در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 777

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه (777)

مقدمه

سال‌ها پیش، در خلال درس‌گفتارهایم، گاه به فراخور موضوع، خاطراتی از زندگی و تجربیاتم را بازگو می‌کردم. این خاطرات، که شاید در آن لحظات به‌صورت گذرا بر زبانم جاری می‌شدند، اکنون فرصتی یافته‌اند تا به‌گونه‌ای مفصل‌تر و با نگاهی عمیق‌تر به رشته تحریر درآیند. آنچه پیش روی شماست، روایت‌هایی است از عمق جان و تجربه‌های زیسته‌ام که با تأملات کلامی، اخلاقی و اجتماعی درآمیخته و بازتاب‌دهنده مسیری است که در راه معرفت، معنویت و خدمت به جامعه پیموده‌ام. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به تأمل در ارزش‌های انسانی، دینی و عرفانی که همواره در قلبم جای داشته‌اند.

بخش اول: در محبت و تواضع

روزهایی را که پیش از انقلاب، دعوت به تبلیغ دینی با دشواری‌های بسیار همراه بود. گویی برای رفتن به منبر، باید از هفت خوان می‌گذشتی. یک بار، یکی از دوستان عالمم به من گفت که او را برای تبلیغ دعوت کرده‌اند و قرار است صبح دنبالش بیایند. با لبخند به او گفتم: «مبارک باشد، التماس دعا!» اما دلم آشوب بود. نه از حسادت، بلکه از این‌که می‌دیدم برخی رفتارها با شأن منبر سازگار نیست. به او گفتم: «چرا در منبر آبنبات می‌جوی؟» این سخن را نه از سر خشم، که از دغدغه‌ای عمیق گفتم. منبر جای صداقت و صفا است، نه خودنمایی.

همیشه باور داشته‌ام که محبت به بندگان خدا، چه مؤمن و چه غیرمؤمن، جوهره دین است. خودشیفتگی دینی، آفتی است که ما را از حقیقت دور می‌کند. می‌گفتم: «ما به همه بندگان خدا عشق می‌ورزیم، حتی اگر کافر باشند یا بت‌پرست.» احکام الهی جای خود دارند، اما محبت، پلی است که دل‌ها را به هم پیوند می‌دهد. قضاوت ظاهری، خطایی است که ما را از دیدن حقیقت اعمال بازمی‌دارد. خدا واقع‌بین است و به باطن عمل نگاه می‌کند، نه به ظاهر ما.

نکات کلیدی:
– تبلیغ دینی باید با صداقت و تواضع همراه باشد.
– محبت به همه انسان‌ها، فارغ از دین و آیین، جوهره اسلام است.
– قضاوت ظاهری، مانع درک حقیقت اعمال است.

در قرآن کریم آمده است:

وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ

و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید.

این آیه، معیارهای سنگین‌وزن الهی را به ما نشان می‌دهد: ایمان، صلاة و زکات. این‌ها نه‌تنها برای مؤمنان، که حتی برای غیرمسلمانان نیز ارزشمندند. ایمان، قلبی است و عمل صالح، حتی حیوانات هم می‌توانند به‌نوعی آن را داشته باشند. روز قیامت، خدا اعمال را می‌سنجد و چه‌بسا کسانی که ما بد می‌پنداریم، به‌خاطر کارهای نیکشان شگفت‌زده‌مان کنند.

همیشه به طلاب می‌گفتم: «نگذارید کسی دلش از شما بشکند. نگذارید کسی خیال کند ما خودمان را برتر از او می‌دانیم.» خودشیفتگی دینی، آفتی است که با دو رکعت نماز یا چهار رکعت عبادت در ما ریشه می‌واند. اگر کسی نماز نمی‌خواند یا روزه نمی‌گیرد، نباید او را تحقیر کنیم. خدا بنده‌اش را برای امتحان ما قرار داده است. می‌گفتم: «اگر مسافری در محراب ایستاد، بگذارید با خیال راحت نماز بخواند. چرا باید خودمان را در محراب جا کنیم و دیگران را از این فضا محروم؟»

در روایتی آمده است:

كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ

مردم را با غیر زبان‌هایتان دعوت کنید.

این حدیث، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که به طلاب می‌گفتم: «تبلیغ دین، با عمل است، نه با زبان.» مهربانی، صفا و اخلاق، نشانه‌های یک عالم شیعه‌اند. باید به جایی برسیم که جهانیان، شیعه را با محبت و کرامت بشناسند، نه با خودنمایی و جدل.

بخش دوم: در صمیمیت و معنویت

همیشه از سردی در روابط خانوادگی و اجتماعی گله‌مند بودم. چرا باید در خانه، میان پدر و مادر و فرزندان، این‌همه ناز و فاصله باشد؟ به طلاب می‌گفتم: «با فرزندانتان بغل و بوسه را تجربه کنید. سلام را با محبت همراه کنید.» این صمیمیت، ریشه در فرهنگ اسلامی دارد. می‌گفتم: «کفار گاه محبت را بهتر از ما می‌فهمند. آن‌ها در روزهایی خاص یکدیگر را در آغوش می‌گیرند، اما ما حتی مصافحه‌مان از بدبینی پر است.»

