در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 771

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه (771)

مقدمه

سال‌ها پیش، در میان درس‌گفتارهایم، گاه به فرازهایی از زندگی و تجربیاتم اشاره می‌کردم؛ خاطراتی که در خلال بحث‌های فقهی، عرفانی و اخلاقی، به‌سان جرقه‌هایی از دل سخن می‌جوشیدند. این گفتگوهای صمیمی، که امروز پیش روی شماست، شرح تفصیلی همان لحظات است؛ روایت‌هایی که از عمق وجودم برآمده و در آن‌ها کوشیده‌ام تا حقیقت دین، اخلاق و انسانیت را با زبانی ساده اما ژرف به تصویر بکشم. در این مجموعه، شما را به سفری درونی دعوت می‌کنم؛ سفری که در آن، هم از دغدغه‌هایم برای اصلاح علم دینی سخن می‌گویم و هم از تجربه‌های شخصی‌ام که مرا به این مسیر رهنمون ساخته‌اند. هر بخش از این خاطرات، آیینه‌ای است از تأملاتم در باب انفاق، اخلاق، تربیت نفس و جایگاه قرآن در جهانی که پیوسته در حال تغییر است.

بخش اول: انفاق طیب و حفظ کرامت انسانی

زمانی در محافل دینی و در میان گفت‌وگوهای عالمانه، از اهمیت انفاق سخن می‌گفتم. یک روز، کارگری ساده و زحمتکش مرا به خانه‌اش دعوت کرد تا ناهاری ساده با من قسمت کند. قلبم از صداقتش گرم شد، اما در دلم پرسشی عمیق شکل گرفت: آیا خوردن نان این فقیر، که با عرق جبین به دست آمده، طیب است؟ حلال بود، آری، اما طیب؟ خیر. این پرسش مرا به تأملی عمیق‌تر برد: انفاقی که کرامت انسانی را پاس ندارد، هرچند حلال باشد، نمی‌تواند طیب باشد.

در یکی از درس‌گفتارهایم، به آیه‌ای از قرآن کریم اشاره کردم که این حقیقت را به زیبایی بیان می‌کند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از پاکیزه‌های آنچه به دست آورده‌اید و از آنچه برای شما از زمین بیرون آورده‌ایم، انفاق کنید و به سراغ ناپاک آن نروید که از آن انفاق کنید.

این آیه مرا به فکر فرو برد که انفاق تنها دادن مال نیست؛ باید از پاکیزه‌ترین دارایی‌ها باشد، نه از آنچه خودمان نمی‌پسندیم. در یکی از مهمانی‌ها، چلوکبابی پیش رویم نهادند. من که به کباب علاقه داشتم، گفتم: «یک سیخ برایم بیاورید.» اما وقتی سیخ کباب را آوردند، دیدم یک متر طول دارد! خنده‌ام گرفت، اما در دلم گفتم: این نعمت را می‌خورم، اما به شرط آنکه چند برابرش را به فقرا بازگردانم. این را از باب استنقاض می‌کردم؛ جبرانی که نه تنها مال را، بلکه کرامت انسانی را نیز حفظ می‌کند.

یک بار، پیش از انقلاب، پیرمردی روستایی نزدم آمد و بیست سکه یک تومانی برای خمس آورد. دست‌هایش چون مروارید سفید و صاف بود، اما قلبش از صداقت می‌درخشید. اصرار داشت که خمسش را بگیرم، اما من در دلم می‌گفتم: این نان فقیر است، خوردنش آسان نیست و پاسخ دادنش در پیشگاه الهی آسان‌تر نیست. این تجربه مرا به این باور رساند که علم دینی باید شفاف باشد؛ نباید از اموال غیرشفاف یا خمس فقرا سوءاستفاده کرد. این‌ها درس‌هایی بود که از زندگی آموختم و در درس‌گفتارهایم نیز آن را با شاگردانم در میان گذاشتم.

درنگ: انفاق باید از اموال طیب و حلال باشد. خوردن نان فقیر، هرچند حلال، طیب نیست مگر آنکه با جبران چندبرابری همراه شود تا کرامت انسانی حفظ گردد.

