در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 747

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 747

بخش اول: در جست‌وجوی معرفت توحیدی

گاه در محافل علمی و دینی، پرسش‌های بنیادین ذهنم را به خود مشغول می‌کرد. گویی هر بار که با جویندگان حقیقت گفت‌وگو می‌کردم، سؤالی عمیق‌تر در وجودم ریشه می‌دواند: اگر کسی به من بگوید که می‌خواهد به اسلام بگرود، چه راهی را به او نشان دهم؟ کدام مسیر او را به حقیقت نزدیک‌تر می‌کند؟ این پرسش، مرا به تأمل در مفهوم خداوند و شناخت او واداشت. سال‌ها در حوزه‌های علمیه و در خلوت مناجات، این سؤال را با خود زمزمه کرده‌ام: چرا ما، با وجود این همه آیین و عبادت، هنوز در شناخت پروردگارمان این‌گونه پراکنده و سردرگمیم؟

روزی در جمع شاگردانم، پرسشی مطرح شد: اگر تازه‌واردی به اسلام بخواهد بداند کدام خدا را بپرستد، چه پاسخی به او می‌دهم؟ این پرسش، مانند آتشی در جانم افتاد. گفتم: «ما در طول تاریخ، از خدا سخن گفته‌ایم، اما کمتر به او نزدیک شده‌ایم. نه اینکه عبادت نکرده باشیم، نه! عبادت‌هایمان، سجاده‌هایمان، و مناجات‌هایمان سرشار از اخلاص بوده، اما معرفت علمی و عقلانی به پروردگار، آن‌گونه که شایسته است، در میان ما رشد نکرده.» این کمبود، مرا به فکر فرو برد که چرا شناخت ما از خداوند، این‌قدر پراکنده و گاه احساسی است؟

درنگ: تنوع برداشت‌ها از مفهوم خداوند، از دیدگاه‌های فلاسفه گرفته تا عالمان صوفیه، نشان‌دهنده فقدان یک چارچوب منسجم و علمی برای تبیین توحید است. این پراکندگی، پرسش «کدام خدا را بپرستیم؟» را به چالشی اساسی تبدیل کرده است.

در آن جلسه، با شاگردانم از این سخن گفتم که خداوند را نباید به‌صورت سطحی و «سر انگشتی» شناخت. ما نیاز داریم که در باب معرفت الهی، گفت‌وگوهای عمیق و جمعی داشته باشیم. باید نواقص و تناقضات را کنار بگذاریم و به یک تصویر شسته‌رفته از پروردگار برسیم. این کار، نه آسان است و نه بی‌خطر، اما اگر حقیقت را بخواهیم، باید شجاعت به خرج دهیم و از ترس‌هایمان بگذریم. آیا می‌ترسیم که با کاوش در حقیقت، به جایی برسیم که گویی خدا نیست؟ این ترس، همان چیزی است که ما را از معرفت علمی دور نگه داشته.

در آن روزها، بارها از خود پرسیدم: چرا عبادت‌هایمان گاهی جان ندارد؟ چرا تقوایمان کمرنگ است؟ پاسخ را در این یافتم که حقیقت هستی و ماده کائنات، یعنی خداوند، در ما کمرنگ شده. ما به او نزدیک نشده‌ایم، نه به‌صورت علمی و نه به‌صورت عقلانی. عبادت‌هایمان، هرچند خالصانه، اغلب از سر تکلیف است، نه از سر عشق و معرفت. این کمبود معرفت، ریشه بسیاری از ضعف‌های معنوی و اجتماعی ماست.

درنگ: فقدان قرب علمی به خداوند، در کنار قرب عبادی، باعث شده که عبادت‌ها و تقوای ما از عمق لازم برخوردار نباشد. معرفت عقلانی، مکمل عبادت است و بدون آن، ایمان ما ناقص می‌ماند.

نقد گفتمان دینی و اولویت‌های آن

در یکی از جلسات، خطبه‌ها و سخنرانی‌های سال‌های گذشته را مرور می‌کردم. با خود گفتم: چرا در این همه خطبه و گفتار، کمتر از معرفت پروردگار سخن گفته‌ایم؟ چرا مسائل دیگر، گویی از خدا مهم‌تر شده‌اند؟ این پرسش، مرا به نقدی عمیق‌تر سوق داد. به شاگردانم گفتم: «اگر بیست سال خطبه‌های یک عالم را بررسی کنید، شاید یک ساعت هم درباره شناخت خداوند سخن نگفته باشد. این مسائل دیگر چیست که از خدا مقدم‌تر شده‌اند؟» ما چیزی جز خدا نداریم. اولیا، انبیا، و معصومان برای این آمدند که ما را به خدا نزدیک کنند، نه اینکه خودشان جای خدا را بگیرند.

