در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 770

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه (770)

مقدمه

در درس‌گفتارهایم، گاه به فرازهایی از زندگی و تأملاتم اشاره کرده‌ام که شاید گذرا به نظر آمده باشند. اکنون، در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیده‌ام، می‌کوشم آن لحظه‌ها را با جزئیات و عمق بیشتری بازگو کنم. این روایت‌ها نه‌تنها شرح تجربه‌های شخصی من، بلکه بازتابی از دغدغه‌هایم در حوزه‌های معرفتی، فقهی، عرفانی و اجتماعی است. آنچه پیش روی شماست، تلاشی است برای به اشتراک گذاشتن این تأملات با زبانی صمیمی و در عین حال عالمانه، تا شاید چراغی باشد برای راه جویندگان حقیقت.

بخش اول: نقد علم دینی و ارزش سرمایه‌های انسانی

در آغاز انقلاب، با شور و حرارت از نیاز به اصلاح روش‌های فقهی سخن می‌گفتم. باور داشتم که علم دینی ما، با همه عظمتش، در برابر مسائل اجتماعی گاه ناکارآمد می‌ماند. این سخن نه از سر انکار ارزش‌های دینی، بلکه از دغدغه‌ای عمیق برای پویایی آن بود. می‌گفتم: «فقه ما مشکل دارد، و مشکلش همین‌هاست که نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای روز باشد.» این نقد، که ریشه در اصول اصلاح‌گری دینی دارد، مرا به تأمل در نقش سرمایه‌های انسانی واداشت.

در آن روزها، کشور ما گنجینه‌ای از انسان‌های فرهیخته داشت؛ افرادی که هر یک جواهری بودند در علم، صنعت و آگاهی. می‌گفتم این افراد، که دانش و تکنیک جهان در دستانشان بود، می‌توانستند کشوری را به اوج شکوفایی برسانند. اما چه حیف که به جای بهره‌گیری از این سرمایه‌ها، گاه به دلیل تعصبات و تصمیمات نادرست، آن‌ها را از دست دادیم. این خسران، نه‌تنها به جامعه، بلکه به آینده علم و صنعت ما ضربه زد. باور داشتم که باید به جای حذف این افراد، از دانش و تخصصشان بهره می‌گرفتیم؛ نه برای کشتن، بلکه برای بازپرداخت بدهی‌هایشان به ملت، بدهی‌ای که در قالب علم و صنعت می‌توانست ادا شود.

این تأملات مرا به نقدی دیگر کشاند: تندخویی و خشونتی که گاه در رفتارهای اجتماعی برخی دیده می‌شد. با استناد به حدیث شریف «أَكْرِمِ الضَّيْفَ وَلَوْ كَانَ كَافِرًا» (مهمان را گرامی بدار، هرچند کافر باشد)، بر ضرورت مهمان‌نوازی و احترام به دیگران تأکید می‌کردم. این حدیث، که ریشه در اخلاق اسلامی دارد، مرا به یاد روزهایی می‌انداخت که شاهد رفتارهای تند و غیراخلاقی بودم و از خود می‌پرسیدم: چگونه می‌توان ادعای دینداری کرد و در عین حال، کرامت انسانی را زیر پا گذاشت؟

یکی از آیاتی که همواره در این تأملات به ذهنم می‌آمد، این بود:

قرآن کریم: قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى ۗ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ
گفتار نیکو و گذشت بهتر است از صدقه‌ای که آزاری به دنبال آن باشد، و خدا بی‌نیاز و بردبار است.

این آیه مرا به یاد روزهایی می‌انداخت که شاهد انفاق‌هایی بودم که با منت و تحقیر همراه بود. باور داشتم که انفاق باید بی‌ریا و خالص باشد، وگرنه نه‌تنها ارزشی ندارد، بلکه به خسران می‌انجامد. این دیدگاه، که ریشه در اخلاق اسلامی و روان‌شناسی اجتماعی دارد، مرا به این نتیجه رساند که صدقه باید با نیت خالص و بدون تحقیر گیرنده انجام شود.

درنگ: علم دینی نیازمند پویایی و پاسخگویی به نیازهای اجتماعی است. حفظ سرمایه‌های انسانی و پرهیز از تندخویی و انفاق با منت، از اصول بنیادین اخلاق اسلامی است.

بخش دوم: صداقت در انفاق و پرهیز از منت

لحظه‌هایی را که درباره انفاق و صدقه سخن می‌گفتم. گاه پیش می‌آمد که چیزی به من هدیه می‌دادند و من با خود می‌اندیشیدم که این هدیه را چگونه مصرف کنم. گاهی آن را خودم مصرف می‌کردم، با این باور که صفای نیت هدیه‌دهنده در آن نهفته است. گاهی هم، اگر زیاد بود، اجازه می‌گرفتم تا آن را با دیگران قسمت کنم. این تجربه مرا به تأمل در صداقت انفاق واداشت. باور داشتم که انفاق باید با نیت خالص و بدون تحقیر گیرنده باشد، وگرنه ارزش خود را از دست می‌دهد.

