در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 719

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 719

مقدمه

در درس‌گفتارهایم، گاه به موضوعاتی می‌پرداختم که ریشه در تجربه‌های عمیق زندگی‌ام داشتند؛ تأملاتی که از دل شب‌های بیداری و گفتگوهای صمیمی با خود و خدای خود برمی‌خاستند. این خاطرات، که گاه به‌صورت گذرا در جلسات درس‌گفتار بیان شده‌اند، بازتابی از اندیشه‌ها و احساسات من در مسیر سلوک معنوی و معرفتی‌اند. در این مجموعه، می‌کوشم با زبانی صمیمی و در عین حال عمیق، شما را به دنیای این تأملات ببرم؛ دنیایی که در آن شب‌زنده‌داری، معرفت الهی، و خداپرستی نه‌تنها مفاهیمی نظری، بلکه راه و رسم زندگی‌اند. آنچه در پی می‌آید، روایتی است از درس‌گفتار شماره 719، که در آن به اهمیت شب، آموزش معرفت از کودکی، و جایگاه خداوند به‌عنوان محور زندگی پرداخته‌ام.

بخش اول: شب، هنگامه معرفت

در جوانی، وقتی با طلاب هم‌صحبت می‌شدم، از سنت‌های قدیم سخن می‌گفتند؛ اینکه طلبه‌ها در سحرگاهان، در دل شب، به دنبال «طلب العلی» بودند. می‌گفتند: «طلب العلی سحر اللیالی»؛ یعنی اگر کسی در پی معرفت والا باشد، باید شب را دریابد، چرا که روز، با همه شلوغی و هیاهویش، چیزی به آدمی نشان نمی‌دهد. روز، نه ماه را می‌توان دید، نه ستاره‌ها را، و نه حتی آنچه در کنار خانه‌مان است. شب، اما، رازی دارد. شب، هنگامه سحر است، هنگامه‌ای که آدمی می‌تواند با خود و خدای خود خلوت کند. این سخن مرا به یاد آیه‌ای از قرآن کریم می‌اندازد: قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا (مزمل: 2)؛ یعنی «شب را جز اندکی به پا خیز». این آیه، دعوتی است به قیام در شب، نه صرفاً بیداری یا مطالعه، بلکه ایستادگی در برابر شب، حضور فعال و آگاهانه در برابر عظمت الهی.

قیام در شب، به باور من، چیزی فراتر از بیدار ماندن است. این قیام، نوعی رویارویی با حقیقت است؛ حالتی که قلب و جان آدمی در برابر خداوند حاضر می‌شود. قرآن نمی‌گوید «بخوان» یا «بنشین» یا «مطالعه کن»؛ می‌گوید «قم»، یعنی برخیز، در مقابل شب قیامت کن. شب، خود قیامتی است که انسان را به تأمل وامی‌دارد. اما اگر زورمان نرسد، چه؟ آیه می‌فرماید: «إِلَّا قَلِيلًا»؛ یعنی اندکی از آن را می‌توانی نایستی. می‌توانی بنشینی، بخوان، بنویس، یا حتی بخوابی، اما بیشتر شب را باید در قیام باشی، در حضور و توجه به حق.

درنگ: شب‌زنده‌داری، نه صرفاً بیداری، بلکه قیام در برابر حقیقت است؛ حالتی از حضور قلب و توجه به خداوند که انسان را به معرفت والا می‌رساند.

نقد هدر دادن شب‌ها

بارها با شاگردانم از هدر رفتن شب‌ها سخن گفته‌ام. امروز، شب‌هایمان را با چیزهایی پر می‌کنیم که از ما می‌گیرند، نه اینکه به ما بیفزایند. فیلم و سریال، اینترنت، و گاه مسائل سیاسی، شب را از ما می‌ربایند. خدایی نکرده، برکت شب از بین می‌رود. تا نیمه‌شب، سرگرم این چیزها هستیم، و وقتی خسته و کوفته می‌شویم، دیگر رمقی برای قیام و تأمل نمی‌ماند. این‌گونه، شب‌هایمان حرام می‌شود. کسی که در پی کمال است، عمرش را این‌گونه تلف نمی‌کند. او شب را برای خدا نگه می‌دارد، برای خلوت با حق، برای تأمل و معرفت.

بخش دوم: آموزش معرفت از کودکی

روزهایی که در جمع طلاب و شاگردان، از اهمیت آموزش معرفت الهی سخن می‌گفتم. همیشه باور داشتم که خدا و دین را باید از کودکی به انسان آموخت. در کلاس اول دبستان، وقتی ذهن کودک تازه و پذیراست، باید او را با خدا آشنا کرد. اگر این معرفت در کودکی نهادینه نشود، در بزرگسالی سخت‌تر به دست می‌آید. به شاگردانم می‌گفتم: «اینکه می‌گویید نمی‌شود به بچه‌ها معرفت الهی آموخت، درست نیست. ما باید این مفاهیم را به زبان کودکانه، اما عمیق، به آن‌ها منتقل کنیم.» ذهن کودک، مانند زمین نرمی است که هر چه در آن بکاری، ریشه می‌دواند. اگر از همان ابتدا خدا را به او بشناسانیم، این معرفت در وجودش ماندگار می‌شود.

درنگ: آموزش معرفت الهی باید از کودکی آغاز شود، چرا که ذهن تازه و انعطاف‌پذیر کودکان، بهترین بستر برای نهادینه‌سازی باورهای دینی است.