نقد مصرف غیراخلاقی و لزوم شفافیت

در یکی از جلسات، از پذیرش اموال غیرشفاف در علم دینی انتقاد کردم. روزی یکی از رجال، مبلغ هنگفتی برای حوزه پیشنهاد کرد، اما من نپذیرفتم. گفتم: «این پول شفاف نیست، طلبه‌ای که با این نان تربیت شود، چگونه می‌تواند علم طیب تولید کند؟» عالمان پیشین ما نیز چنین حساسیتی داشتند. پنجاه سال پیش، یکی از بزرگان حوزه به ما آموخت که طلبه باید نان شفاف بخورد، وگرنه علم او به درد نمی‌خورد. این درس، مرا به تأمل در اهمیت شفافیت در علم دینی واداشت.

در خاطره‌ای دیگر، در مهمانی‌ای، غذای فراوانی پیش رویم نهادند. با خود گفتم: این نعمت را می‌خورم، اما از باب تقاص، چند برابرش را به فقرا می‌دهم. این کار را بارها کردم، نه از سر تفاخر، بلکه از سر وظیفه. انفاق طیب، آن است که نه تنها حلال باشد، بلکه کرامت انسان را نیز پاس بدارد. این باور، ریشه در عمق وجودم داشت و در درس‌گفتارهایم نیز آن را با شاگردانم در میان گذاشتم.

بخش دوم: مقارنه قرآن و کتب آسمانی

در یکی از درس‌گفتارهایم، از آرزویم برای مقارنه میان قرآن و کتب آسمانی سخن گفتم. همیشه باور داشتم که حوزه‌های علمیه باید پیشگام گفت‌وگوی بین‌الادیانی باشند. روزگاری، در تهران، به قبرستان مسیحیان و یهودیان رفتم. نظم و پاکیزگی آنجا مرا به فکر فرو برد. با خود گفتم: چرا قبرستان‌های ما چنین نیست؟ این تجربه، مرا به تأمل در اهمیت مقارنه میان ادیان واداشت. باور داشتم که باید قرآن را در کنار تورات، انجیل و زبور گذاشت و منصفانه بررسی کرد. این کار، شأن حوزه‌های ماست.

در همان ایام، با استادی مسیحی آشنا شدم که نمونه‌ای از ادب و تواضع بود. او می‌دانست من طلبه‌ام، اما هرگز به رویم نیاورد. این فروتنی مرا مجذوب کرد و به من آموخت که گفت‌وگوی بین‌الادیانی، نه با جدل، بلکه با ادب و احترام ممکن است. در درس‌گفتارهایم، شاگردانم را به این کار دعوت کردم: بیایید قرآن را با کتب دیگر مقایسه کنیم، نه برای اثبات برتری، بلکه برای فهم عمیق‌تر حقیقت.

درنگ: مقارنه علمی میان قرآن و کتب آسمانی، وظیفه حوزه‌های علمیه است. این گفت‌وگو، نه برای جدل، بلکه برای فهم عمیق‌تر حقیقت دین ضروری است.

دفاع منطقی از قرآن

در یکی از جلسات، از اشکالات غیرمنطقی به قرآن انتقاد کردم. آرزویم این بود که اگر قرار است به قرآن اشکال کنند، اشکالی منطقی و عالمانه باشد. می‌گفتم: «بیایید هزار اشکال به قرآن وارد کنید، من پاسخ می‌دهم.» این سخن از سر غرور نبود، بلکه از ایمان به عمق قرآن بود. در درس‌گفتارهایم، شاگردانم را به دفاع منطقی از قرآن دعوت می‌کردم. باور داشتم که علم دینی باید پویا باشد و به پرسش‌های زمانه پاسخ دهد.

یک بار، در گفت‌وگویی با یکی از رجال، او اصرار داشت که مبلغ هنگفتی برای حوزه بدهد. گفتم: «من وقت پول شمردن ندارم، درس و بحثم را رها نمی‌کنم.» او گفت: «برای خودت خرج کن.» پاسخ دادم: «من نیازی ندارم.» این تجربه، مرا به این باور رساند که طلبه باید از مال دنیا بی‌نیاز باشد تا بتواند با قلب پاک، از حقیقت دفاع کند.

