در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 744

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 744

مقدمه

در یکی از درس‌گفتارهایم، هنگامی که در جمع طلاب و شاگردان سخن می‌گفتم، به موضوعی پرداختم که سال‌هاست ذهنم را به خود مشغول کرده است: چیستی علم، مرزهای آن، و نقشی که حوزه‌های علمیه باید در تولید دانش ایفا کنند. این موضوع نه‌تنها از منظر علمی، بلکه از جنبه معنوی و عرفانی نیز برایم اهمیتی ویژه داشت. گویی در هر لحظه از این تأملات، روحم به دنبال یافتن پاسخی بود که بتواند راهگشای نسلی باشد که در پی حقیقت و معرفت است. این گفتگو، که بخشی از آن را در جلسه‌ای در جمع شاگردان بیان کردم، تلاشی است برای روشن ساختن ماهیت علم و ضرورت نظام‌مندی در حوزه‌های علمیه، تا از پراکندگی و سردرگمی در مسیر دانش دوری جوییم.

بخش اول: چیستی علم و ضرورت شناخت آن

روزی در جمع طلاب، با شور و حرارتی که از عمق جانم برمی‌خاست، پرسیدم: «علم چیست؟ چه چیزی علم است و چه چیزی نیست؟» این پرسش، گویی تیری بود که به قلب مسئله‌ای عمیق در حوزه‌های علمیه نشانه رفت. سال‌هاست که شاهدیم در حوزه‌ها، هر کس به فراخور حال و دل خویش سخن می‌گوید، اما این سخنان، آیا علم است؟ آیا قدرتی در پی دارد؟ به باور من، تا زمانی که ندانیم علم چیست و چه چیزی از جنس علم نیست، نمی‌توانیم ادعای تولید دانش کنیم.

این پرسش را با الهام از قرآن کریم مطرح کردم. در سوره مبارکه اسراء می‌خوانیم:

وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا

(و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است). این آیه به ما یادآور می‌شود که دانش بشری محدود است و برای همین، باید با دقت و نظام‌مندی به دنبال آن باشیم. اگر ندانیم چه چیزی علم است، چگونه می‌توانیم به سوی حقیقت گام برداریم؟

من همواره تأکید داشتم که حوزه‌های علمیه باید ساختاری نظام‌مند برای شناسایی علم داشته باشند. گویی باید اداره‌ای، بخشی، یا حتی تیپی از عالمان در حوزه شکل گیرد که وظیفه‌اش تنها این باشد: تعریف کند که چه چیزی علم است و چه چیزی خیالات و پراکنده‌گویی. این ساختار، نه فقط میز و صندلی، بلکه روحی است که باید در حوزه دمیده شود تا از پراکندگی و بی‌هدفی در تولید دانش جلوگیری کند.

درنگ

تعریف دقیق ماهیت علم به‌عنوان پیش‌نیاز تولید دانش نظام‌مند، از پراکندگی و سردرگمی در حوزه‌های علمیه جلوگیری می‌کند.

بخش دوم: علم قدرتی و تمایز آن از غیرقدرتی

در یکی از جلسات، با شاگردانم از علم قدرتی سخن گفتم. پرسیدم: «علم قدرتی چیست؟ چه دانشی می‌تواند تحول‌آفرین باشد؟» این پرسش، از عمق وجودم برمی‌خاست، چرا که باور داشتم علم باید نیرویی داشته باشد که جامعه را به سوی خیر و پیشرفت سوق دهد. قرآن کریم در سوره انفال می‌فرماید:

وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ

(و هر چه در توان دارید از نیرو برای آنان آماده کنید). این آیه به ما می‌آموزد که علم، زمانی ارزشمند است که قدرتی برای تغییر و تأثیرگذاری به همراه داشته باشد.

در حوزه‌ها، باید مشخص کنیم که کدام علوم، قدرتی و تحول‌آفرین‌اند و کدام‌ها صرفاً معلوماتی پراکنده‌اند. اگر هر کس صبح از خانه‌اش بیرون بیاید و هر چه به ذهنش رسید بگوید، این نه علم است و نه قدرتی در پی دارد. این فقط مشتی معلومات است که به جایی نمی‌رسد. حوزه باید به دنبال دانشی باشد که بتواند جامعه را هدایت کند، نه اینکه در پراکندگی و بی‌هدفی غرق شود.

درنگ

علم قدرتی، دانشی است که قابلیت تأثیرگذاری عملی و تحول‌آفرین در جامعه را دارد و حوزه‌ها باید آن را از غیرقدرتی متمایز کنند.