در آن روزها، با خود می‌اندیشیدم که چگونه است که درباره ائمه معصومین، از علمشان، شجاعتشان، و کراماتشان سخن می‌گوییم، اما وقتی به حقیقت عصمت می‌رسیم، پاسخ‌هایمان کم می‌شود؟ به یکی از شاگردانم گفتم: «فرق عادل و معصوم را می‌دانی؟ فاصله بین این دو، بی‌نهایت است. عصمت، معرفت است. معصوم، خدا را می‌شناسد، و این شناخت او را از گناه دور نگه می‌دارد.» این سخن، برای خودم نیز روشنگر بود. معرفت الهی، همان چیزی است که ما را به عصمت نزدیک می‌کند.

درنگ: اولیا و معصومان، سفینه نجات و مصباح هدایت‌اند که ما را به سوی خداوند رهنمون می‌شوند. اما ما، به جای نزدیک شدن به خدا، گاهی در شناخت ائمه نیز گرفتار پراکندگی شده‌ایم.

دعوت به پرسشگری و شجاعت علمی

در یکی از درس‌گفتارها، شاگردانم را به پرسشگری دعوت کردم. گفتم: «بروید و از هر عالم دینی که می‌بینید، بپرسید: خدای شما چیست؟ او را چگونه می‌شناسید؟» این پرسش، نه برای به چالش کشیدن عالمان، بلکه برای بیدار کردن ذهن‌ها بود. به آن‌ها گفتم: «اگر عالمی به شما گفت این چه سؤالی است، بگویید این مهم‌ترین سؤال است. ما باید بدانیم خدایی که می‌پرستیم کیست و چگونه او را می‌شناسیم.» این دعوت، برای خودم نیز یک یادآوری بود: ما باید از خدا سخن بگوییم، نه از سر ترس، بلکه از سر شوق و معرفت.

در قرآن کریم، خداوند می‌فرماید:

فَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ
(قرآن کریم، سوره محمد، آیه 19: «بدانید که جز او هیچ معبودی نیست»). این آیه، برایم چون چراغی بود که راه را نشان می‌داد. به شاگردانم گفتم: «این فاعلموا، دعوتی است به علم و معرفت. ما باید خدا را بشناسیم، نه فقط او را عبادت کنیم.» این آیه، مرا به این باور رساند که معرفت، روح عبادت است و بدون آن، ایمانمان ناقص می‌ماند.

درنگ: پرسشگری درباره حقیقت خداوند، نه تنها خطرناک نیست، بلکه نافع و ضروری است. باید شجاعت علمی داشت و از ترس‌های بی‌جا در کاوش حقیقت دوری کرد.

بخش دوم: از احساس به عقلانیت

در یکی از جلسات، سخن به انقلاب ۵۷ کشیده شد. با خود می‌اندیشیدم که این انقلاب، با همه عظمتش، ریشه در ایمان و احساس دارد، اما اگر بخواهد ماندگار بماند، باید به معرفت و عقلانیت تکیه کند. به شاگردانم گفتم: «انقلابی که بر پایه احساس باشد، روزی سرد می‌شود و خاموش می‌گردد. اما اگر فرهنگ، علم، و معرفت را به آن تزریق کنیم، جاودانه خواهد ماند.» این سخن، نه فقط برای انقلاب، بلکه برای دین‌داری ما نیز صدق می‌کند.

در طول تاریخ اسلام، رشد دینی ما اغلب احساسی بوده است. عبادت، صیام، قیام، و مناجات، همه از سر اخلاص بوده‌اند، اما معرفت علمی و ربوبی کمتر مورد توجه قرار گرفته. به شاگردانم گفتم: «ما خدا را در سجاده، در دعا، و در مناجات جست‌وجو کرده‌ایم، اما در شرف عقل و معرفت، کمتر به او پرداخته‌ایم.» این کمبود، باعث شده که توحیدمان پراکنده باشد و هر کس خدایی به تصور خود بپرستد.

