متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 767
مقدمه
در درسگفتارهایم، گاه به فرازهایی از زندگی و تأملاتم اشاره کردهام که شاید گذرا به نظر آمده باشند. اما این گفتگوها، که اکنون در قالب «گفتگوهای صمیمی» پیش روی شماست، شرح تفصیلی آن لحظات است؛ لحظاتی که در آنها با شاگردانم از تاریخ، دین، فرهنگ و چالشهای روزگار سخن گفتهام. این خاطرات، بازتابی از عمق دانش، تعهد معنوی و دغدغههایم برای اصلاح علم دینی و تربیت نسلی آگاه و مسئولیتپذیر است. در این مجموعه، میکوشم شما را به دنیای تجربههایم ببرم، جایی که استدلالهای قرآنی، نقدهای تاریخی و درسهای زندگی در هم تنیدهاند تا راهی به سوی فهم عمیقتر از دین و انسانیت بگشایند.
بخش اول: تحول در مناسک دینی و جذب جوانان
روزگاری از تحولات کلیسا سخن میگفتم. در یکی از درسگفتارها، از کاردینالی گفتم که برای بازگرداندن جوانان به کلیسا، دست به ابتکاری زد. او نمازهای رحمانی را با موسیقی جاز درآمیخت و اینگونه، جوانانی که از مسیحیت رویگردان شده بودند، به سوی کلیسا بازگشتند. این کار برایم درسآموز بود. نه اینکه بخواهم تقلید کنم، بلکه از این انعطاف در تبلیغ دین شگفتزده شدم. دین باید با زبان روز سخن بگوید، نه اینکه در گوشههای تاریک حجرههای مرطوب، از واقعیتهای زمانه دور بماند. این کاردینال، با تخصص در موسیقی، راهی یافت تا قلب جوانان را دوباره به دین پیوند دهد. این تجربه مرا به فکر فرو برد که ما نیز باید در روشهای تبلیغ دینیمان بازنگری کنیم، بیآنکه از اصالت دین دور شویم.
درنگ: انعطاف در روشهای تبلیغ دینی، با حفظ اصالت، میتواند نسل جوان را به سوی ارزشهای معنوی بازگرداند.
بخش دوم: وحدت ادیان در جوامع چندفرهنگی
در درسگفتارهایم، از جوامعی سخن گفتم که در آنها مسیحی و مسلمان، هممحله و همکارند. در این جوامع، دین مانعی برای دوستی و همکاری نیست. از جوانی گفتم که با دختری از دینی دیگر ازدواج کرد و گفت: «دینم عشق است.» این سخن، هرچند از نگاه فقهی چالشبرانگیز بود، مرا به تأمل واداشت. در جهانی که مرزهای دینی کمرنگ شدهاند، عشق و همدلی میتوانند ارزشهای مشترکی باشند که انسانها را به هم پیوند دهند. این تجربه به من آموخت که باید به جای تأکید بر اختلافات، بر وحدت انسانی تمرکز کنیم. دین برای هدایت است، نه برای جدایی.
درنگ: وحدت انسانی و همدلی میتواند فراتر از مرزهای دینی، جوامع را به سوی همزیستی مسالمتآمیز هدایت کند.
بخش سوم: نقد ازدواجهای مدرن و چالشهای دینی
در یکی از درسگفتارها، از ازدواجهایی گفتم که بدون توجه به اصول دینی شکل میگیرند. جوانی که میگفت: «عشق ما دین ماست.» این سخن، هرچند از منظر فقهی مورد نقد بود، اما نشاندهنده واقعیتی اجتماعی است. در جوامع مدرن، بسیاری دین را در عشق خلاصه میکنند و از احکام دینی فاصله میگیرند. این موضوع مرا به فکر فرو برد که چگونه میتوان میان سنت و مدرنیته پل زد؟ پاسخ من این نیست که این ازدواجها را رد کنم، بلکه باید با فهمی نو از دین، به این چالشها پاسخ دهیم. دین باید زنده و پویا باشد، نه محصور در قالبهای کهنه.
درنگ: مواجهه با چالشهای مدرنیته در ازدواج نیازمند بازاندیشی در فهم دینی است، نه رد یا تأیید یکجانبه.