بخش سوم: مرزهای علوم حوزوی و دانشگاهی

روزی با طلاب از این سخن گفتم که چرا حوزه و دانشگاه در وظ

ایف خود تداخل دارند؟ چرا نمی‌توانیم مرزهای علوم حوزوی و دانشگاهی را روشن کنیم؟ این پرسش، گویی آتشی بود که در دلم شعله می‌کشید. به باور من، حوزه‌ها باید بدانند چه چیزی شأن آن‌هاست و دانشگاه‌ها چه چیزی را باید دنبال کنند. قرآن کریم در سوره مائده می‌فرماید:

لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا

(برای هر یک از شما شریعت و راهی قرار دادیم). این آیه به ما می‌آموزد که هر گروهی باید مسیر و مسئولیت خود را بشناسد.

روزی از عالمی سخن گفتم که هم درس می‌داد و هم دندانپزشکی می‌کرد. با خنده به شاگردانم گفتم: «این که عالم هم درس بدهد و هم دندان بکشد، حوزه نیست!» عالم باید شأن خود را بشناسد. آیا شأن ما ساختن آپولو است؟ یا ساختن هواپیما؟ یا شاید جارو کردن خیابان؟ نه، ما باید علوم حوزوی را که با معرفت دینی و هدایت جامعه پیوند دارد، دنبال کنیم. دانشگاه‌ها هم باید وظایف خود را بشناسند تا تداخلی پیش نیاید.

درنگ

تعیین مرزهای علوم حوزوی و دانشگاهی به تخصص‌گرایی و افزایش بهره‌وری در تولید علم کمک می‌کند.

بخش چهارم: تعبیر خواب به‌عنوان علم قدرتی

یکی از زیباترین خاطراتی که از درس‌گفتارهایم ، هنگامی بود که از داستان حضرت یوسف و تعبیر خواب پادشاه سخن گفتم. این داستان، برایم نه‌تنها یک روایت قرآنی، بلکه مثالی از علم قدرتی بود. در سوره یوسف می‌خوانیم:

وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ

(و پادشاه گفت: من در خواب می‌بینم هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را می‌خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده، ای بزرگان، درباره رؤیایم نظر دهید اگر رؤیا تعبیر می‌کنید).

وقتی این آیه را برای شاگردانم خواندم، گفتم: «ببینید، این خواب به ظاهر ساده، چه قدرتی در خود نهفته داشت!» اما درباریان، که تخصصی نداشتند، گفتند:

قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ

(گفتند: این خواب‌ها پراکنده است و ما به تعبیر خواب‌ها دانا نیستیم). این پاسخ، نشان‌دهنده نادانی و بی‌تخصصی بود. اما حضرت یوسف، با علم و معرفت الهی، این خواب را تعبیر کرد و راهنمایی‌هایی ارائه داد که جامعه را از قحطی نجات داد. به شاگردانم گفتم: «این است علم قدرتی! دانشی که می‌تواند جامعه را هدایت کند و مشکلات را حل کند.»

با شوق ادامه دادم: «حتی خواب‌های به‌ظاهر بی‌ارزش، ارزش روان‌شناختی دارند. گاه انسان در بیداری نمی‌تواند مشکلات روحی خود را بیان کند، اما خواب‌هایش، چون آینه‌ای، حقیقت درونش را نشان می‌دهد.» این دیدگاه، برایم نه‌تنها علمی، بلکه عرفانی بود، گویی خواب‌ها دریچه‌ای به سوی ناخودآگاه انسان‌اند.

درنگ

تعبیر خواب به‌عنوان علمی قدرتی، به شناخت ناخودآگاه و حل مسائل روانی و اجتماعی کمک می‌کند.

بخش پنجم: نقش انبیا و وظیفه حوزه‌ها

روزی در درس‌گفتارم، از نقش انبیا در علوم قدرتی سخن گفتم. در سوره کهف می‌خوانیم:

وَآتَيْنَاهُ زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا

(و به او تکه‌های آهن دادیم تا چون میان دو کرانه را برابر کرد، گفت بدمید تا چون آن را آتش کرد، گفت برایم مس گداخته بیاورید تا بر آن بریزم). این آیه، داستان سدسازی ذوالقرنین را روایت می‌کند. به شاگردانم گفتم: «این علم قدرتی است! انبیا نه‌تنها هدایت معنوی داشتند، بلکه در علوم عملی نیز پیشرو بودند. ما که وارثان انبیاییم، آیا نباید این نقش را ادامه دهیم؟»

با تأمل در این آیه، پرسیدم: «آیا سدسازی شأن حوزه‌هاست یا دانشگاه‌ها؟» به باور من، حوزه‌ها باید علوم قدرتی مرتبط با معرفت دینی را دنبال کنند و دانشگاه‌ها علوم عملی را. اما این مرزها باید روشن شود تا تداخلی پیش نیاید. گویی باید میان حوزه و دانشگاه، مراوده‌ای باشد که هرکس نقش خود را به‌درستی ایفا کند.