بخش سوم: پرهیز از خشونت و تربیت نفس

در درس‌گفتارهایم، از خشونت در رفتار با خود و دیگران انتقاد می‌کردم. یک بار، پیرمردی عالم به من گفت که خود را با غل و زنجیر می‌بندد تا نفسش را کنترل کند. به او گفتم: «حتی اگر ملائکه را هم زنجیر کنی، خشن می‌شود.» باور داشتم که تربیت نفس، نه با خشونت، بلکه با ادب و مهربانی ممکن است. به شاگردانم می‌گفتم: «صبح که از خواب برمی‌خیزید، به نفس خود سلام کنید. بگویید: سلام ای نفس نازنینم.» این ادب، انسان را شیرین و مودب می‌کند.

در یکی از درس‌گفتارهایم، به آیه‌ای از قرآن کریم اشاره کردم:

إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا

شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید.

این آیه را چنین تفسیر کردم که دشمن درونی و بیرونی را باید شناخت، اما نه با خشونت، بلکه با معرفت. باور داشتم که نفس اماره و شیطان، عوامل اصلی فسادند، اما راه مقابله با آن‌ها، نه نفرت، بلکه خودسازی است.

درنگ: تربیت نفس با ادب و مهربانی ممکن است، نه با خشونت. فرهنگ خشونت، چه در رفتار با خود و چه با دیگران، ریشه در ناآگاهی دارد و باید اصلاح شود.

نقد فرهنگ خشونت و نقش خانواده

در یکی از جلسات، از اخراج فرزندان از خانه انتقاد کردم. می‌گفتم: «وقتی فرزندی را به دلیل نافرمانی از خانه بیرون می‌کنید، جامعه را فاسد می‌کنید.» تجربه‌ام نشان داده بود که بسیاری از فسادهای اجتماعی، ریشه در تربیت خشن خانوادگی دارد. به شاگردانم توصیه می‌کردم: «فرزندانتان را در خانه نگه دارید، حتی اگر گناه کنند. نصیحت کنید، اما بیرونشان نکنید.» این باور، از عمق تجربه‌ام در مواجهه با فسادهای اجتماعی برآمده بود.

در خاطره‌ای دیگر، در تهران، شاهد فسادهایی بودم که ریشه در طرد شدن جوانان داشت. با خود می‌گفتم: اگر خانواده‌ها فرزندانشان را حفظ کنند، جامعه سالم‌تر می‌ماند. این تجربه، مرا به تأمل در نقش خانواده در پیشگیری از فساد واداشت.

نقد تولیدات فرهنگی و تبلیغ دین

در درس‌گفتارهایم، از فیلم‌سازی غیرعلمی و بی‌کیفیت انتقاد می‌کردم. می‌گفتم: «چرا فیلم‌های ما ارزش علمی ندارند؟» باور داشتم که هنر باید در خدمت ترویج دین باشد، اما نه با آثار بی‌محتوا. همچنین، از ترساندن مردم از خدا انتقاد می‌کردم. می‌گفتم: «خدا را به عنوان رب العالمین معرفی کنید، نه به‌سان موجودی ترسناک.» این باور، ریشه در عرفان و کلام اسلامی داشت که خدا را رحمان و رحیم می‌داند.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، روایت‌هایی از قلب و جان من است؛ خاطراتی که در آن‌ها کوشیده‌ام حقیقت دین را با تجربه‌های زیسته‌ام پیوند دهم. از انفاق طیب تا مقارنه قرآن با کتب آسمانی، از پرهیز از خشونت تا تربیت نفس با مهربانی، هر خاطره، آیینه‌ای است از باورهایم به اصلاح علم دینی و جامعه اسلامی. این درس‌گفتارها، دعوتی است به تأمل در کرامت انسانی، شفافیت در علم، و معرفت در برابر دشمن درونی و بیرونی. امیدوارم این روایت‌ها، خواننده را به سفری معنوی و عالمانه ببرد و او را به تأمل در حقیقت دین و انسانیت دعوت کند.

با نظارت صادق خادمی