متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره جلسه (755)
مقدمه
در درسگفتارهایم، گاه به فراخور بحث، خاطراتی از زندگی و تأملاتم در باب معارف دینی و مسائل اجتماعی بیان کردهام. این خاطرات، که گاه بهصورت گذرا در خلال مباحث قرآنی و عرفانیام مطرح شدهاند، اکنون فرصتی یافتهاند تا بهگونهای منسجم و با نگاهی عمیقتر بازگو شوند. آنچه در این مجموعه، تحت عنوان «گفتگوهای صمیمی» پیش روی شماست، روایتی است از تجربههای شخصی، تأملات معنوی، و نقدهای علمیام که با دغدغه اصلاح علم دینی و تعالی جامعه بیان شدهاند. این نوشتار، تلاشی است برای پیوند زدن معارف قرآنی با مسائل روز، با حفظ اصالت معنوی و علمی، تا شاید نوری بر مسیر جویندگان حقیقت بتاباند.
بخش اول: جایگاه والای ذکر «لا إله إلا الله» و ظرایف آن
در شبهای احیا، هنگامی که کودکی بیش نبودم، با شوق و بیقراری جوشن کبیر میخواندیم. آن روزها، در هشت یا نه سالگی، همه اذکار را از بر کرده بودیم، بیآنکه به عمق معانیاش آگاه باشیم. استادم، که خدا رحمتش کند، میگفت: «هو را سفت نگو، که درویشی میشود!» این سخن، مرا به تأمل واداشت. چرا باید ذکر «هو» را به گروهی خاص نسبت داد؟ مگر «هو» اسم ذات پروردگار نیست که قلب هر مؤمنی را جلا میدهد؟ اینگونه بود که دریافتم برخی برداشتهای عامه، اسمای الهی را به بیراهه میبرند. «لا إله إلا الله»، این کلمه توحید، در معصومات ما جایگاهی بس والا دارد. به تعبیری، اسقل الأسماء است، اما نه از حیث کمارزشی، بلکه به دلیل عمق اثرش بر قلب سالک. این ذکر، مانند دارویی قوی است که اگر بیاحتیاط مصرف شود، ممکن است بهجای شفا، آشوب به پا کند.
در یکی از سورههای قرآن کریم، این ذکر به تعداد 165 بار آمده است، که نشان از اهمیت بیمانند آن دارد. اما برای ملایم کردن اثرش، ترکیباتی چون «یا هو یا الله» یا «یا هو» به کار میروند. این ترکیبات، ظرفی برای تقليل اثر ذکر فراهم میکنند، گویی که شدت نور را برای چشمهای ناتوان تنظیم میکنند. استادم میگفت: «وقتی یا هو میگویی، مراقب باش به وادی خیالات درویشی نیفتی!» این سخن، هشداری بود که ذکر خدا را از تحریفات فرهنگی و برداشتهای نادرست حفظ کنیم.
قرآن کریم:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ
کسانی که به آیات خدا کفر ورزیدند، برایشان عذابی سخت خواهد بود و خدا توانای انتقامگیر است. (آل عمران: 4)
بخش دوم: بازپسگیری مفاهیم قرآنی از تحریفات
در جوانی، وقتی بحث از واژه «اسرائیل» پیش آمد، استادم با جدیت گفت: «این واژه قرآنی است، متعلق به بنیاسرائیل در قرآن، نه آنچه امروز به ناحق مصادره شده است.» این سخن، مرا به فکر واداشت که چگونه واژگان مقدس قرآن، گاه در دام سوءاستفادههای سیاسی گرفتار میشوند. در قرآن کریم، بنیاسرائیل بارها ذکر شدهاند، قومی که خدا با آنها سخن گفت و هدایتشان کرد. اما امروز، این واژه را به ناحق به گروهی دیگر نسبت دادهاند. اینگونه تحریفات، تنها به واژگان محدود نمیشود. حتی ذکر «هو» را برخی به درویشان نسبت دادهاند، گویی مؤمنان دیگر از آن بیبهرهاند! من همیشه بر این باور بودهام که اسمای الهی، متعلق به همه مؤمنان است و نباید در انحصار گروهی خاص قرار گیرد.
