در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 715

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 715

مقدمه

سال‌ها پیش، در خلال درس‌گفتارهایم، گاه به فراخور موضوع، خاطراتی از زندگی و تأملاتم را با شاگردانم در میان می‌گذاشتم. این خاطرات، که گاه به‌صورت گذرا در لابه‌لای بحث‌های عرفانی و فلسفی‌ام بیان می‌شدند، بازتابی از زیستن در مسیری است که با معرفت، حرکت، و نظم آمیخته شده است. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیده‌ام، می‌کوشم تا این تأملات را با زبانی صمیمی و در عین حال عمیق با شما در میان بگذارم. آنچه پیش رو دارید، بازخوانی یکی از درس‌گفتارهایم است که در آن، از نقش حرکت و زمان در زندگی، تأثیر سبک زندگی بر جسم و روح، و اهمیت معرفت در درک حقیقت سخن گفته‌ام. این گفتار، دعوتی است به تأمل در پویایی وجودی و پیوند عمیق انسان با حق.

بخش اول: پویایی و رخوت

در جمع شاگردانم از اهمیت تحرک سخن می‌گفتم. همیشه به آن‌ها گوشزد می‌کردم که انسانی که حرکت ندارد، گویی به فسیل بدل شده است. کسانی که ساعت‌ها بی‌حاصل می‌نشینند، نه‌تنها جسمشان را به سستی می‌کشانند، بلکه روحشان نیز از پویایی بازمی‌ماند. در سنت عرفای پیشین، نشستن‌های طولانی در قهوه‌خانه‌ها، با تکیه بر پشتی و نوشیدن چای، نشانه‌ای از رخوت بود. این‌گونه زیستن، انسان را از خاصیت وجودی‌اش تهی می‌کند. من باور دارم که حرکت، چه در جسم و چه در روح، زندگی را معنا می‌بخشد. انسانی که در قیام و رکوع زندگی‌اش پویایی نمی‌یابد، ناچار در سجده یا در لحظه‌های تأمل عمیق، باید این پویایی را بازجوید.

درنگ: رخوت و بی‌تحرکی، چه در جسم و چه در روح، انسان را از خاصیت وجودی‌اش محروم می‌کند. حرکت، لازمه تعالی و پویایی انسان است.

نظم در عبادت و سلوک

یکی از نکاتی که همواره در درس‌گفتارهایم بر آن تأکید داشتم، اهمیت نظم در سلوک معنوی است. از عرفای پیشین سخن می‌گفتم که چگونه دو زانو می‌نشستند، با تمرکز و خشوع، آماده برای عبادت و تأمل. دو زانو نشستن، نشانه‌ای از آمادگی و نظم است، گویی انسان خود را برای حضوری کامل در برابر حق آماده می‌کند. این سنت، ریشه در معرفتی عمیق دارد که جسم و روح را هم‌راستا می‌سازد. قرآن کریم می‌فرماید: وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ (سوره علق، آیه 19: سجده کن و به خدا نزدیک شو). این آیه، گواهی است بر این‌که نظم ظاهری، راهی به سوی تقرب باطنی است.

بخش دوم: سلامت جسم و سبک زندگی

روزی با شاگردانم از دردهای جسمانی سخن می‌گفتم. بسیاری گمان می‌کنند که پادردهایشان از دو زانو یا چهار زانو نشستن است، اما من باور دارم که این دردها ریشه در سبک زندگی نادرست دارد. غذاهای آلوده، هوایی که به مفاصل جان نمی‌بخشد، و عاداتی چون استفاده از توالت‌های فرنگی، به جسم آسیب می‌رسانند. عابدان پیشین، که شصت، هفتاد سال یک‌نفس به عبادت مشغول بودند، چرا چنین دردهایی نداشتند؟ پاسخ روشن است: سبک زندگی سالم، تغذیه پاک، و تحرک مداوم، جسم را در خدمت روح نگه می‌داشت. امروز اما، ساختمان‌های نادرست و عادات ناسالم، جسم را از تعادل بازمی‌دارند.

درنگ: پادردها و مشکلات جسمانی، نتیجه سبک زندگی نادرست، غذاهای آلوده، و عادات ناسالم است، نه دو زانو یا چهار زانو نشستن.

انعطاف در احکام دینی

در درس‌گفتارهایم، از رحمت الهی در احکام سخن می‌گفتم. دین، برای کسانی که ناتوانی جسمانی دارند، راه را آسان کرده است. اگر کسی به سبب بیماری یا کهولت نتواند به‌صورت عادی نماز بخواند، می‌تواند بر صندلی بنشیند یا حتی دراز کشیده عبادت کند. قرآن کریم می‌فرماید: لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا (سوره بقره، آیه 286: خدا هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کند). این انعطاف، نشانه رحمت الهی است که انسان را در هر حال به سوی خود می‌خواند.