این باور مرا به نقد انفاق همراه با منت و تحقیر کشاند. می‌گفتم: «انفاقی که با منت همراه باشد، مصداق نقص اخلاقی است.» این دیدگاه، که ریشه در اصول اخلاق اسلامی دارد، مرا به یاد آیه‌ای می‌انداخت که بارها در درس‌گفتارهایم به آن اشاره کرده بودم:

قرآن کریم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید.

این آیه، که به زیبایی بر ضرورت انفاق بی‌ریا تأکید دارد، مرا به یاد لحظه‌هایی می‌انداخت که شاهد انفاق‌هایی بودم که به جای خیر، آزار به همراه داشتند. این تجربه مرا به این باور رساند که انفاق باید با حفظ کرامت گیرنده انجام شود، وگرنه به خسران منجر می‌شود.

درنگ: انفاق باید با صداقت و بدون منت انجام شود تا ارزش معنوی خود را حفظ کند.

بخش سوم: صفات عالمان دینی و اصلاح رفتار

سال‌هایی را که در مرکز علم درس می‌خواندم و درس می‌دادم. گاه با طلاب و عالمانی روبه‌رو می‌شدم که توقع احترام غیراخلاقی داشتند. یکی از این تجربه‌ها را که هر روز صبح، هنگام ورود به حوزه، با طلبه‌ای برخورد می‌کردم که منتظر سلام دیگران بود. این رفتار مرا آزار می‌داد. با خود می‌اندیشیدم: عالم دینی باید فروتن، مهربان و بی‌نیاز باشد، نه آنکه توقع احترام غیراخلاقی داشته باشد. یک روز تصمیم گرفتم خودم پیش‌قدم شوم و به او سلام کنم. این کار را ادامه دادم تا او نیز به سلام کردن عادت کرد. این تجربه مرا به این باور رساند که عالم دینی باید با رفتار خود، دیگران را به سوی اخلاق سوق دهد.

این تأملات مرا به تأکید بر صفاتی چون تواضع، مهربانی و بی‌نیازی در عالمان دینی واداشت. باور داشتم که عالم دینی باید الگویی برای جامعه باشد، نه آنکه با توقعات غیراخلاقی، از جایگاه خود سوءاستفاده کند. این دیدگاه، که ریشه در اصول عرفانی و اخلاقی اسلام دارد، مرا به نقد رفتارهایی کشاند که از فروتنی و مهربانی فاصله داشتند.

درنگ: عالمان دینی باید با تواضع و مهربانی، الگویی برای جامعه باشند و از توقعات غیراخلاقی پرهیز کنند.

بخش چهارم: احترام به سادات و ارزش معنوی عالمان

همواره بر احترام به سادات تأکید داشتم. باور داشتم که احترام به سادات، نشانه ادب و ایمان است. این باور مرا به یاد آیه‌ای می‌انداخت:

قرآن کریم: وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ
و از نعمت پروردگارت سخن بگو.

سادات، به عنوان فرزندان پیامبر (ص)، نعمتی الهی‌اند که باید حرمتشان را نگاه داشت. اما گاه شاهد بی‌احترامی به سادات بودم. این رفتار مرا آزار می‌داد. باور داشتم که بی‌احترامی به سادات، نشانه نقص اخلاقی است. همچنین، از سوءاستفاده برخی از حقوق سادات انتقاد داشتم. می‌گفتم: «حق سادات باید حفظ شود، اما نه به قیمت سوءاستفاده و بی‌عدالتی.»

در کنار این، به ارزش معنوی عالمان دینی نیز باور داشتم. تجربه‌ای که در آن، با احترام به عالمی دینی، احساس می‌کردم مشکلاتم به گونه‌ای معنوی رفع می‌شد. این باور مرا به تأکید بر نقش معنوی عالمان در جامعه واداشت.

درنگ: احترام به سادات و عالمان دینی، نشانه ایمان و ادب است و باید از سوءاستفاده از حقوق آن‌ها پرهیز شود.

بخش پنجم: ریا در علم دینی و تأثیر ظلم

روزهایی را که در حوزه، احادیث را حفظ می‌کردیم. یکی از احادیثی که همواره در ذهنم مانده، این بود: «أَبْغَضُ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ ثَوْبُهُ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» (منفورترین مردم نزد خدا کسی است که ظاهرش بهتر از باطنش باشد). این حدیث مرا به تأمل در ریا و ظاهرگرایی در علم دینی واداشت. باور داشتم که عالم دینی باید اخلاص داشته باشد و از ظاهرگرایی پرهیز کند.

