در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 748

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 748

مقدمه

سال‌ها پیش، در خلال درس‌گفتارهایم، گاه به فراخور موضوع، خاطراتی از زندگی و تأملاتم را با شاگردان در میان می‌گذاشتم. این خاطرات، که گاه به‌صورت گذرا در میان بحث‌های فلسفی و عرفانی‌ام مطرح می‌شدند، بازتابی از زیستن در جهانی است که علم، ایمان، و تجربه‌های انسانی در آن به هم گره خورده‌اند. اکنون که این کلمات را بازگو می‌کنم، گویی بار دیگر به آن لحظات بازمی‌گردم؛ به لحظه‌هایی که در آن‌ها، با شاگردانم از حقیقت وجود، حرکت، و معنای ترس سخن می‌گفتم. این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیده‌ام، تلاشی است برای بازآفرینی آن تأملات، به‌گونه‌ای که هم برای مخاطب دانشگاهی ژرف و دقیق باشد و هم حس و حال آن روزها را به خواننده منتقل کند. در این گفتگوها، من نه‌تنها از فلسفه و عرفان سخن می‌گویم، بلکه از تجربه‌های زیسته‌ام، از آنچه در عمق جانم گذشته و مرا به این مسیر کشانده است.

بخش اول: ترس، بیماری وجود یا فلسفه‌ای گمراه؟

روزی در میان شاگردانم از ترس سخن گفتم. نه آن ترسی که در قصه‌ها و حکایات از تاریکی قبرستان می‌گویند، بلکه ترسی که در ژرفای وجود انسان ریشه می‌دواند. من همیشه باور داشته‌ام که ترس، نه یک فلسفه، بلکه یک بیماری است؛ بیماری‌ای که از باور به ساکن‌انگاری وجود سرچشمه می‌گیرد. وقتی انسان گمان می‌کند که هستی ساکن است، که چیزی در این جهان از حرکت بازمی‌ماند، ترس در دلش لانه می‌کند. اما اگر حرکت را در وجود تثبیت کنی، اگر بپذیری که هر لحظه از هستی در جریان است، آن‌گاه ترس از دلت رخت برمی‌بندد.

یک بار، در گفت‌وگویی با یکی از عالمان، او از ترس سخن گفت و مرا به قبرستانی در دل شب برد تا بگوید ترس واقعی است یا نه. من به او گفتم: «اگر زیر چراغ فلسفه خوانده‌ای، شاید از تاریکی بترسی، اما ما که در دل همان قبرستان‌ها بزرگ شدیم، ترس را در آنجا نیافتیم.» این سخن، نه از سر لجاجت بود، بلکه از ایمانی که در وجودم ریشه دوانده بود. ما در قبرستان‌ها، در دل شب، نه از تاریکی که از ساکن‌انگاری ترسیدیم. وقتی حرکت را در وجود پذیرفتم، دیگر ترسی از تاریکی یا مرگ نداشتم. این همان حقیقتی است که اولیای خدا، مانند حضرت حسین علیه‌السلام، به ما آموختند. مگر نه اینکه او را با شمشیر و سنگ آزردند؟ او از چه باید می‌ترسید؟ ترس از چوب و چماق، برای کسی است که هنوز در بند عافیت‌طلبی است، اما اولیای خدا از این بندها رها شده‌اند.

خشیت الهی، اما چیز دیگری است. خشیت، آن حالتی است که وقتی عظمت پروردگار را می‌بینی، خودت را گم می‌کنی. مانند وقتی که در برابر عالمی بزرگ یا زیبایی بی‌نقص قرار می‌گیری و از خودت خجالت می‌کشی. این خشیت، نه ترس از چوب و چماق، بلکه فروافتادن در برابر عظمت الهی است. من همیشه به شاگردانم می‌گفتم: «ترس از غیر خدا، ضعف نفس است، اما خشیت الهی، نشانه درک عظمت اوست.» این سخن، ریشه در کلام الهی دارد:

قرآن کریم: ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا﴾
«آنان که پیام‌های خدا را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ‌کس جز خدا نمی‌ترسند، و خدا برای حسابرسی کافی است.»

این آیه، به ما می‌آموزد که مؤمن واقعی، تنها از خدا خشیت دارد و از هیچ چیز دیگر نمی‌هراسد. این همان حقیقتی است که اولیای خدا با جانشان به ما نشان دادند.

