متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه (764)
مقدمه
سالها در محضر قرآن کریم و علوم اسلامی به تأمل و تدریس پرداختم و در این مسیر، درسگفتارهایم نهتنها محفلی برای آموزش، بلکه فضایی برای گفتوگوهای صمیمی با شاگردان و جویندگان حقیقت بود. این خاطرات، بازتابی از همان لحظات است که گاه در خلال درسگفتارها بهصورت گذرا به آنها اشاره کردهام. اکنون، این روایتها را با دلی پر از شوق و اندیشهای سرشار از تأمل بازگو میکنم تا شاید نوری بر مسیر جویندگان علم و معرفت بتابد. این مجموعه، بازتابی از عمق دانش، تعهد معنوی، و دغدغههایم برای پویایی علم دینی و اصلاح جامعه است. هر بخش از این گفتگوها، دریچهای به سوی تأملات فلسفی، کلامی، و اجتماعی است که با زبانی صمیمی و در عین حال عالمانه، به مسائل بنیادین دین و انسان معاصر میپردازد.
بخش اول: خلقت و توانمندیهای انسان
روزی در جلسه درس، سخن از خلقت انسان به میان آمد. قرآن کریم میفرماید:
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي ۖ وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِي ۖ
هنگامی که خدا فرمود: ای عیسی بن مریم، نعمتم را بر تو و بر مادرت یاد کن، آنگاه که تو را به روحالقدس تأیید کردم که در گهواره و در بزرگسالی با مردم سخن گفتی، و آنگاه که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم، و آنگاه که به اذن من از گل، چیزی به شکل پرنده ساختی و در آن دمیدی، پس به اذن من پرندهای شد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا دادی، و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از گور] بیرون آوردی.
این آیه مرا به تأملی عمیق واداشت. به شاگردان گفتم که خلقت، یکی از صفات اولیای الهی است، اما روزی فرا خواهد رسید که بشر عادی نیز به اذن الهی در این فرآیند مشارکت کند. در آینده، کارخانههای انسانسازی خواهیم داشت که موجوداتی برتر از خودمان خلق میکنند. این سخن شاید عجیب به نظر آید، اما پیشرفتهای علمی در زیستفناوری و مهندسی ژنتیک، نشانههایی از این حقیقت است. با شوق و هیجان گفتم: «تصور کنید روزی به کارگاهی بروید و بگویید: من پنج انسان با ویژگیهای خاص میخواهم، یا چهار تن با قامت بلند و توانمند!» این نه تقلید از خلقت الهی، بلکه همکاری با اذن اوست.
بخش دوم: ستمگری، لکه ننگ ابدی بشر
در یکی دیگر از درسگفتارها، به طبیعت دوگانه انسان پرداختم. قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ
همانا نفس [آدمی] بسیار به بدی فرمان میدهد، مگر آنکه پروردگارم رحم کند. بهراستی پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
به شاگردانم گفتم: حتی اگر بشر به اوج خلاقیت برسد، ستمگری چون لکهای ابدی بر دامانش باقی خواهد ماند. این ویژگی، مانعی در برابر کمال مطلق است. خلقت حضرت عیسی (ع) از جنس الهی بود و عاری از ظلم، اما خلقتهای بشری ممکن است به ستم آلوده شوند. این حقیقت، مرا به تأمل در مسئولیت سنگین انسان واداشت. ما باید با آگاهی و تقوا، این لکه ننگ را مهار کنیم.
بخش سوم: روح و جسم در فرآیند آفرینش
روزی که از خلقت انسان سخن گفتم و به این آیه اشاره کردم:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ
و بهراستی انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم.
با شوق به شاگردانم گفتم: روحها مانند هواپیماهایی سرگردان در آسماناند که در جستوجوی کالبدی برای فرود هستند. این استعاره را به کار بردم تا نشان دهم که روحهای فراوانی در انتظار جسماند. تأکید کردم تناسخ باطل است؛ هر روح به جسم جدیدی تعلق میگیرد و این فرآیند تحت اذن الهی است. این دیدگاه، مرا به شگفتی در برابر عظمت خلقت واداشت و از شاگردانم خواستم که از تحقیر انسان پرهیز کنند و او را موجودی خلاق و توانمند ببینند.
بخش چهارم: نقد تحقیر انسان و علم دینی
یکی از دغدغههای همیشگیام، تحقیر انسان در برخی تعابیر سنتی بود. در درسگفتارها، با حرارت گفتم: «ما نعش الهی نیستیم! قرآن کریم انسان را خلیفه خدا میداند، موجودی خلاق و توانمند.» از شاگردانم خواستم که از تحقیر خود بپرهیزند و به کرامت ذاتی انسان ایمان آورند. همچنین، از تعطیلیهای طولانیمدت در مراکز علمی دینی گله کردم. گفتم: «با وجود امکانات مدرن، دیگر بهانهای برای تعطیلی نیست. علم دینی باید پویا و همگام با نیازهای زمان باشد.» این نقد، از عشقم به پیشرفت علم و خدمت به جامعه سرچشمه میگرفت.
بخش پنجم: آزادی در چارچوب شرع
روزی که از تفاوت میان آزادی و رهایی سخن گفتم. با شاگردانم در میان گذاشتم که آزادی در اسلام، مانند چرخیدن دری بر لولای خویش است؛ نظمی دارد و در چارچوب شرع تعریف میشود. اما رهایی، بیقیدی است که به اختلال اجتماعی میانجامد. با مثال آییننامه رانندگی توضیح دادم که شرع، مانند قانونی است که نظم را تضمین میکند. گفتم: «نماز را هر زمان در 24 ساعت میتوان خواند، این آزادی است، اما رهایی نیست که نظم جامعه را بر هم زند.»
بخش ششم: نقد سادهانگاری و خرافات
یکی از نگرانیهایم، سادهانگاری در فهم دین و رواج خرافات بود. با تأکید گفتم: «قرآن کریم را باید با دقت و عمق تفسیر کرد، نه با سطحینگری.» از شاگردانم خواستم که از بدعتها و خرافات دوری کنند و دین را بهعنوان نظامی جامع و منسجم بفهمند. همچنین، از تحقیر تاریخی و فرهنگی ملتها به دست استعمار سخن گفتم و با استعاره گربه و ببر، نشان دادم که چگونه خودباوری ما را تضعیف کردهاند.
بخش هفتم: ضرورت تخصصگرایی و عاطفه در علم دینی
در یکی از جلسات، بر تخصصگرایی در علم دینی تأکید کردم. گفتم: «عالم دینی باید در یک حوزه تخصص یابد، مانند شیخ بهایی که در مهندسی و مقدس اردبیلی که در فقه برجسته بودند.» همچنین، از بیعاطفگی در برخی رویکردهای دینی انتقاد کردم و گفتم: «عالم باید عشق به مردم و وطن داشته باشد.» با حسرت گفتم: «ما در دروغها و پیرایهها غرق شدهایم. عالم باید عاطفه داشته باشد، نه مانند برخی که بیتفاوتاند.»
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتابی از سالها تأمل در قرآن کریم، فلسفه، و مسائل اجتماعی است. هرگاه با شاگردانم سخن میگفتم، دلم پر از شوق خدمت به دین و مردم بود. از خلقت انسان تا نقد ستمگری، از آزادی در شرع تا ضرورت پویایی علم دینی، همه این تأملات از عشقم به حقیقت و اصلاح جامعه سرچشمه میگرفت. امیدوارم این خاطرات، چراغی باشد برای جویندگان علم و معرفت، تا با تأمل در آن، به سوی کمال و خدمت به خلق گام بردارند.