متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 759
مقدمه
در درسگفتارهایم، گاه به فرازهایی از زندگی و تأملاتم اشاره کردهام؛ خاطراتی که شاید در لحظهای کوتاه در خلال بحثهای علمی و دینی بیان شده باشند. این گفتارها، که اکنون پیش روی شماست، شرحی است تفصیلی از همان لحظات، آمیخته با تأملاتی عمیق در باب حیات، تقوا، دنیا و آخرت. آنچه در این مجموعه میخوانید، نه تنها بازتابی از تجربیات شخصی من است، بلکه تلاشی است برای پیوند زدن مفاهیم قرآنی و معرفتی به زندگی روزمره، با زبانی صمیمی که گویی با شما در خلوت سخن میگویم. این گفتگوها، دعوتی است به تأمل در معنای حقیقی حیات و مسئولیت ما در برابر خویشتن و جامعه.
بخش اول: حیات سالم، بنیاد صفات الهی
سالها پیش، در یکی از جلسات درس، بحثی درباره اسماء الهی درگرفت. گفتم که حیات، اگر سالم نباشد، صفات دیگر الهی نیز به نقصان میافتد. حیات سالم، بنیادی است که علم سالم، قدرت سالم و دیگر صفات الهی بر آن استوار میشوند. اگر حیات خدا سالم نباشد، چگونه میتوان انتظار داشت که صفاتش بینقص باشد؟ این سخن را از سر تأمل گفتم، نه از سر جدل. حیات هر موجودی باید سالم باشد تا بتواند به کمال خود نزدیک شود. این اصل، نه تنها در باب الوهیت، بلکه در زندگی انسانی نیز جاری است. انسانی که جسم و روحش بیمار است، چگونه میتواند به علم و معرفت دست یابد؟
درنگ: حیات سالم، پیشنیاز تکامل صفات الهی و انسانی است. سلامت جسم و روح، بنیادی برای علم و معرفت است.
بخش دوم: پیوند دنیا و آخرت
یکی از آیاتی که همواره در ذهنم طنینانداز است، این سخن الهی است:
لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ (قرآن کریم: برای کسانی که تقوا پیشه کردهاند، نزد پروردگارشان باغهایی است که از زیر آنها جویها روان است). این آیه، به من آموخت که بهشت، تنها وعدهای برای آخرت نیست، بلکه در همین دنیا ریشه دارد. در درسگفتارهایم، بارها گفتم: «الدنيا مزرعة الآخرة». دنیا، کشتزار آخرت است. هر آنچه در این دنیا میکاریم، در آخرت درو میکنیم. باور به جدایی دنیا و آخرت، خطایی است که برخی به ما تحمیل کردهاند. این باور که بدبختی در دنیا با پاداش در آخرت جبران میشود، جز فریبی نیست که ما را به انفعال میکشاند.
در یکی از جلسات، با لحنی تند گفتم: «این حرفها که آخرت چیزی غیر از دنیاست، مزخرف است!» آخرت، کپی دنیاست؛ نه کپی به معنای تقلید، بلکه ادامهای است از آنچه در این جهان ساختهایم. اگر اینجا فقیر، بیمار یا نادان باشیم، در آخرت نیز همان خواهیم بود. قرآن کریم میفرماید:
مَنْ كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ (هر که در این جهان کور باشد، در آخرت نیز کور است). این آیه، مرا به این باور رساند که سعادت اخروی، در گرو تلاش و تقوای دنیوی است.
درنگ: دنیا و آخرت پیوستهاند. تقوا در دنیا، کلید سعادت در هر دو جهان است.
بخش سوم: نقد فرهنگهای ناسالم
روزهایی که از فرهنگهای ناسالم در جامعه دینی سخن میگفتم. باورهایی که ما را به انفعال واداشتهاند، ریشه در تحریفهای استعماری دارند. میگفتند: «در دنیا بدبخت باش، در آخرت پاداش میگیری.» این سخن، جز فریبی برای نگه داشتن ما در فقر و نادانی نبود. من بارها در درسگفتارهایم این باور را نکوهش کردم. آخرت، بازتاب دنیاست. اگر اینجا گرفتار بیماری، فقر یا نادانی باشیم، در آخرت نیز همان خواهیم بود. این سخن را نه از سر یأس، بلکه از سر دعوت به پویایی گفتم. ما باید در دنیا خود را بسازیم، نه اینکه منتظر معجزهای در آخرت باشیم.
با طنزی تلخ، از عادات غذایی سخن گفتم. میگفتم: «بوقلمون و اردک را با غاز قاطی نکنید! غاز، گوشتی است که ارزش دارد.» این را نه برای خنده، بلکه برای نشان دادن اهمیت سلامت جسم و روح گفتم. اگر معده ما نان جو را هضم نکند، چگونه میتوانیم از لذتهای بهشتی بهرهمند شویم؟ این تمثیل، اشارهای بود به ضعفهای جسمانی و روانی که ما را از کمال بازمیدارد.
درنگ: فرهنگهای استعماری که بدبختی دنیا را با پاداش اخروی توجیه میکنند، به انفعال اجتماعی منجر میشوند. سلامت جسم و روح، لازمه سعادت است.
