در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 721

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 721

مقدمه

در یکی از درس‌گفتارهایم، سخن از کاستی‌های نظام فرهنگی و آموزشی به میان آمد؛ گفتاری که نه تنها بازتاب تأملاتم در باب دانش و معرفت بود، بلکه انعکاسی از دغدغه‌هایم برای اصلاح و رشد جامعه. این گفتگوها، که گاه به‌صورت گذرا در جلساتم مطرح می‌شدند، اکنون در قالب این خاطرات به تفصیل بیان می‌شوند تا شاید نوری بر مسیر حقیقت‌جویان بتابانند. آنچه در این مجموعه می‌خوانید، تأملاتی است عمیق در باب فرهنگ، آموزش، خودشناسی، و ضرورت مهربانی در زندگی، که همگی از دغدغه‌های قلبی‌ام سرچشمه گرفته‌اند. این خاطرات، روایت‌هایی هستند از آنچه دیده‌ام، اندیشیده‌ام، و به آن ایمان دارم؛ با زبانی صمیمی، اما آمیخته با عمق معرفتی و معنوی که امیدوارم در دل و جان خوانندگان رسوخ کند.

بخش اول: نقد نظام فرهنگی و آموزشی

گاه در جمع شاگردانم، از کاستی‌های نظام آموزشی سخن می‌گفتم. نظام فرهنگی ما، که باید بستری برای شکوفایی استعدادها باشد، گاه چنان گرفتار یکسان‌سازی شده که نابغه و غیرنابغه را در یک قالب می‌ریزد و هر دو را به تباهی می‌کشاند. این نظام، به جای آنکه استعدادها را شناسایی و پرورش دهد، همه را در یک مسیر یکنواخت قرار می‌دهد؛ گویی همه باید یک درس بخوانند، یک راه بروند، و یک هدف داشته باشند. این رویکرد، نه تنها به رشد جامعه کمکی نمی‌کند، بلکه آن را فلج می‌سازد.

تصور کنید چهل کودک با استعدادهای گوناگون را در یک کلاس گرد هم آورید. یکی نابغه است و ذهنش چون چشمه‌ای جوشان، ایده‌ها و خلاقیت‌ها را به بیرون می‌ریزد؛ دیگری، با توانی متفاوت، نیازمند مسیری دیگر است. اما نظام آموزشی ما، بی‌توجه به این تفاوت‌ها، هر دو را در یک قالب می‌فشارد. نتیجه چیست؟ نابغه، از شدت محدودیت، عذاب می‌کشد و استعدادش هدر می‌رود؛ و دیگری، که شاید در مسیری دیگر می‌توانست بدرخشد، سرخورده و ناامید می‌شود.

درنگ: نظام آموزشی باید استعدادهای فردی را شناسایی و تفکیک کند تا هر فرد در مسیر مناسب خود رشد یابد. یکسان‌سازی آموزش، به هدررفت استعدادها و فلج شدن نظام فرهنگی منجر می‌شود.

این کاستی، تنها به کلاس‌های درس محدود نمی‌شود. در دانشگاه‌ها و حتی در حوزه‌های علمی، گاه شاهدیم که ارزیابی‌ها نه بر اساس شایستگی، بلکه تحت تأثیر عوامل غیرعلمی، مانند محدودیت‌های مالی یا ملاحظات غیرحرفه‌ای، صورت می‌گیرد. در گذشته، در برخی حوزه‌ها، اگر منابع مالی کم بود، سخت‌گیری‌ها بیشتر می‌شد و اگر منابع فراوان بود، آسان‌گیری رواج می‌یافت. این ناسازگاری، نه تنها عدالت آموزشی را خدشه‌دار می‌کند، بلکه مانع از شکوفایی استعدادهای واقعی می‌شود.

برای اصلاح این نظام، باید آزمون‌هایی دقیق طراحی شوند تا استعدادها و توانایی‌های هر فرد شناسایی گردد. هر کس باید در رشته‌ای که با ذهن و روحش سازگار است، هدایت شود. این‌گونه نیست که همه باید به دانشگاه بروند یا همه باید یک مسیر را بپیمایند. جامعه‌ای پویا، نیازمند تنوع در مشاغل و تخصص‌هاست؛ مشاغلی که هر یک ارزش و جایگاه خود را داشته باشند، نه اینکه یکی برتر و دیگری پست شمرده شود.

بخش دوم: نقد نگاه سطحی به علم و عبادت

در یکی از جلسات، سخن از عبادت و ایمان به میان آمد. برخی گمان می‌کنند که ایمان، تکرار بی‌معنای کلمات است؛ گویی با گفتن مداوم «آمنوا» به حقیقت ایمان می‌رسند. اما ایمان، جریانی پویا و زنده است، چون گیاهی که از دل خاک سر برمی‌آورد و با هر لحظه رشد می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (حجر: 99)؛ یعنی پروردگارت را بپرست تا یقین به تو آید. این آیه، مرا به تأمل واداشت که عبادت، راهی است برای رسیدن به یقین، نه تکراری مکانیکی که قلب را خالی می‌گذارد.

گاه دیده‌ام که برخی، عبادت را به الفاظی بی‌روح تقلیل می‌دهند. اما عبادت، عذاب‌کشی نیست؛ مشق نوشتن نیست. عبادت، رشد مداوم روح است، چون درختی که حتی از میان آسفالت سر برمی‌آورد. در جوانی، درختی را دیدم که از لابه‌لای سنگ‌ها روییده بود. با خود گفتم: این قدرت هستی است که در برابر سختی‌ها تسلیم نمی‌شود. ایمان نیز چنین است؛ باید چون آن درخت، در برابر موانع رشد کند و به سوی نور پیش رود.