بخش چهارم: نقد روشهای سنتی آموزش دینی
در درسگفتارهایم، بارها از روشهای سنتی آموزش دینی انتقاد کردم. کتب «مطول» و «مختصر» را خواندهام، اما باور دارم که قرآن را باید با علوم روز خواند. این کتب، هرچند ارزشمند، نمیتوانند به تنهایی پاسخگوی نیازهای امروز باشند. گفتم: «این کتابها آدمی را عقبمانده میکنند.» نه اینکه بیارزش باشند، بلکه باید با نگاهی نو به قرآن نگریست. علوم روز، از فلسفه تا روانشناسی، میتوانند ما را در فهم عمیقتر قرآن یاری کنند. این باور من است که علم دینی باید پویا باشد، نه ایستا.
درنگ: مطالعه قرآن با علوم روز، راهی برای پویایی علم دینی و پرهیز از عقبماندگی فکری است.
بخش پنجم: ابراهیم علیهالسلام و استدلال توحیدی
یکی از زیباترین لحظات درسگفتارهایم، زمانی بود که از داستان ابراهیم علیهالسلام و نمرود سخن گفتم. قرآن کریم میفرماید:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ ۖ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
آیا ندیدی آن کس را که چون خدا به او پادشاهی داده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش به مجادله پرداخت؟ هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده میکند و میمیراند. گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرم. ابراهیم گفت: خدا خورشید را از مشرق میآورد، تو آن را از مغرب بیاور! پس آن کس که کافر شده بود، مبهوت ماند و خدا ستمگران را هدایت نمیکند.
این آیه برایم تجلی استدلال توحیدی است. ابراهیم علیهالسلام با یک استدلال ساده، ناتوانی نمرود را در برابر قدرت الهی آشکار کرد. نمرود ادعا کرد که میتواند زنده کند و بمیراند، اما ابراهیم با پرسشی منطقی، او را در برابر حقیقت عاجز کرد. این داستان به من آموخت که استدلال عقلی، قویترین سلاح در دفاع از توحید است.
درنگ: استدلال عقلی ابراهیم علیهالسلام، برتری منطق توحیدی را بر ادعاهای کاذب بشری نشان میدهد.
بخش ششم: نقد ادعاهای کاذب قدرت الهی
در همان بحث ابراهیم و نمرود، گفتم نمرود با ادعای «أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ» خود را همردیف خدا دانست. اما ابراهیم با یک پرسش، پوچی این ادعا را نشان داد. این لحظه برایم یادآور خطر خودشیفتگی است. وقتی قدرت به دست میآید، انسان گاه خود را خدا میپندارد. اما حقیقت، همیشه پیروز است. این درس مرا به تأمل در فروتنی و شناخت حدود انسانی واداشت.
درنگ: ادعاهای کاذب بشری در برابر حقیقت الهی ناتواناند و فروتنی، کلید شناخت حدود انسانی است.
بخش هفتم: ناتوانی نمرود و عمق آیات قرآنی
در تفسیر آیه ابراهیم و نمرود، گفتم «فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ» به معنای مبهوت شدن نیست، بلکه ناتوانی نمرود در برابر استدلال ابراهیم را نشان میدهد. این تفسیر، مرا به فکر فرو برد که فهم دقیق آیات قرآنی، نیازمند نگاهی عمیق و بهدور از تفاسیر سطحی است. نمرود دانست که ابراهیم خط او را خوانده و ادعایش پوچ است. این آیه به من آموخت که باید با دقت و تأمل، به سراغ متون دینی رفت.
درنگ: فهم دقیق آیات قرآنی نیازمند تأمل عمیق و پرهیز از تفاسیر سطحی است.
بخش هشتم: نقد تاریخی استبداد
در درسگفتارهایم، از تاریخ مصر و حاکمان مستبدی چون فرعون و نمرود گفتم. این حاکمان با ادعاهای کاذب، ملتها را تحت فشار قرار دادند. گفتم: «این مردم بدبخت دارند از بین میروند.» این سخن، بازتاب درد من از ظلم تاریخی است. تاریخ به ما میآموزد که سوءاستفاده از دین برای سلطه، ملتها را به نابودی میکشاند. این درس مرا به هوشیاری در برابر استبداد دینی و سیاسی دعوت کرد.
درنگ: سوءاستفاده از دین برای سلطه، ملتها را به نابودی میکشاند و هوشیاری در برابر استبداد ضروری است.
