، نه به معنای نفی علم، بلکه به معنای تأکید بر تجربه عملی در سلوک معنوی است. علم دینی، اگر با عمل و سجاده همراه نشود، نمیتواند انسان را به معرفت واقعی برساند. این تجربهها باید پنهان بمانند و در بازار علم عرضه نشوند، چرا که معرفت واقعی، در دل سجاده و در خلوت با حق یافت میشود.
از رخوت در علم دینی انتقاد کردم. گاه عالمان، سالها در کتابها غرق میشوند، اما از حرکت و پویایی بازمیمانند. این رخوت، مانع از آن میشود که معرفت واقعی به دست آید. گفتم اگر این مسیر ادامه یابد، روزی پشیمان خواهیم شد که چرا درجا زدیم، در حالی که در مهد فرهنگ شیعه و انقلاب، با این همه میراث غنی، میتوانستیم به سوی معرفت و پویایی حرکت کنیم.
درنگ: علم دینی بدون تجربه عملی و سجاده، نمیتواند به معرفت واقعی منجر شود. پویایی در عبادت، کلید رشد معنوی است.
بخش پنجم: ضرورت حرکت و بیداری وجودی
در درسگفتارم، از ضرورت حرکت و بیداری وجودی سخن گفتم. آیه شریفه ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ (قرآن کریم، اعراف: 179، آنها دلهایی دارند که با آن نمیفهمند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند) را به خاطر آوردم و گفتم که انسان، اگر حرکتهای وجودیاش را بیدار نکند، گویی همه چیز دارد و هیچ چیز ندارد. باید قلب و بدن را از خواب بیدار کرد. ورزش، نرمش، و فعالیتهای بدنی، گویی اولین گام برای بیداری روح هستند. وقتی بدن حرکت میکند، قلب نیز به تپش میافتد و انسان به سوی معرفت و اتصال به عالم هستی گام برمیدارد.
مثالی زدم: انسان مانند مرکزی از انرژی است که میتواند شمعهای وجودش را یکییکی روشن کند. هرچه حرکتهایش را بیشتر کند، معرفتش افزون میشود. این حرکت، نهتنها جسم را زنده میکند، بلکه روح را به سوی حق میبرد. انسان باید از رخوت و بیتوجهی به ظرفیتهای وجودیاش بپرهیزد و با پویایی، به عالم وصل شود.
درنگ: حرکت و پویایی، چه در جسم و چه در روح، انسان را از رخوت نجات میدهد و به معرفت و اتصال به عالم هستی میرساند.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، که از درسگفتارهایم برگرفته شدهاند، دعوتی است به تأمل در رابطه انسان با عالم هستی. از خاک که نماد فناپذیری است تا بهشت که تجلی پویایی و تجدد، از ذکر و عبادت که قلب را زنده میکند تا نقد علم دینی که بدون عمل، ناقص میماند، همه و همه، مرا به این باور رساندهاند که انسان، موجودی است در حال حرکت به سوی حق. این حرکت، چه در جسم و چه در روح، کلید رهایی از رخوت و کسالت است. همیشه به طلاب و جویندگان معرفت گفتهام: حرکت کنید، بیدار شوید، و با حق همراه شوید. این مجموعه، نهتنها بازتاب تجربههای شخصی من، بلکه دعوتی است به شما برای پیمودن این مسیر نورانی.
با نظارت صادق خادمی