بخش چهارم: حیات طیبه در سختیها
در یکی از درسگفتارهایم، از امام موسی کاظم (ع) سخن گفتم. ایشان در زندان، حیات طیبه داشتند. با وجود سختیها، فرزندان متعددشان گواه پویایی و استقامتشان بود. این را گفتم تا نشان دهم که تقوا، حتی در سختترین شرایط، میتواند عوارض دنیا را بشکند. زندان، بیماری یا فقر، هیچکدام نمیتوانند مانع متقیان شوند. مردانگی، در استقامت است. گفتم: «کسی که زندان نرفته، مرد نیست!» این سخن، نه دعوت به زندان رفتن، بلکه دعوتی به استقامت در برابر سختیهاست.
در شعرهایم نیز این معنا را سرودهام: «گر به ذلت رسیدی، خار نگردی مردی / گر به دولت رسیدی، مست نگردی مردی.» این بیت، عصارهای است از باورم به اینکه مردانگی، در تابآوری و استقامت است، نه در تسلیم شدن به عوارض دنیا.
درنگ: تقوا، عوارض دنیوی را میشکند. استقامت در سختیها، نشانه مردانگی و حیات طیبه است.
بخش پنجم: نقد فقر و انفعال طلاب
روزهایی که از فقر طلاب سخن میگفتم. با درد میگفتم که طلاب ما نباید فقیر باشند. طلبه باید خودکفا باشد، نه وابسته به دیگران. از گذشتهها گفتم، از روزهایی که ده شاهی میگرفتیم و با آن زندگی میکردیم. این را نه برای افتخار، بلکه برای نشان دادن فلاکت آن روزها گفتم. طلبه باید حرفهمند باشد، درآمد حلال داشته باشد و به مردم خدمت کند. خودخوری را نکوهش کردم و گفتم: «مردم دوست دارند ما داشته باشیم و به آنها بدهیم، نه اینکه خودخور باشیم.»
از دروس علم دینی که به درآمد و کاربرد منجر نمیشوند، انتقاد کردم. گفتم: «این دروس به چه درد میخورد؟» علم دینی باید کاربردی باشد، باید به زندگی مردم گره بخورد. طلبهای که نمیتواند نانش را دربیاورد، چگونه میتواند به دیگران خدمت کند؟ این سخن را از سر دلسوزی گفتم، نه از سر سرزنش.
درنگ: طلاب باید خودکفا و حرفهمند باشند. علم دینی باید کاربردی و در خدمت مردم باشد.
بخش ششم: بهشت، نماد پویایی و کمال
در درسگفتارهایم، از بهشت سخن گفتم. بهشت، مکانی است شاد و پر از فعالیت. قرآن کریم میفرماید:
لا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ (هیچ کاری او را از کار دیگر بازنمیدارد). در بهشت، چشمچرانی و نقص وجود ندارد. خیمههای بهشتی،
مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ، تجلیات الهیاند، نه خیمههای مادی این دنیا. این را گفتم تا نشان دهم که فهم مادی از بهشت، خطاست. بهشت، نماد کمال و پویایی است، و تنها متقیان میتوانند از آن بهرهمند شوند.
درنگ: بهشت، نماد کمال و پویایی است. فهم معنوی از بهشت، به تقویت ایمان کمک میکند.
بخش هفتم: خاطرات تلخ و درسهای زندگی
روزهایی که از فلاکتهای گذشته سخن میگفتم. از حرم حضرت عبدالعظیم گفتم، جایی که برخی با سیگار کشیدن و رفتارهای ناشایست، حرمت آن را شکستند. از قرآنخوانی برای پاداش مادی گفتم و آن را حقارتآمیز خواندم. این را گفتم تا نشان دهم که نیت خالص، ارزش عبادت را تعیین میکند. از فرار طلاب در زمان بمباران سخن گفتم. با طنزی تلخ گفتم: «شما میخواهید فیلسوف شوید، اما از صدای بمب فرار کردید!» این را گفتم تا نشان دهم که شهامت، لازمه علم و ایمان است.
از بیکاری و فضولی نیز انتقاد کردم. از شعبان بیمخ نقل کردم که میگفت: «از آدمهای بیکار بترسید، نه از آن که وسط گود است.» بیکاری، ریشه بسیاری از ناهنجاریهاست. طلبه باید مشغول باشد، نه اینکه وقتش را به فضولی و چشمچرانی بگذراند.
درنگ: بیکاری، ریشه ناهنجاریهاست. شهامت و اشتغال، لازمه علم و ایمان است.
نتیجهگیری
این گفتگوهای صمیمی، بازتابی است از سالها تأمل در معنای حیات، تقوا و مسئولیت ما در برابر خویشتن و جامعه. همواره به شاگردانم میگفتم: «تغییر از خودتان آغاز میشود.» تقوا، کلید شکستن عوارض دنیوی است. علم دینی باید پویا و کاربردی باشد، و طلاب باید خودکفا و خدمتگزار مردم باشند. این خاطرات، نه تنها شرح زندگی من، بلکه دعوتی است به شما برای تأمل در مسئولیتهایتان. باشد که با تقوا و تلاش، دنیایی بسازیم که بازتاب بهشتی باشد.
با نظارت صادق خادمی