بخش نهم: استقلال روحانیت شیعه
در درسگفتارها، از استقلال روحانیت شیعه ستایش کردم. این روحانیت، هرگز زیر یوغ استعمار یا سلاطین نرفت. گفتم: «حوزههای ما جاسوس نداشتند.» این استقلال، رمز پایداری ملت ماست. روحانیت شیعه، با تکیه بر دین، در برابر ظلم ایستاد و این برایم افتخار است. این تجربه به من آموخت که استقلال، بزرگترین سرمایه یک نهاد دینی است.
درنگ: استقلال روحانیت شیعه، رمز پایداری فرهنگی و دینی ملت است.
بخش دهم: هشدار در برابر سادهلوحی
در یکی از درسگفتارها، از عالمی گفتم که سادهلوحانه به ادعاهای ظاهراً الهی باور داشت. این خاطره مرا به فکر فرو برد که نباید هر ادعای دینی را بیچونوچرا پذیرفت. گفتم: «باورمان میشود، چون سادهایم.» این هشدار، دعوتی است به بصیرت. دین، میدان استدلال و تأمل است، نه سادهلوحی.
درنگ: بصیرت در برابر ادعاهای دینی کاذب، ضرورتی برای حفظ اصالت دین است.
بخش یازدهم: شرافت در برابر مطامع دنیوی
از یعقوب لیث صفاری گفتم که به خلیفه گفت: «اگر مردم، مردم. اگر ماندم، با نان و پیاز میسازم.» این سخن، برایم نماد شرافت و آزادی است. گفتم: «به استکبار تن ندهید، آزاده باشید.» این درس، مرا به تأمل در ارزشهای انسانی واداشت. دین و شرافت، بالاتر از مطامع دنیویاند.
درنگ: شرافت و آزادی، ارزشهایی بالاتر از مطامع دنیویاند و باید در برابر وسوسههای مادی ایستادگی کرد.
بخش دوازدهم: نقد نظام آموزشی حوزهها
بارها از نظام آموزشی حوزهها انتقاد کردم. کلاسهایی که در آنها از پیرمرد بیسواد تا جوان درسخوان کنار هم مینشینند، نمیتوانند علم تولید کنند. گفتم: «این الوفی، نقص علمی است.» حوزه باید رتبهبندی علمی داشته باشد، نه اینکه به معرکهگیری بدل شود. این نقد، از دغدغهام برای اصلاح علم دینی سرچشمه میگیرد.
درنگ: نظام آموزشی حوزهها نیازمند رتبهبندی علمی و تخصصی شدن است.
بخش سیزدهم: ارزش تجربیات تاریخی
از استادی قدیمی گفتم که با صفا و صداقت، از تاریخ حوزه سخن میگفت. او از درسهای بزرگان گذشته میگفت و من از تجربیاتش درس میگرفتم. این خاطره به من آموخت که تاریخ، گنجینهای است برای آموزش. باید از تجربیات گذشتگان بهره برد تا راه آینده را روشن کرد.
درنگ: تجربیات تاریخی، گنجینهای برای غنای آموزش دینی است.
بخش چهاردهم: نیاز به ساختار علمی در حوزهها
گفتم حوزهها باید علمی و قدرتمند شوند. تجمع بینظم طلاب، مانع پیشرفت است. گفتم: «مگر کشتی میخواهیم بگیریم؟» حوزه باید ساختاری منظم و علمی داشته باشد تا علم دینی پویا شود. این دغدغه، از باورم به ضرورت اصلاح حوزهها سرچشمه میگیرد.
درنگ: ساختار علمی و منظم در حوزهها، لازمه پویایی علم دینی است.
بخش پانزدهم: نقد معرکهگیری در آموزش
تجمعات بزرگ بدون هدف علمی را معرکهگیری خواندم. گفتم: «ابنسینا یک شاگرد داشت، شیخ انصاری یک شاگرد داشت.» آموزش علمی، نیازمند تمرکز و هدفمندی است، نه نمایش. این سخن، از دغدغهام برای آموزش کاربردی و عمیق سرچشمه میگیرد.
درنگ: آموزش علمی و کاربردی، جایگزین معرکهگیریهای نمایشی در حوزهها شود.