درنگ: دین‌داری احساسی، هرچند خالصانه، برد کوتاهی دارد. برای ماندگاری ایمان و انقلاب، باید معرفت علمی و عقلانی را به آن تزریق کرد.

در آن جلسه، از قهوه‌خانه‌ها مثال زدم. گفتم: «بحث‌های قهوه‌خانه‌ای درباره خدا، هرچند صادقانه، علمی نیست. ما نیاز به گفت‌وگوهای نظام‌مند و دقیق داریم.» پیشنهاد کردم که حوزه‌ها و دانشگاه‌ها، مباحث علمی درباره خداوند را طبقه‌بندی کنند. باید شواهد و دلایل قطعی را جدا کنیم و حرف‌های مخدوش را کنار بگذاریم. این کار، مانند سرمایه‌گذاری در انرژی هسته‌ای، نیاز به همت و منابع دارد. خدا از هر چیز دیگری مهم‌تر است، پس چرا برای شناخت او هزینه نکنیم؟

در یکی از درس‌گفتارها، به حدیثی اشاره کردم که می‌فرماید: «لا تُفَكِّرُوا فِي ذَاتِ اللَّهِ» (تفکر در ذات خداوند نکنید). اما تأکید کردم که این حدیث، مانع از کسب معرفت علمی نیست. ما نمی‌توانیم ذات خدا را بشناسیم، اما می‌توانیم و باید به او نزدیک شویم، با عقل و علم. این قرب علمی، همان چیزی است که معصومان را معصوم کرد. عصمت، نتیجه معرفت است، و هرچه معرفتمان به خدا بیشتر شود، از گناه دورتر می‌شویم.

درنگ: عصمت، نتیجه معرفت عمیق الهی است. هرچه انسان خدا را بهتر بشناسد، به همان نسبت از گناه فاصله می‌گیرد و به عصمت نزدیک‌تر می‌شود.

پیشنهاد برای آینده

در پایان آن جلسه، پیشنهادی به شاگردانم دادم: «باید پرونده‌ای برای معرفت الهی باز کنیم. از کودکی تا دانشگاه، از حوزه تا مراکز علمی، باید درباره خدا گفت‌وگو کنیم.» این کار، نیاز به شجاعت دارد. نباید از نتایج این کاوش ترسید. اگر خدا حقیقت است، پس کاوش در او، مانند یافتن طلای ناب است. چرا باید از حقیقت بترسیم؟ به شاگردانم گفتم: «اگر مرقدی متعلق به مومنی باشد، بدنش طیب و طاهر می‌ماند. اگر خدا حقیقت باشد، کاوش در او نیز نافع است.»

این پیشنهاد، برایم مانند بذری بود که باید در خاک معرفت کاشته شود. باید از سنین پایین، کودکان را با معرفت توحیدی آشنا کنیم. باید در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها، مباحث علمی را طبقه‌بندی کنیم و یک چارچوب منسجم برای شناخت خداوند بسازیمlugubrious. این کار، نه تنها دین‌داری ما را عمق می‌بخشد، بلکه جامعه‌مان را به اقتدار معنوی و علمی می‌رساند.

درنگ: آموزش معرفت الهی باید از کودکی آغاز شود و در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها به‌صورت نظام‌مند پیگیری گردد. این کار، بنیان اقتدار معنوی و علمی جامعه است.

جمع‌بندی

در پایان آن درس‌گفتارها، با خود اندیشیدم که راه پیش روی ما، راهی دشوار اما روشن است. ما باید از خدا سخن بگوییم، نه از سر ترس، بلکه از سر شوق و معرفت. باید خدایان پراکنده را کنار بگذاریم و به توحید ناب بازگردیم. این بازگشت، نه فقط در سجاده و مناجات، بلکه در عقل و علم ممکن است. به شاگردانم گفتم: «ما باید خدا را بشناسیم، نه فقط او را عبادت کنیم. این شناخت، روح ایمان ماست.»

این درس‌گفتارها، برایم چون آیینه‌ای بود که ضعف‌هایمان را نشان داد و راه را روشن کرد. ما باید شجاعت علمی داشته باشیم، گفت‌وگوهای عمیق را آغاز کنیم، و معرفت الهی را در مرکز دین‌داری‌مان قرار دهیم. این راه، نه تنها ما را به خدا نزدیک می‌کند، بلکه جامعه‌مان را به اقتدار و عزت می‌رساند.

با نظارت صادق خادمی