درنگ: ترس، بیماری‌ای است که از ساکن‌انگاری وجود نشأت می‌گیرد. با تثبیت حرکت در وجود، ترس از دل مؤمن برداشته می‌شود، و خشیت الهی، که از درک عظمت پروردگار سرچشمه می‌گیرد، جای آن را می‌گیرد.

بخش دوم: فلسفه‌ای که باید به جامعه جان ببخشد

در درس‌گفتارهایم، همیشه بر این نکته تأکید داشتم که فلسفه، اگر به جامعه جان نبخشد، به خرافات می‌ماند. فلسفه‌ای که در قهوه‌خانه‌ها و بحث‌های بی‌ثمر باقی بماند، چه سودی دارد؟ من به شاگردانم می‌گفتم: «فلسفه باید میوه‌اش را در جامعه نشان دهد.» اگر بخواهیم ترس را از دل مسلمین دور کنیم، اگر بخواهیم «لا یخشی الا من الله» را در زندگی پیاده کنیم، باید ساکن‌انگاری را از وجودمان برداریم. این کار، نه‌تنها فلسفه‌ای عمیق است، بلکه به مسائل روان‌شناختی و اجتماعی راه می‌برد. وقتی حرکت را در وجود تثبیت کنی، بسیاری از بیماری‌های روانی و اجتماعی از جامعه رخت برمی‌بندد.

اما فلسفه ما، گاه در بند تکرار مانده است. در حوزه، کتاب‌های هزارساله را بارها و بارها می‌خواندیم، اما گاهی از خود می‌پرسیدم: «این همه تکرار برای چیست؟» فلسفه سنتی ما، با همه عظمتی که دارد، گاه از ابزارهای دقیق علمی بی‌بهره بود. فلاسفه ما، با همه وارستگی و تقوایشان، گاه با ابزارهای ساده‌ای چون یک لیوان چای غلیظ فکر می‌کردند! خدا رحمتشان کند، آنان در زمان خودشان بی‌نظیر بودند، اما امروز، ما باید فلسفه را با علوم مدرن پیوند بزنیم. فلسفه‌ای که نتواند با فیزیک و شیمی امروز گفت‌وگو کند، در مراکز علمی جهان جایگاهی نخواهد داشت.

درنگ: فلسفه باید نتایج اجتماعی داشته باشد و با مسائل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی پیوند بخورد. فلسفه‌ای که در تکرار و انتزاع بماند، به خرافات می‌ماند.

بخش سوم: بازسازی علم دینی در مواجهه با جهان مدرن

روزی در جمع شاگردانم از روش‌های سنتی حوزه سخن گفتم. آن روزها، مردم برای نوروز خانه‌هایشان را با دوغاب گچ تمیز می‌کردند، اما این گچ‌ها به‌زودی ترک می‌خورد و همه‌جا را خاک‌آلود می‌کرد. علم دینی ما هم گاه به همان دوغاب می‌ماند. ما نمی‌توانیم با روش‌های هزارسال پیش، در دنیای امروز پاسخ‌گو باشیم. به شاگردانم می‌گفتم: «حوزه‌های ما باید قدر خودشان را بدانند. باید علم دینی را بازسازی کنیم، نه اینکه مدام گچ کهنه را به دیوار بمالیم.»

من همیشه به عالمان دینی گذشته احترام گذاشته‌ام. آنان با تقوا و وارستگی، راه را برای ما هموار کردند. اما زمانه عوض شده است. امروز، فلسفه ما باید با علوم طبیعی گفت‌وگو کند. در بحث‌هایم، از فلاسفه غرب انتقاد می‌کردم. آنان، گاه پس از بازنشستگی از پزشکی یا ریاضیات، به فلسفه روی می‌آوردند. اما در شرق اسلامی، فلسفه شغل اصلی ابن‌سینا و ملاصدرا بود. این تفاوت، نشان می‌دهد که ما در فلسفه اسلامی، ظرفیت عظیمی داریم، اما باید آن را با ابزارهای مدرن بازسازی کنیم.

درنگ: علم دینی باید با علوم مدرن پیوند بخورد و از روش‌های سنتی و تکراری فاصله بگیرد. فلسفه اسلامی، با ابزارهای دقیق علمی، می‌تواند در جهان امروز کارآمد باشد.

