متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 724
مقدمه
سالها پیش، در خلال درسگفتارهایم، گاه به موضوعاتی پرداختم که از ژرفای وجودم برمیخاست؛ سخنانی که نهتنها از معرفت دینی و عرفانیام سرچشمه میگرفت، بلکه بازتابی از تجربههای زیستهام بود. این گفتگوها، که امروز در قالب این مجموعه پیش روی شماست، تلاشی است برای به اشتراک گذاشتن همان تأملات با شما، خوانندگان گرامی. آنچه در این بخش میخوانید، شرحی است از یکی از درسگفتارهایم که به موضوع مرگ، پویایی عالم، و نقش اراده انسانی در تحول وجودی پرداخته است. در این روایت، میکوشم با زبانی صمیمی، اما ژرف و متین، شما را به جهانی دعوت کنم که در آن مرگ نه پایان، بلکه دریچهای به سوی لقای الهی است و عالم، صحنهای بیپایان از تجلیات حق.
بخش اول: تمنای مرگ و لقای الهی
روزی در جمع شاگردانم از تمنای مرگ اولیای خدا سخن گفتم. مرگ برای بسیاری از مردم، سایهای هراسانگیز است، اما برای اولیای حق، دروازهای است به سوی قرب الهی. آنان مرگ را نه بهمثابه پایان، بلکه بهعنوان آغازی برای وصول به معبود میبینند. این اشتیاق، ریشه در معرفتی عمیق دارد که در آن، مرگ بهمنزله پلی است برای زیارت وجهالله.
﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ (قرآن کریم، سوره قصص، آیه 88: هر چیز جز وجه او نابودشدنی است). این آیه، گواهی است بر این حقیقت که جز ذات الهی، همهچیز فانی است، و اولیای خدا با این معرفت، مرگ را نه فقدان، بلکه فرصتی برای اتصال به وجه پایدار حق میدانند. سختیهای مرگ، مانند سکرات، برای آنان بیاثر است، چرا که قلبشان در نور معرفت الهی غرق شده و از اضطرابهای دنیوی رهیدهاند.
| درنگ: تمنای مرگ اولیای خدا، نشانه اشتیاق آنها به لقای الهی است، نه ترس از فنا. این نگاه، ریشه در معرفت به پایداری وجهالله دارد. |
بخش دوم: پویایی عالم و تجلیات متغیر
در یکی از درسگفتارهایم، از پویایی عالم سخن گفتم. عالم هستی، چون جریانی سیال، پیوسته در حال تحول است. حتی فرشتگانی چون جبرئیل و میکائیل، در چرخهای از مرگ و حیات قرار دارند. این چرخه، نشانهای است از تجلیات متغیر الهی. عالم، مانند کتابی است که هر صفحهاش داستانی نو دارد، و هر دور حیات، جلوهای تازه از قدرت بیپایان حق را آشکار میکند. به شاگردانم گفتم: «وقتی عالم اینگونه پویاست، چرا باید جبرئیل را پس از پایان دنیا نگه داریم؟ او نیز میمیرد و دوباره زنده میشود، چرا که عالم، ظرفی است برای ظهورات بیپایان الهی.» این سیالیت، به ما میآموزد که هیچچیز در عالم ثابت نیست، جز ذات حق که نامحدود است.
| درنگ: عالم هستی، دارای دورات و تجلیات متغیر است که نشانه نامحدود بودن قدرت الهی و پویایی خلقت است. |
بخش سوم: نامحدودیت خدا و ظرفیتهای بندگان
در خلال یکی از جلسات، از نامحدودیت خداوند سخن گفتم. خداوند، محدود نیست و بندگانش، بهعنوان مظاهر او، نیز از این محدودیت آزادند. این باور، مرا به این اندیشه رهنمون کرد که انسان، ظرفی است برای کمال بیپایان. ما نه جامدیم و نه ساکن؛ پیوسته از اینسو به آنسو در حرکتیم، و هر حرکت، فرصتی است برای تحول و تعالی. گفتم: «اگر خدا نامحدود است، پس بندگانش نیز میتوانند در مسیر کمال، بیانتها پیش روند.» این نگاه، انسان را از قید محدودیتهای خودساخته رها میکند و او را به سوی افقهای بیکران معرفت دعوت میکند.
| درنگ: نامحدودیت خداوند، بندگان را نیز از محدودیت آزاد میکند و ظرفیتهای بیپایان برای کمال را در آنها میگشاید. |
بخش چهارم: عالم مشاعی و نبود پایان
روزی با شاگردانم از مشاعی بودن عالم سخن گفتم. عالم، مانند آینهای است که هر جزء آن، بازتاب دیگری است. این نگاه، مرا از تقسیمبندیهای جبر و اختیار در علم دینی دور کرد. به آنها گفتم: «عالم، مشاعی است و پایان ندارد. همه موجودات، در این آینه بزرگ، یکدیگر را میبینند و با هم در تعاملاند.» این دیدگاه، مرا به نقد نگاههای تقطیعی در علم دینی واداشت. باور دارم که تقسیمبندیهای جبر و اختیار، یا افقی و عمودی، مانع از فهم حقیقت سیال عالم میشود. عالم، یک کل بههمپیوسته است که در آن، هر موجود، آیینهای است برای دیگری.