بخش سوم: تحولات علمی و قداست در گذر زمان
در درسگفتارهایم، گاه از تفاوت علمای گذشته و امروز سخن گفتهام. علمای پیشین، قداستی داشتند که زبانزد بود. آنها از آب شبمانده پرهیز میکردند، گویی حتی به ظرف آب هم احترام میگذاشتند. اما علمشان، بهویژه در محاسبات پیچیده مانند ارث یا کر، گاه با دشواری همراه بود. کتاب «خلاصة الحساب» شیخ بهایی را به یاد میآورم که حل یک جمع پنجرقمی در آن، نیم ساعت زمان میبرد! اما امروز، کودکی پنجساله با ذهنش این محاسبات را در لحظه انجام میدهد. این تفاوت، نه از کمارزشی پیشینیان، بلکه از پیشرفت ابزارهای علمی است. امروز، طلاب ما باسوادترند، دانشگاه و دبیرستان دیدهاند، اما گاه از آن قداست فاصله گرفتهاند. این تعادل میان علم و تقوا، دغدغه همیشگی من بوده است.
بخش چهارم: نقد نظام آموزشی و پرورش ذهن
در کودکی، جدول ضرب را با «دو دو تا چهار تا» میآموختیم. اما امروز، این روش را ناکافی میدانم. چرا کودکی که میتواند 254 ضرب در 62 را در لحظه محاسبه کند، باید به حفظ طوطیوار جدول ضرب بسنده کند؟ این روشهای کهنه، ذهن را از خلاقیت و پویایی بازمیدارند. من همیشه گفتهام که باید کودکان را برای محاسبات پیچیده آماده کرد، تا ذهنشان برای فلسفه، ریاضیات و علوم پیشرفته تربیت شود. اینگونه است که فیلسوفان و دانشمندان آینده پرورش مییابند. اما افسوس که نظام آموزشی ما گاه از این هدف دور مانده است.
بخش پنجم: تجلیل از طلاب جوان و پویایی علم دینی
در درسگفتارهایم، از تمرکز بیش از حد بر علمای گذشته، مانند ابنسینا، انتقاد کردهام. نه اینکه ابنسینا کمارزش باشد، اما اگر امروز زنده بود، خود او نیز نیاز به آموزشهای نوین داشت. چرا عکسی از طلبه جوان بیستسالهای که دستاوردی علمی دارد، بر دیوار نمیزنیم؟ این طلاب جوان، آیندهسازان علم دینیاند. باید آنها را دید و قدر دانست. علم دینی، پویاست و باید با نیازهای زمان پیش رود. این دغدغهام بوده که علم دینی را از ایستایی به پویایی بکشانیم.
بخش ششم: روش استفاده از ذکر «هو» برای صفاى باطن
در درسگفتارهایم، از ذکر «هو» بهعنوان اسم باطن سخن گفتهام. این ذکر، اگر با تنفس آرام و بیصدا ادا شود، قوت قلب و صفاى باطن میآورد. کافی است در خلوت، با دو نفس آرام، «هو» را زمزمه کنید، گویی خدا را در نفس خود جای میدهید. در لحظات سختی، اگر «یا هو» را در سجده یا قنوت بگویید، گشایشی عظیم مییابید. این روش، که از استادم آموختم، راهی است برای پیوند جسم و جان در مسیر ذکر خدا.
بخش هفتم: نقد سوءاستفاده از اسمای الهی
در جوانی، شاهد بودم برخی با سوءاستفاده از اسمای الهی، به کاسبی میپرداختند. رمالها و کسانی که با ادعاهای واهی، از مردم پول میگرفتند، آبروی علم دینی را خدشهدار میکردند. من همیشه گفتهام که اسمای الهی، برای سلوک معنوی است، نه تجارت. اگر کسی معرفت واقعی داشت، نیازی به این کاسبیها نداشت. این دغدغهام بوده که علم دینی را از این آلودگیها پاک کنیم و به مردم هشدار دهیم که از خرافات دوری کنند.