درنگ: ایمان و عبادت باید پویا و همراه با یقین باشد، نه تکراری مکانیکی. رشد معنوی، نیازمند حضور قلب و حرکت مداوم به سوی حقیقت است.

بخش سوم: نقد فلسفه غیرکاربردی

فلسفه، در نگاه من، علمی است که باید شالوده عالم را اداره کند. اما آنچه گاه در محافل علمی می‌بینیم، فلسفه‌ای است که به مباحث نظری و کم و کیف محدود شده و از حقیقت الهی دور افتاده است. در جلسات درس، از این نکته گلایه می‌کردم که فلسفه‌ای که نتواند با علوم دیگر، مانند فیزیک و ریاضیات، پیوند یابد، ارزش خود را از دست می‌دهد. فلسفه باید قدرتمند باشد، نه اینکه به مباحثی انتزاعی و بی‌فایده فروکاهد.

گاه شنیده‌ام که برخی، فلسفه اسلامی را نمی‌شناسند یا آن را به حاشیه رانده‌اند. اما فلسفه اسلامی، با شاخه‌هایی چون مشاء، اشراق، و عرفان، گنجینه‌ای است که می‌تواند عالم را روشن کند. روزی از عالمی خارجی شنیدم که شیفته این معارف شده بود، اما ما خود گاه این گنج را نادیده می‌گیریم و به جای آنکه آن را به جهانیان عرضه کنیم، به تعاریف و الفاظ بی‌فایده مشغول می‌شویم.

درنگ: فلسفه باید علمی کاربردی و قدرتمند باشد که شالوده عالم را اداره کند، نه محدود به مباحث نظری و منفصل از حقیقت الهی.

بخش چهارم: ضرورت مهربانی و همزیستی

در یکی از درس‌گفتارها، از اهمیت مهربانی سخن گفتم. همه انسان‌ها، در ذات خود، به دنبال خیر و خوبی هستند. اما گاه، کینه و تضاد، قلب‌ها را تیره می‌کند. من باور دارم که می‌توان حتی با مخالفان، با حکمت و مدارا، همزیستی کرد. داستانی از گفت‌وگوی حضرت یحیی با ابلیس که در آن، هر دو با صداقت از ضعف‌های خود سخن گفتند و به توافقی رسیدند. این داستان، به من آموخت که حتی با دشوارترین مخالفان نیز می‌توان با مهربانی و حکمت سخن گفت.

خشونت، به‌ویژه هنگامی که به نام دین توجیه شود، با روح معرفت منافات دارد. بارها تأکید کردم: قتل و خشونت، حتی اگر با نیت قربت باشد، ارزش معنوی ندارد. جهت‌گیری قبله در چنین اعمالی بی‌معناست، چرا که دین، راه محبت و رحمت است، نه خشونت و کینه.

درنگ: مهربانی و همزیستی با دیگران، حتی مخالفان، با حکمت و مدارا ممکن است. خشونت به نام دین، با روح معرفت منافات دارد.

بخش پنجم: تطهیر قلب و دوری از کینه

یکی از درس‌هایی که از کودکی آموختم، این بود که هر شب، پیش از خواب، قلبم را از کینه و نارضایتی پاک کنم. استادم می‌گفت: «دل را با نجاست به خواب نبرید.» این سخن، چنان در جانم نشست که هر شب، پیش از خواب، با خود می‌گویم: خدایا، من از هیچ‌کس ناراضی نیستم. این تطهیر قلب، مرا برای قیامت آماده می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ (عبس: 34-35)؛ روزی که انسان از برادرش و مادرش و پدرش می‌گریزد. این آیه، به من آموخت که در روز قیامت، تنها قلبی پاک از کینه می‌تواند آرام گیرد.

کینه و حرص، نه تنها روح را بیمار می‌کند، بلکه جسم را نیز به تباهی می‌کشاند. بارها به شاگردانم گفتم: کینه، قلب را سخت می‌کند و بیماری‌هایی چون سرطان را به دنبال می‌آورد. اما محبت به بندگان خدا، راهی است برای سلامت روح و جسم. من باور دارم که اگر با همه، حتی آنان که با ما مخالف‌اند، با محبت رفتار کنیم، زندگی‌مان به دریایی از آرامش بدل می‌شود.

درنگ: تطهیر قلب از کینه و محبت به بندگان خدا، راهی برای سلامت روح و جسم و آمادگی برای قیامت است.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، بازتابی از دغدغه‌هایم برای اصلاح نظام فرهنگی، تعمیق معرفت، و ترویج مهربانی در جامعه است. در هر جلسه درس، تلاش می‌کردم شاگردانم را به تأمل در حقیقت و دوری از سطحی‌نگری دعوت کنم. نظام آموزشی باید استعدادها را شکوفا کند، ایمان باید پویا و زنده باشد، فلسفه باید کاربردی و قدرتمند گردد، و قلب‌ها باید از کینه پاک شوند. این‌ها، نه تنها درس‌هایی برای زندگی معنوی، بلکه راهنمایی‌هایی برای ساختن جامعه‌ای هماهنگ و پویا هستند. امیدوارم این خاطرات، خوانندگان را به تأمل در خویشتن و جهان پیرامونشان دعوت کند و نوری بر مسیر حقیقت‌جویی‌شان بتاباند.

با نظارت صادق خادمی