متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 750
مقدمه
در سالهای حضورم در حوزههای علمیه، فرصتی دست داد تا در محضر عالمان بزرگ، درسها و تجربیات ارزشمندی کسب کنم. این خاطرات، که گاه بهصورت گذرا در درسگفتارهایم ذکر شدهاند، شرحی است از تأملات عمیق عرفانی، فلسفی و دینی که در خلال زندگیام شکل گرفتهاند. آنچه در این مجموعه میخوانید، بازتابی است از عمق دانش، تعهد معنوی و تلاشهایم برای پیوند معرفت دینی با زندگی روزمره. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به تأمل در حقیقت وجود، ارتباط انسان با عالم ملکوت، و نقش دین در گشودن منافذ وجودی ما.
بخش اول: تأملات در محضر عالمان
روایت حالات عالم بزرگوار
زمانی در محضر یکی از عالمان برجسته حوزه بودم. آن بزرگوار در اواخر عمرشان، به دلیل کهولت سن، توان تدریسشان کاهش یافته بود. گاه سخنانشان پراکنده میشد و از موضوع درس دور میافتاد. با این حال، من که شیفته عمق معنوی و حکمت ایشان بودم، این لحظات را فرصتی برای مطالعه دقیقتر رفتار انسانی یافتم. دستگاه ضبط را روشن میکردم و از دور، بیآنکه سخنان پراکندهشان را قضاوت کنم، به تماشای حالاتشان مینشستم. این مشاهده، برایم نهتنها یک تجربه علمی، بلکه سفری به سوی فهم محدودیتهای جسم در برابر عظمت روح بود.
این تجربه مرا به این اندیشه واداشت که جسم، چونان ظرفی است که روح را در خود جای داده است. وقتی جسم به دلیل پیری یا بیماری ناتوان میشود، گویی ظرف، دیگر نمیتواند عظمت محتوای خود را بهتمامی نشان دهد. این مفهوم، در فلسفه اسلامی، بهویژه در آرای ابنسینا و ملاصدرا، با بحث تجرد نفس و وابستگی آن به بدن تبیین میشود. اما برای من، این مشاهده بیش از یک نظریه فلسفی بود؛ لمسی بود از حقیقت وجودی انسانی که در عین ضعف ظاهری، همچنان منشأ فیض و برکت بود.
درنگ: محدودیتهای جسمانی، هرگز نمیتوانند عظمت روحی و معنوی انسان را محو کنند. جسم، ظرف روح است، اما حقیقت وجود، در باطن انسان نهفته است.
انتقال انرژی معنوی
در آن روزها، وقتی آن عالم بزرگوار سخن میگفت، گویی نیرویی نامرئی از وجودشان ساطع میشد. من این حالت را به «پمپاژ» تعبیر میکردم، گویی ایشان انرژی معنوی خود را به سوی ما روانه میکردند. این حس، مرا به یاد درمانهای امروزی انرژیدرمانی میانداخت، اما آنچه در محضر ایشان تجربه میکردم، چیزی فراتر از تکنیکهای مادی بود. گویی روح ایشان، در حال تخلیه فیض الهی بود، و من با تمام وجودم این برکت را احساس میکردم.
در عرفان اسلامی، این انتقال فیض، به حضور اولیای الهی نسبت داده میشود. وقتی عارفی سخن میگوید یا حتی در سکوت حضور دارد، فیضی از او به سوی دیگران جاری میشود. این تجربه، برایم یادآور این حقیقت بود که عالمان حقیقی، حتی در ضعف ظاهری، میتوانند مجرای نور الهی باشند.
درنگ: عالمان واصل، حتی در ضعف جسمانی، میتوانند منشأ فیض و برکت باشند، گویی وجودشان مجرای انتقال نور الهی است.