بخش هشتم: تسلط بر متون اهل سنت و وحدت علمی
در جوانی، در حوزهای از اهل سنت، از تسلطم بر «صحاح سته» سخن گفتم. وقتی بحث به کتب شیعه، مانند «مکاسب» شیخ انصاری رسید، برخی از علمای آن جمع گفتند که این متون برایشان سنگین است. من با خود اندیشیدم که چرا باید میان مذاهب، اینگونه فاصله باشد؟ علم دینی، باید وحدتبخش باشد. این تجربه، مرا به این باور رساند که گفتوگوی علمی بین مذاهب، ضرورتی است برای تقویت بنیانهای معرفتی اسلام.
بخش نهم: فدک و دفاع از حق اهلبیت
در درسگفتارهایم، از فدک بهعنوان نماد حقخواهی سخن گفتهام. پیامبر اکرم (ص) این باغ را به حضرت زهرا (س) بخشید، اما پس از رحلتشان، آن را مصادره کردند. این در حالی است که خلفا و شاهان، اموال بسیاری را به ناحق تصاحب کردند و کسی اعتراض نکرد. این تناقض، مرا به تأمل واداشت که چرا حق اهلبیت (ع) اینگونه پایمال شد؟ فدک، نه فقط یک باغ، بلکه نمادی از عدالت و حقخواهی است که باید آن را زنده نگه داشت.
بخش دهم: عذاب شدید و انعکاسی کفر به آیات الهی
در تفسیر آیه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ (آل عمران: 4)، از عذاب شدید سخن گفتم. این عذاب، نه فقط در آخرت، بلکه در دنیا نیز خود را نشان میدهد. کفر به آیات الهی، چه وحی باشد و چه نشانههای تکوینی مانند انسان و طبیعت، به ناآرامی نفسانی و اجتماعی منجر میشود. گویی انسان با کفر خود، آتش به جانش میافکند، مانند روغن داغی که با ریختن آب، شعلهورتر میشود. این عذاب، انعکاسی است و خدا تنها فاعل آن است، نه عامل مستقیم. خشونتهای اجتماعی، بیماریهای نفسانی، و ناآرامیهای امروز، همه از این کفر سرچشمه میگیرند.
بخش یازدهم: خاطره کودکی و ارزش میراث معنوی
در کودکی، با اجازه مربیام، کتابی را از مکانی خاص برداشتم. آن کتاب، که هنوز در زرورق نگهش داشتهام، برایم مانند صحیفه سجادیه ارزشمند است. این کتاب، گویی گنجی معنوی است که مرا به روزهای کودکی و شوق آموختن پیوند میدهد. این خاطره، یادآور احترامی است که باید به میراث دینی و علمی داشته باشیم، گویی هر برگ آن، حامل نوری از معرفت است.
بخش دوازدهم: نقد خشونت اجتماعی و نیاز به اصلاح
در درسگفتارهایم، از افزایش خشونت در جامعه سخن گفتهام. امروز، گاه میشنویم که پدری با چاقو فرزندش را تکهتکه کرده است! این خشونت، نتیجه ناآرامی نفسانی است که از کفر به آیات الهی سرچشمه میگیرد. عبادت بدون آرامش، مانند نمازی است که قلب در آن حضور ندارد. این ناآرامی، به دعوا و نفرت در جامعه دامن میزند. من همیشه گفتهام که اصلاح علم دینی و نظام آموزشی، راهی است برای کاهش این خشونتها و بازگرداندن آرامش به جامعه.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، که از دل درسگفتارهایم برخاستهاند، تلاشی است برای پیوند زدن معارف قرآنی با مسائل روز. از جایگاه والای ذکر «لا إله إلا الله» تا نقد سوءاستفاده از اسمای الهی، از تحولات علمی علما تا دغدغه اصلاح نظام آموزشی، همه و همه، بازتاب دغدغهام برای تعالی علم دینی و جامعه است. این خاطرات، نهتنها روایتی از زندگیام، بلکه دعوتی است به تأمل در مسیر حقیقت و تقوا. امیدوارم این کلمات، نوری باشد بر راه جویندگان معرفت.