بخش سوم: خدا، فراتر از عالم مخلوقات

در درس‌گفتارهایم، بارها از این سخن گفته‌ام که خداوند را نباید به عالم مخلوقات محدود کرد. خدا بزرگ‌تر از آن است که در قالب این عالم بگنجد. این عالم، با همه شگفتی‌هایش، تنها یک نخود از آش بی‌کران الهی است. قرآن کریم می‌فرماید: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (شوری: 11)؛ یعنی «چیزی مانند او نیست». اگر در مخلوقات خدا تأمل کنی، حیران می‌شوی. در روایات داریم که برخی اولیا چنان در عظمت خدا غرق می‌شدند که از این سو صدایشان می‌کردند و از آن سو پاسخ می‌دادند، گویی در حیرتی عمیق فرو رفته بودند.

این حیرت، نتیجه معرفت عمیق است. اما ما، گاه خدا را چنان کوچک می‌کنیم که انگار عروسکی است در دستمان. از او نمی‌ترسیم، او را جدی نمی‌گیریم. می‌گفتم: «ما خدا را به اندازه یک آدم معمولی هم حساب نمی‌کنیم.» اولیای خدا، اما، او را چنان بزرگ می‌دیدند که وجودشان از عشق و خشیت او پر می‌شد. آنها خدا را در خود باز می‌کردند، در حالی که ما او را به قلک یا عروسکی بی‌اثر تبدیل کرده‌ایم.

درنگ: خداوند فراتر از عالم مخلوقات است و نباید او را به مفاهیم مادی یا عروسکی تقلیل داد؛ معرفت عمیق به خدا، انسان را در حیرت و خشیت فرو می‌برد.

بخش چهارم: خداپرستی، شغل اصلی اولیا

در یکی از جلسات، به شاگردانم گفتم: «شغل اصلی اولیای خدا، خداپرستی است.» نجاری، تدریس، یا هر کار دیگری، شغل دوم آن‌هاست. آنها می‌گفتند: «شغلم خداست، حالا درس هم می‌خوانم، نجاری هم می‌کنم.» این سخن، ریشه در آیه‌ای از قرآن کریم دارد: وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ (بینه: 5)؛ یعنی «به آنان فرمان داده نشد جز اینکه خدا را بپرستند و دین را برای او خالص کنند». این آیه، غایت خلقت را عبادت خالصانه می‌داند. اولیای خدا، زندگی‌شان را با خدا پر کرده بودند. حتی در نماز جماعت، که بهترین جمع‌هاست، گاه می‌بینیم که برخی با خدا مانند عروسکی بازی می‌کنند، نه با حضور قلب و معرفت.

درنگ: خداپرستی، شغل اصلی اولیای خداست؛ سایر فعالیت‌ها، از نجاری تا تدریس، در درجه دوم قرار دارند و عبادت خالصانه، غایت خلقت است.

بخش پنجم: عبادت بدون معرفت، بازی با عروسک

بارها به شاگردانم هشدار داده‌ام: عبادتی که از سر معرفت نباشد، مانند بازی کودک با عروسک است. پنجاه سال نماز خواندن، اگر به معراج معنوی نرسد، چه سودی دارد؟ این عبادت، اگر با حضور قلب و معرفت همراه نباشد، اثری ندارد. می‌گفتم: «بهترین تجربه این است که عبادت بدون معرفت، جواب نمی‌دهد.» وقتی در نماز جماعت نگاه می‌کنی، می‌بینی هر کس به کاری مشغول است، گویی خدایشان عروسکی بیش نیست. اما اولیای خدا، مانند امیرالمؤمنین یا امام سجاد، خدا را چنان در وجودشان باز می‌کردند که از حال می‌رفتند، مدهوش عظمت او می‌شدند.

درنگ: عبادت بدون معرفت، مانند بازی با عروسک است و به معراج معنوی نمی‌انجامد؛ حضور قلب و معرفت، شرط اثرگذاری عبادت است.

بخش ششم: معرفت الهی و تحول وجودی

در درس‌گفتارهایم، از تأثیر معرفت الهی بر وجود انسان سخن می‌گفتم. قرآن کریم می‌فرماید: لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ (حشر: 21)؛ یعنی «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم، آن را از خشیت خدا خاشع و متلاشی می‌دیدی». این آیه نشان می‌دهد که معرفت الهی چنان قدرتی دارد که حتی کوه را متلاشی می‌کند. پس چرا ما متلاشی نمی‌شویم؟ چون گاه از زیر بار معرفت درمی‌رویم. ما شانه خالی می‌کنیم، دور می‌زنیم، و از مواجهه با عظمت خدا طفره می‌رویم. اما اگر انسان شغلش را خدا کند، شب و روزش را با خدا پر کند، کم‌کم باور می‌کند که این خدا، چنان عظمتی دارد که می‌تواند وجودش را دگرگون کند.

درنگ: معرفت الهی، انسان را به مرتبه‌ای از خشوع و تحول وجودی می‌رساند که می‌تواند وجود او را متلاشی کند، اما این نیازمند پذیرش و حضور کامل است.

جمع‌بندی

در این درس‌گفتار، تلاش کردم شاگردانم را به تأمل در زندگی و رابطه‌شان با خدا دعوت کنم. شب، هنگامه‌ای است برای قیام و معرفت؛ کودکی، بهترین زمان برای نهادینه‌سازی خداپرستی؛ و خدا، فراتر از عالم مخلوقات، محور اصلی زندگی اولیای حق است. عبادت بدون معرفت، مانند بازی با عروسک است و تنها معرفت عمیق است که انسان را به تحول وجودی می‌رساند. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به بازاندیشی در چگونه زیستن؛ زیستنی که خدا در آن شغل اصلی باشد و هر لحظه‌اش، فرصتی برای قرب به حق.

با نظارت صادق خادمی