درنگ

علوم قدرتی انبیا، مانند سدسازی، الگویی برای حوزه‌های علمیه است تا نقش خود را در تولید دانش تحول‌آفرین ایفا کنند.

بخش ششم: نقد وضعیت کنونی حوزه‌ها

روزی با حسرتی در دل، از وضعیت حوزه‌های علمیه سخن گفتم. گفتم: «چرا طلاب ما انگیزه ندارند؟ چرا نمره‌هایشان پایین است؟» این پرسش، گویی فریادی بود از عمق وجودم. به باور من، فقدان برنامه‌ریزی و تعریف دقیق علم در حوزه‌ها، طلاب را سرگردان کرده است. وقتی نمی‌دانیم چه چیزی علم است و چه هدفی را دنبال می‌کنیم، چگونه می‌توانیم انگیزه ایجاد کنیم؟

قرآن کریم در سوره آل عمران می‌فرماید:

وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا

(و سست نشوید و اندوهگین نباشید). این آیه به ما می‌آموزد که برای پیشرفت، باید انگیزه و هدف داشته باشیم. حوزه‌ها باید ابتدا ماهیت علم را تعریف کنند، سپس برنامه‌ای نظام‌مند برای آموزش و تولید دانش تدوین کنند.

از کتاب «آداب المتعلمین» سخن گفتم. این کتاب، گویی گنجی است که راهنمای طلاب در مسیر علم‌آموزی است. اما حتی این کتاب هم نیاز به بازنگری دارد تا با نیازهای امروز سازگار شود. به شاگردانم گفتم: «جامع المقدمات، که روزگاری صرف و نحو و منطق را در بر داشت، امروز کافی نیست. باید علوم جدید را به آن افزود، اما با برنامه‌ریزی و هدفمندی.»

درنگ

فقدان برنامه‌ریزی و تعریف دقیق علم در حوزه‌ها به سردرگمی و کاهش انگیزه طلاب منجر شده است.

بخش هفتم: جداسازی علم از خرافات

روزی با جدیت به شاگردانم گفتم: «علم دینی باید از خرافات جدا شود.» این سخن، از ایمانی عمیق برمی‌خاست که علم دینی باید پاک و خالص بماند. قرآن کریم در سوره بقره می‌فرماید:

وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ

(و حق را با باطل درنیامیزید). این آیه، گویی هشداری بود به ما که علم را با خیالات و خرافات درهم نیامیزیم.

روزی از عالمی سخن گفتم که هم درس می‌داد و هم دندانپزشکی می‌کرد. با خنده گفتم: «این که عالم دندان بکشد، علم دینی نیست!» شأن عالم، هدایت معنوی و تولید دانشی است که جامعه را به سوی حقیقت ببرد. اگر هر کاری را به نام دین انجام دهیم، اعتبار علم دینی را خدشه‌دار می‌کنیم.

درنگ

جداسازی علم دینی از خرافات، به حفظ اعتبار و تأثیرگذاری آن کمک می‌کند.

جمع‌بندی

این گفتگوها، که از عمق قلب و ایمانم برمی‌خاست، تلاشی بود برای روشن ساختن مسیر علم دینی. هر بار با شاگردانم از چیستی علم، علم قدرتی، و نقش حوزه‌ها سخن می‌گفتم، گویی بار دیگر با حقیقت وجودم روبه‌رو می‌شدم. حوزه‌های علمیه، به باور من، باید ابتدا ماهیت علم را تعریف کنند، سپس با برنامه‌ریزی و نظام‌مندی، دانشی تولید کنند که هم قدرتی باشد و هم با شأن عالمان دینی سازگار. از داستان حضرت یوسف و سدسازی ذوالقرنین گرفته تا نقد وضعیت کنونی حوزه‌ها، همه این تأملات برایم راهی بود به سوی یافتن حقیقت و هدایت جامعه. امیدوارم این گفتگوها، نوری باشد در مسیر جویندگان علم و معرفت.

با نظارت صادق خادمی