حس ملکوتی در نزدیکی مرقد
وقتی به مرقد آن عالم بزرگوار نزدیک میشدم، حسی عمیق و ملکوتی در وجودم زنده میشد. این حس، با آنچه در نزدیکی دیگر قبور تجربه میکردم، تفاوت داشت. گویی حقیقت وجودی ایشان، حتی پس از رحلت، در آن مکان جاری بود. این تجربه، مرا به تأمل در مفهوم ملکوت واداشت، همان بُعد باطنی عالم که در قرآن کریم از آن یاد شده است: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (قرآن کریم، انعام: 75)؛ «و بدینسان به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم.»
این حس، گواهی بود بر اینکه حقیقت انسانهای بزرگ، فراتر از جسم و مکان، در عالم ملکوت جاری است. این تجربه، مرا به این باور رساند که شناخت حقیقی انسان، تنها در لمس حضور معنوی او ممکن است.
بخش دوم: وجود، همجواری و اختیار
نظام احسن خلقت
در تأملاتم درباره عالم هستی، به این نتیجه رسیدم که تمام عالم، چونان ذراتی است که در همجواری مستقل قرار دارند. هیچ ذرهای به دیگری متصل نیست، اما همه در هماهنگی کامل با یکدیگرند. این نظام، که من آن را نظام احسن خلقت مینامم، نشاندهنده نظم الهی است که در آن، هر جزء بهصورت مستقل و در عین حال هماهنگ با کل عمل میکند. این دیدگاه، مرا به یاد آرای ملاصدرا درباره وحدت در کثرت و کثرت در وحدت میانداخت.
تصور کنید در یک مراسم تشییع جنازه هستید. هر فرد، آزاد است که با سرعت دلخواه خود حرکت کند، به جلو برود یا عقب بماند، اما همه در یک جریان واحد قرار دارند. این تصویر، برایم نمادی از آزادی انسان در نظام هستی بود. انسان، در عین قرار گرفتن در نظام علّی و معلولی، از اختیار برخوردار است. این اختیار، او را قادر میسازد تا مسیر خود را در میان جمع انتخاب کند.
درنگ: عالم هستی، نظامی است از ذرات مستقل اما هماهنگ، که در آن، آزادی و اختیار انسان در چارچوب نظم الهی معنا مییابد.
نقش ادراکات حسی
در درسگفتارهایم، بارها تأکید کردهام که هر تعامل حسی، از دیدن گرفته تا شنیدن، نوعی نقشبازی است که بر ادراکات معنوی ما اثر میگذارد. وقتی شخصی را میبینید یا سخنش را میشنوید، گویی بخشی از وجود او در شما نفوذ میکند. این تأثیر، در شناخت شخصی عمیقتر میشود. وقتی کتاب عالمی را که از نزدیک میشناختم میخواندم، صدای او در گوشم طنینانداز میشد، اما کتاب فردی ناشناس، تنها کلماتی بر کاغذ بود.
این تجربه، مرا به این باور رساند که شناخت شخصی، کلیدی است برای فهم عمیقتر معانی. در علوم انسانی، این مفهوم را زمینهمندی مینامند، که نشان میدهد زیستجهان مؤلف، درک ما از آثارش را عمیقتر میکند.
آگاهی فطری حتی در کودکی
در روایتی خوانده بودم حتی نوزادی در قنداق، دارای آگاهی ناخودآگاهی است که تا عرش الهی امتداد دارد. این سخن، مرا به تأمل در فطرت انسانی واداشت. قرآن کریم میفرماید: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (قرآن کریم، روم: 30)؛ «پس روی خود را بهسوی دین حنیف کن، فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است.» این آگاهی فطری، گواهی است بر اینکه انسان، حتی در کودکی، با حقیقت الهی پیوند دارد.