بخش شانزدهم: پاسداشت علمای گذشته
از عالم بزرگی چون مرحوم بهبهانی گفتم که کتاب «الاشتقاق» را نوشت. این اثر، گنجینهای است که مظلومیت او را نشان میدهد. گفتم: «ما به این علما بدهکاریم.» باید آثارشان را زنده کنیم و از آنها بیاموزیم. این سخن، از عشقم به میراث علمی علمای گذشته سرچشمه میگیرد.
درنگ: پاسداشت آثار علمی علمای گذشته، وظیفهای برای احیای میراث دینی است.
بخش هفدهم: اهمیت آموزش اشتقاق
گفتم صرف و نحو به تنهایی کافی نیست. باید اشتقاق خواند تا ماده کلمات را فهمید. گفتم: «ظلم یعنی چه؟ عسى یعنی چه؟» بدون شناخت ماده کلمات، فهم متون دینی ناقص است. این دغدغه، از باورم به فهم عمیق قرآن سرچشمه میگیرد.
درنگ: آموزش اشتقاق، کلید فهم عمیق متون دینی است.
بخش هجدهم: آموزش عملی علوم دینی
از آموزش عملی علوم دینی گفتم. مثلاً ذبح شرعی را باید به طلاب آموخت. گفتم برخی علما از این مسائل فرار میکردند. این سخن، از دغدغهام برای تربیت طلاب کارآمد سرچشمه میگیرد. علم دینی باید کاربردی باشد.
درنگ: آموزش عملی علوم دینی، لازمه تربیت طلاب کارآمد است.
بخش نوزدهم: نقد فقدان آموزش عملی در حوزهها
مرکز علم قم را به دلیل نبود آموزش عملی نقد کردم. گفتم: «اینجا جای درس خواندن نیست.» معلم باید طلبه را به کار بکشاند. از مرحوم شعرانی گفتم که مرا کتابشناسی آموخت. این تجربه، باورم به آموزش عملی را تقویت کرد.
درنگ: آموزش عملی، لازمه تربیت طلاب توانمند در حوزههاست.
بخش بیستم: تربیت عملی در خانواده و حوزه
از تربیت ناکارآمد در خانوادهها و حوزهها گفتم. بچهها باید مسئولیتپذیر شوند، نه اینکه مادرشان کلفت آنها باشد. گفتم: «زن یعنی بانو، نه نفلهکن.» این سخن، از دغدغهام برای تربیت انسانهای مسئولیتپذیر سرچشمه میگیرد.
درنگ: تربیت عملی در خانواده و حوزه، کلید پرورش انسانهای مسئولیتپذیر است.
بخش بیست و یکم: مربیگری الهی در قرآن
یکی از عمیقترین لحظات درسگفتارهایم، زمانی بود که از مربیگری الهی سخن گفتم. قرآن کریم میفرماید:
فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
پس چهار پرنده بگیر و آنها را به سوی خود متمایل کن، سپس بر هر کوهی پارهای از آنها قرار ده، آنگاه آنها را فراخوان، به سوی تو شتابان میآیند و بدان که خدا عزیز و حکیم است.
این آیه، برایم نماد مربیگری الهی است. خداوند به ابراهیم آموخت که چگونه با ایمان و عمل، معجزه خلق کند. این درس به من آموخت که مربیگری، نیازمند هدایت بدون زور است. خداوند آب از دلش تکان نخورد، اما پرندگان شتابان آمدند. این الگویی است برای آموزش دینی.
درنگ: مربیگری الهی، الگویی برای آموزش دینی بدون زور و با هدایت است.
جمعبندی نهایی
این گفتگوهای صمیمی، روایتگر لحظههایی از زندگی و تأملات من است که در آنها از دین، تاریخ، فرهنگ و آموزش سخن گفتهام. از داستان ابراهیم علیهالسلام و استدلال توحیدیاش گرفته تا نقد نظام آموزشی حوزهها، همه این خاطرات بازتاب دغدغهام برای اصلاح علم دینی و تربیت نسلی آگاه و مسئولیتپذیر است. باور دارم که دین باید با زبان روز سخن بگوید، حوزهها باید علمی و منظم شوند و انسانها باید با شرافت و آزادی زندگی کنند. این خاطرات، دعوتی است به تأمل در این ارزشها و تلاش برای ساختن جهانی بهتر.
با نظارت صادق خادمی