این تأملات مرا به نقد سوءتفاهم در فهم روایات نیز کشاند. گاه عالمانی را می‌دیدم که معنای روایات را به درستی درک نمی‌کردند. این تجربه مرا به تأکید بر ضرورت فهم دقیق متون دینی واداشت. همچنین، باور داشتم که ظلم و کفر به یکدیگر منجر می‌شوند. ظلم، کفر می‌آورد و کفر، ظلم. این دیدگاه مرا به پرهیز از ظلم در همه ابعاد زندگی واداشت.

درنگ: ریا و ظاهرگرایی در علم دینی، مانع اخلاص است و ظلم و کفر، چرخه‌ای مخرب در جامعه ایجاد می‌کنند.

بخش ششم: ارزش طبیعت و تخریب آن

روزهایی را که در قم، شهر پر از باغ و درخت بود. از فلکه دور شهر تا هر کجا که می‌رفتی، انار و انجیر و نخل‌های سر به فلک کشیده بود. اما امروز، آن باغ‌ها جای خود را به ساختمان‌ها داده‌اند. این تغییر مرا به تأمل در ارزش معنوی طبیعت واداشت. با استناد به آیه‌ای از قرآن کریم سخن می‌گفتم:

قرآن کریم: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ
آیا ندیده‌ای که خدا چگونه مثل زده است؟ سخنی پاکیزه مانند درختی پاکیزه است که ریشه‌اش استوار و شاخه‌اش در آسمان است.

این آیه مرا به یاد ارزش معنوی طبیعت می‌انداخت. باور داشتم که تخریب طبیعت، نشانه بی‌توجهی به مخلوقات الهی است. این نقد مرا به تأمل در ضرورت حفظ محیط زیست واداشت، که با اصول عرفانی و روان‌شناسی محیطی همخوانی دارد.

درنگ: طبیعت، نشانه‌ای از عظمت الهی است و تخریب آن، خسرانی برای روح و جسم انسان است.

بخش هفتم: ارزش غذایی و معنوی خرما و انگور

در درس‌گفتارهایم، بارها به ارزش غذایی و معنوی خرما و انگور اشاره می‌کردم. این دو میوه، که در قرآن کریم نیز به آن‌ها اشاره شده، مرا به تأمل در حکمت الهی واداشته بودند:

قرآن کریم: وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا
و از میوه‌های نخل‌ها و انگورها برای خودتان مستی و روزی نیکو می‌گیرید.

این آیه مرا به یاد تجربه‌های کودکی‌ام می‌انداخت، زمانی که خرما و انگور، قوت اصلی ما بودند. باور داشتم که این دو میوه، نه‌تنها نیازهای جسمانی، بلکه نیازهای معنوی انسان را نیز برآورده می‌کنند. این دیدگاه مرا به نقد مصرف غیرمتعادل غذا واداشت. می‌گفتم: «مصرف متعادل، رمز سلامت جسم و روح است.»

در کنار این، به ارزش علم در زندگی نیز باور داشتم. می‌گفتم: «علم، هیچ‌گاه ملال‌آور نیست.» این باور مرا به تأکید بر تداوم علم‌آموزی واداشت، که با اصول فلسفه اسلامی همخوانی دارد.

اما آنچه بیش از همه مرا به تأمل وامی‌داشت، انفاق با ریا و خودنمایی بود. بار دیگر به آیه‌ای اشاره می‌کردم:

قرآن کریم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید.

این آیه مرا به یاد لحظه‌هایی می‌انداخت که شاهد انفاق‌هایی بودم که با خودنمایی همراه بودند. باور داشتم که انفاق باید با اخلاص باشد، وگرنه به خسران می‌انجامد. این دیدگاه مرا به تأکید بر حفاظت از انفاق در برابر آسیب‌هایی مانند ریا و خودنمایی واداشت.

درنگ: خرما و انگور، نشانه‌هایی از حکمت الهی‌اند و انفاق باید با اخلاص و بدون ریا انجام شود.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، که از دل درس‌گفتارهایم برآمده‌اند، تلاشی است برای به اشتراک گذاشتن تأملاتم در حوزه‌های معرفتی، فقهی و عرفانی. باور دارم که علم دینی باید پویا و پاسخگوی نیازهای جامعه باشد. سرمایه‌های انسانی، طبیعت، و انفاق بی‌ریا، گنجینه‌هایی هستند که باید حفظ شوند. احترام به سادات و عالمان دینی، نشانه ایمان و ادب است، و ریا و ظلم، موانعی در مسیر سعادت. امیدوارم این روایت‌ها، که با زبانی صمیمی و در عین حال عالمانه نگاشته شده‌اند، راهنمایی باشند برای جویندگان حقیقت.

با نظارت صادق خادمی