| درنگ: عالم مشاعی است و پایان ندارد؛ تقسیمبندیهای جبر و اختیار، مانع فهم حقیقت سیال عالم میشوند. |
بخش پنجم: مرگ، منزل بینراهی
مرگ را برای شاگردانم به چرتهای بینراهی تشبیه کردم. مرگ، قیامت، و قبر، نه پایان راه، بلکه منازلی هستند در مسیر سلوک به سوی حق. گفتم: «ما مردنی نیستیم؛ گاه خسته میشویم، چرتی میزنیم، و دوباره برمیخیزیم و راه میافتیم.» این نگاه، مرگ را از هولناکی به فرصتی برای تحول تبدیل میکند. مانند مسافری که در میان راه، لحظهای دراز میکشد تا نفسی تازه کند، مرگ نیز برای انسان، لحظهای است برای آماده شدن برای سفری نو. این تمثیل، مرا به یاد کتاب «منازل الآخرة» مرحوم شیخ عباس قمی انداخت که مرگ را نه پایان، بلکه مرحلهای در سلوک میداند.
| درنگ: مرگ، قیامت، و قبر، منازل بینراهی در مسیر سلوک به سوی حقاند، نه پایان حیات. |
بخش ششم: نقد گرایشهای غیرعلمی
روزی از گرایش مردم به کتب غیرعلمی مانند فال و جادو گلایه کردم. این استقبال، نشانهای است از نیاز جامعه به آگاهی. به شاگردانم گفتم: «مردم بهجای آنکه دنبال حقیقت باشند، به سوی کتابهایی میروند که از فال قهوه و جادو سخن میگویند.» این گرایش، مرا به تأمل در فقدان روشنگری در جامعه واداشت. باور دارم که ممنوعیت این کتب، نهتنها راهحل نیست، بلکه به رشد کاذب آنها میانجامد. بهجای سرکوب، باید مردم را آگاه کرد تا خود، راه حقیقت را برگزینند. این سخن، مرا به یاد روزهایی انداخت که میدیدم چگونه کتابهای بیارزش، به دلیل ممنوعیت، گرانتر و پرطرفدارتر میشوند.
| درنگ: گرایش به کتب غیرعلمی، نشانه نیاز به آگاهی است؛ ممنوعیت این کتب، به رشد کاذب آنها میانجامد. |
بخش هفتم: حرکت و تحول وجودی
در یکی از درسگفتارهایم، از تأثیر حرکت بر وجود انسان سخن گفتم. انسان، تحت تأثیر حرکتهای محیطی و اختیاری است. گاه حرکتی از آنسوی اقیانوس، حال و هوای ما را دگرگون میکند؛ گاه غمی بیدلیل بر دلمان مینشیند. اینها، نتیجه ورود و خروج انرژیها در وجود ماست. به شاگردانم گفتم: «ما میتوانیم با انتخاب حرکتهای اختیاری و مثبت، انرژیهای فسیلی و سست را از خود دور کنیم و به تازگی و قوت برسیم.» این باور، مرا به تأمل در نقش اراده انسانی در تحول وجودی واداشت. انسان، با گزینش حرکتهای زنده و انرژیزا، میتواند خود را از رخوت و فرتودگی برهاند.
| درنگ: انتخاب حرکتهای اختیاری و مثبت، انسان را از انرژیهای فسیلی رها کرده و به سوی تازگی و قوت هدایت میکند. |
بخش هشتم: کاستی دعا و دارو بدون چاشنی معنوی
روزی از کاستی دعا و دارو بدون چاشنی معنوی سخن گفتم. دعا و دارو، هرچند ارزشمند، بدون حضور قلب و انرژی مثبت، اثر کامل خود را ندارند.
﴿إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ﴾ (قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه 45: همانا نماز از فحشا و منکر بازمیدارد). این آیه، مرا به این باور رهنمون کرد که اخلاص و نیت پاک، چاشنیای است که دعا و اعمال را اثرگذار میکند. به شاگردانم گفتم: «اگر دعا و دارو با نیت خالص همراه نباشد، مانند غذایی است که بدون ادویه، بیمزه میماند.» این سخن، مرا به تأمل در اهمیت حضور قلب در هر عمل واداشت.
| درنگ: دعا و دارو بدون چاشنی معنوی و حضور قلب، اثر کامل خود را ندارند. |
بخش نهم: پایداری وجودی انسان
در یکی از جلسات، از پایداری وجودی انسان سخن گفتم. باور دارم که نابودی انسان، به دلیل پیوندش با خداوند، محال است. حتی اگر در جهنم باشیم، با ذکر «أني أحبك يا مولا»، به خداوند متصل میمانیم. این پیوند ناگسستنی، مرا به این اندیشه رهنمون کرد که انسان، مانند فرزندی است که حتی در بدترین حال، مورد محبت پدر و مادر است. خداوند، مهربانتر از هر پدر و مادری، ما را نابود نمیکند، بلکه در هر حال، ما را به سوی خود میخواند. این باور، مرا به شوق زیستن در سایه محبت الهی واداشت.
| درنگ: نابودی انسان به دلیل پیوند با خداوند محال است؛ حتی در جهنم، انسان با ذکر حق به او متصل میماند. |
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتابی است از سالها تأمل در معرفت الهی، پویایی عالم، و نقش انسان در تحول وجودی خویش. در هر جلسه، میکوشیدم شاگردانم را به سوی نگاهی نو به مرگ، عالم، و خودشان دعوت کنم. مرگ، نه پایان، بلکه دریچهای است به سوی لقای الهی؛ عالم، صحنهای است بیپایان از تجلیات حق؛ و انسان، با اراده و انتخابهای آگاهانه، میتواند به سوی کمال بیانتها گام بردارد. این درسگفتارها، دعوتی است به بازاندیشی در رابطهمان با خداوند، عالم، و خویشتن. امیدوارم این روایتها، شما را نیز به تأمل در این حقیقت رهنمون کند که ما، در سایه محبت الهی، پیوسته در حال شدن و تحولایم.
| با نظارت صادق خادمی |