بخش سوم: آینده بشر و نقش دین
تحول وجودی و امکانات آینده
در درسگفتارهایم، از آیندهای سخن گفتم که بشر به اختیار کامل خواهد رسید. روزی که انسان بتواند موجودات را با ویژگیهای دلخواه خلق کند، از انسانهای نیک گرفته تا موجودات وحشی. این آینده، نیازمند رشد فلسفه، عرفان و شريعت است. دین، نهتنها مجموعهای از مناسک، بلکه نظامی است برای گشودن منافذ وجودی انسان. اگر این نگاه به دین تقویت شود، آزمایشگاههای فلسفی و عرفانی میتوانند راه را برای این تحولات هموار کنند.
این دیدگاه، مرا به یاد نظریه حرکت جوهری ملاصدرا میانداخت، که وجود انسان را در مسیر کمال، قابل تحول و ارتقا میداند. تصور جهانی که انسان در آن، خالق موجودات دلخواه خود باشد، با مفهوم خلافت انسان در قرآن همخوانی دارد: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (قرآن کریم، بقره: 30)؛ «من در زمین جانشینی قرار میدهم.»
درنگ: دین، نظامی است برای گشودن منافذ وجودی انسان، که با رشد فلسفه و عرفان، میتواند آیندهای را رقم بزند که بشر به اختیار کامل دست یابد.
جهان بهمثابه دهکدهای کوچک
جهان امروز را به یک «ده» تشبیه میکردم، دهی که در آینده، با شکوفایی استعدادهای بشری، به چنان پیشرفتی خواهد رسید که انسان قادر به خلق موجودات دلخواه خواهد بود. این تصویر، مرا به یاد مفهوم دهکده جهانی مارشال مکلوهان میانداخت، اما با نگاهی عرفانی، جهان را چونان کل منسجمی میدیدم که در آن، وحدت وجود حاکم است.
بخش چهارم: تفاوت عوالم و شفافیت وجودی
شباهت و تفاوت عوالم
در درسگفتارهایم، عوالم مختلف را به اشیایی مشابه اما با کیفیتهای متفاوت تشبیه میکردم. در بهشت، همهچیز شفاف است و حسرت و کمبود وجود ندارد. قرآن کریم میفرماید: لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا (قرآن کریم، واقعه: 25)؛ «در آنجا نه سخن بیهودهای میشنوند و نه گناهی.» این شفافیت، نشاندهنده عالمی است که در آن، حقیقت وجود انسانها به تمامی آشکار میشود.
هوشیاری در عالم برزخ
از افزایش هوشیاری در عالم برزخ سخن گفتم، جایی که حتی افراد عادی قادر به درک حقایق میشوند. قرآن کریم میفرماید: يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ (قرآن کریم، طارق: 9)؛ «روزی که اسرار آشکار شود.» در این عالم، حتی تلنگری ساده از فردی عادی، میتواند انسان را به حقیقت آگاه کند.
احکام شرعی و تعامل با برزخ
بر احکامی مانند ریختن آب بر قبر یا پرهیز از راه رفتن روی قبور تأکید میکردم. این اعمال، تأثیر معنوی عمیقی بر عالم برزخ دارند. وقتی آب بر قبر میریزیم، گویی فیضی به سوی صاحب قبر جاری میشود. این احکام، نمادی از ارتباط مادی و معنوی ما با عوالم دیگر است.
درنگ: احکام شرعی، مانند ریختن آب بر قبر، پلی است میان عالم مادی و معنوی، که تأثیرات عمیقی بر عالم برزخ دارد.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، سفری است به اعماق حقیقت وجود، از محضر عالمان گرفته تا تأملات در نظام هستی و آینده بشر. همیشه به شاگردانم میگفتم دین، نهتنها مجموعهای از مناسک، بلکه راهی است برای گشودن منافذ وجودی ما. این خاطرات، دعوتی است به تأمل در نقش فلسفه، عرفان و شريعت در زندگی ما، و امیدی است به آیندهای که بشر، با شکوفایی استعدادهایش، به حقیقت الهی نزدیکتر خواهد شد.
با نظارت صادق خادمی