بخش سوم: حرکت، زمان، و نظم

در یکی از درس‌گفتارهایم، از نقش حرکت و زمان در زندگی سخن گفتم. حرکت، قدرت می‌آورد و زمان، دقت. انسانی که بدون نظم و زمان‌بندی زندگی می‌کند، گویی در مهملات غوطه‌ور است. من به شاگردانم می‌گفتم: «چرا بی‌زمان درس می‌خوانید؟ چرا بی‌برنامه غذا می‌خورید یا تفریح می‌کنید؟» هر کاری باید با برنامه باشد. مطالعه‌ای که نیم ساعت طول می‌کشد، نمازی که چند دقیقه است، یا کاری که یک ساعت می‌طلبد، همه باید با نظم انجام شوند. انسانی که نظم ندارد، گویی با عصا راه می‌رود، اما وقتی ساعت درونی‌اش شکل گرفت، بدنش خودبه‌خود زمان‌بندی می‌شود. خوابش، بیداری‌اش، و حرکتش، همه به‌موقع خواهد بود.

درنگ: حرکت، قدرت می‌آورد و زمان، دقت. نظم در زندگی، ساعت درونی انسان را شکل می‌دهد و او را به تعالی می‌رساند.

بخش چهارم: معرفت و حقیقت موجودات

در درس‌گفتارهایم، از معرفت سخن می‌گفتم. وقتی انسان به ظرف معرفت می‌رسد، دیگر هیچ چیز در عالم معمولی نیست. حتی سنگی که به چشم عادی بی‌جان است، در نگاه معرفتی، آیینه اوصاف الهی می‌شود. اولیای خدا، وقتی نام حق را بر زبان می‌آوردند، مدهوش می‌شدند، نه از ضعف جسمانی، بلکه از شدت معرفت. این مدهوشی، نتیجه درک عمیق صفات الهی بود. از حضرت امیرالمؤمنین (ع) سخن می‌گفتم؛ وقتی ایشان نام خدا را می‌بردند، گویی همه صفات حق در وجودشان متجسم می‌شد، چنان‌که کمرشان از عظمت این حقیقت خم می‌شد.

درنگ: معرفت، انسان را به درک عمیق حقیقت موجودات می‌رساند و اولیای خدا را در برابر حق مدهوش می‌کند.

نقد ظاهربینی

استادی داشتم، خدا رحمتش کند، که از خاندانی اعیان بود، اما راه زهد پیش گرفته بود. او می‌گفت وقتی خویشاوندانش او را به ضیافت دعوت می‌کردند، برای رعایت ادب می‌رفت، اما برای حفظ زهد، لقمه نانی برمی‌داشت و بر آن می‌نوشت «مرغ» و می‌خورد. می‌گفت: «به حضرت عباس، مرغ خوردم!» این خاطره، درس بزرگی بود. ظاهر، تنها پوسته حقیقت است. انسانی که در ظاهر متوقف می‌شود، از باطن حقیقت محروم می‌ماند. ما نیز، وقتی به پروردگار می‌رسیم، اگر تنها به ظواهر بنگریم، گویی کاغذی را بالا و پایین می‌کنیم، اما وقتی با معرفت به حق می‌نگریم، همه صفات او در ما تجلی می‌یابد.

درنگ: حقیقت اعمال و معرفت، فراتر از ظواهر است. ظاهربینی، انسان را از درک باطن حقیقت محروم می‌کند.

جمع‌بندی

این گفتار، که از درس‌گفتارهایم برگرفته شده، دعوتی است به تأمل در پویایی، نظم، و معرفت. من همیشه به شاگردانم می‌گفتم که زندگی بدون حرکت و زمان‌بندی، بی‌ثمر است. جسم و روح ما، در گرو سبک زندگی سالم و نظم است. معرفت، ما را به درک عمیقی از حقیقت می‌رساند که در آن، حتی سنگ‌ها نیز جلوه‌ای از صفات الهی‌اند. اولیای خدا، با این معرفت، در برابر حق مدهوش می‌شدند و ما نیز، اگر در مسیر نظم، حرکت، و معرفت گام برداریم، می‌توانیم به این مرتبه نزدیک شویم. این خاطرات، نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه دعوتی است به بازاندیشی در چگونه زیستن و چگونه به حق رسیدن.

با نظارت صادق خادمی