بخش چهارم: نظام آموزشی حوزه و حفظ میراث علمی

در یکی از درس‌گفتارهایم، از ضرورت بازسازی نظام آموزشی حوزه سخن گفتم. ما نمی‌توانیم هزار سال علم پیشینیان را نادیده بگیریم، اما نمی‌توانیم در تکرار آن‌ها غرق شویم. باید محتوای تکراری را کنار بگذاریم و علوم دینی را به‌صورت منسجم و غیرتکراری ارائه کنیم. به شاگردانم می‌گفتم: «اگر بخواهیم وارث علم علما باشیم، باید هزار سال گذشته را دقیق بشناسیم، اما روی آن‌ها بپریم و به جلو برویم.» این کار، نه‌تنها به حفظ میراث علمی کمک می‌کند، بلکه راه را برای نوآوری باز می‌کند.

من همیشه باور داشتم که حوزه‌های علمی باید تشکیلی منسجم داشته باشند. اگر مطالب تکراری را کنار بگذاریم، می‌توانیم فقه، فلسفه، و تفسیر را به‌گونه‌ای بخوانیم که هم گذشته را حفظ کند و هم به نیازهای امروز پاسخ دهد. این کار، مانند ساختن بنایی نو بر پایه‌ای استوار است. ما نمی‌توانیم میراث عالمان گذشته را نادیده بگیریم، اما نمی‌توانیم در آن متوقف شویم.

درنگ: نظام آموزشی حوزه باید بازسازی شود تا مطالب تکراری حذف و علوم دینی به‌صورت منسجم و غیرتکراری ارائه گردد. حفظ میراث علمی گذشته، پیش‌نیاز نوآوری است.

بخش پنجم: طنز و حکایت در تبیین حقیقت

گاه برای شاگردانم حکایتی طنزآمیز تعریف می‌کردم تا مفاهیم پیچیده فلسفی را ساده‌تر کنم. یکی از این حکایات، درباره طلبه‌ای بود از خانواده‌ای اشرافی که به حوزه آمده بود. فامیل‌هایش در هتلی در قم، که آن زمان بهترین هتل شهر بود، او را دعوت می‌کردند. او اما، به‌جای خوردن غذاهای اعیانی، می‌گفت: «ما ناهار مرغ خوردیم!» و منظور، نه مرغ واقعی، بلکه مفهوم مرغ بود که روی نان نوشته شده بود! شاگردانم می‌خندیدند، اما من از این حکایت، به مفهوم حرکت در مقوله و تمایز بین وجود و ماهیت می‌رسیدم.

این حکایت، برایم راهی بود تا به شاگردانم نشان دهم که گاه ما در بند مفاهیم ذهنی می‌مانیم. مرغی که روی نان نوشته شده، ماهیت دارد، اما وجود ندارد. این همان حقیقتی است که در فلسفه اسلامی، بین وجود و ماهیت تفاوت می‌گذاریم. من به شاگردانم می‌گفتم: «اگر در بند ماهیت‌ها بمانید، از حقیقت وجود دور می‌شوید. حرکت در وجود است که شما را به حقیقت می‌رساند.»

درنگ: حکایات طنزآمیز می‌توانند مفاهیم پیچیده فلسفی، مانند حرکت در مقوله و تمایز بین وجود و ماهیت، را به‌صورت ملموس و قابل فهم ارائه دهند.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، بازتابی از سال‌ها تأمل و تجربه‌ام در مسیر علم و ایمان است. من همیشه به شاگردانم گفته‌ام که فلسفه، عرفان، و فقه باید با زندگی مردم پیوند بخورد. ترس، بیماری‌ای است که با درک حرکت در وجود درمان می‌شود. فلسفه ما باید از تکرار و انتزاع رها شود و به مسائل روز جامعه پاسخ دهد. نظام آموزشی حوزه باید بازسازی شود تا میراث علمی گذشته را حفظ کند و راه را برای نوآوری باز کند. این‌ها، نه‌تنها درس‌گفتارهای من، بلکه باورهای عمیقی است که در دل و جانم ریشه دوانده‌اند. امیدوارم این کلمات، شما را به تأمل در حقیقت وجود و عظمت الهی دعوت کند.

با نظارت صادق خادمی