نکات کلیدی:
– صمیمیت و محبت در روابط خانوادگی و اجتماعی، ریشه در فرهنگ اسلامی دارد.
– بدبینی در مصافحه، مانع صفا و صمیمیت است.

در قرآن کریم آمده است:

لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ

نه ترسی بر آن‌هاست و نه اندوهگین می‌شوند.

این آیه، وعده‌ای الهی است برای مؤمنانی که ایمان، عمل صالح، صلاة و زکاتشان درست باشد. اما چرا ما هنوز غرق در ترس و حزنیم؟ می‌گفتم: «ایمان ما ناقص است، عمل صالحمان پر از اشکال است، نمازمان معراج ندارد و زکاتمان شفاف نیست.» اگر این چهار رکن درست بود، ترس از آینده و حزن از گذشته در ما جایی نداشت. نقص در این ارکان، به نفاق و تشتت می‌انجامد.

از ابهام در پرداخت زکات گله می‌کردم. زکات باید شفاف باشد، باید پرکننده شکاف‌های اجتماعی باشد، نه این‌که خود به معضلی تبدیل شود. احکام الهی، بی‌ملاك نیستند. هر دستوری، حکمت دارد. به طلاب می‌گفتم: «خداوند حکیم است. اگر گفته نماز بخوانید، حکمت دارد. اگر گفته شراب نخورید، حکمت دارد.» این عقلانیت، جوهره دین ماست.

بخش سوم: در نظم و معرفت

سال‌ها درس می‌دادم، اما گاه بی‌نظمی در مطالعه و تدریس، مرا آزار می‌داد. گاهی کتابی را اشتباه برمی‌داشتم یا اصلاً کتابی نمی‌آوردم. به طلاب می‌گفتم: «بی‌نظمی، دشمن معرفت است.» مطالعه باید با نظم و تمرکز باشد، وگرنه به خلاقیت علمی نمی‌انجامد. وابستگی بیش‌ازحد به کتاب‌های درسی، ذهن را محدود می‌کند. می‌گفتم: «قرآن و صلاة، دو بال معرفت‌اند. اگر بین درس‌ها قرآن بخوانید و دو رکعت نماز بگزارید، نورانیت به شما می‌بخشد.»

نکات کلیدی:
– نظم در مطالعه و تدریس، لازمه معرفت عمیق است.
– قرآن و صلاة، دو بال نورانیت و خلاقیت علمی‌اند.

عالمی بزرگ را که هر درسش را با دو رکعت نماز آغاز می‌کرد. او جامع معقول و منقول بود و در اجتهاد و عدالت، سرآمد. چنین عالمانی، الگوی ما بودند. اما گاه می‌دیدم که عده‌ای از عالمان، گرفتار مسائل دنیوی‌اند و این، مانع پیشرفت علمی‌شان می‌شود. به طلاب می‌گفتم: «درس بدون قرآن و صلاة، مفت نمی‌ارزد. این دو، الهام و کشف می‌آورند.»

بخش چهارم: در انقلاب و اصلاح

در ابتدای انقلاب، دین هنوز به‌طور کامل فعلیت نیافته بود. طاغوت، سایه سنگینش را بر جامعه افکنده بود. اما انقلاب، گویی وعده الهی بود:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ

امروز دین شما را برایتان کامل کردم.

این آیه، مرا به یاد روزهایی می‌اندازد که انقلاب را تکامل دین می‌دیدم. اما دعواهای شخصی و مدیریت غیرتخصصی، گاه این مسیر را به وزر و گرفتاری کشاند. می‌گفتم: «انقلاب، مهندسی می‌خواهد، نه پرستاری.» اگر بیمارستان را با پرستار اداره کنید، هر روز صدها مرده از در پشتی بیرون می‌رود.

نکات کلیدی:
– انقلاب نیازمند مدیریت علمی و مهندسی است.
– دعواهای شخصی، مانع پیشرفت انقلاب‌اند.

از امتحان طلاب بدون ارزیابی اساتید گله می‌کردم. چگونه می‌توان طلبه را امتحان کرد، وقتی استادش امتحان نداده؟ از تبدیل روضه‌خوان به عالم دینی هم دلگیر بودم. علم دینی، تخصص می‌خواهد، نه فقط شور و هیجان. باید عالمان برجسته را شناسایی و به جهان معرفی کنیم. می‌گفتم: «دانشمندان ما نباید به خارج بروند. این مهاجرت، بدبختی ماست.»

آثار علمی، مال جامعه‌اند، نه مال شخصی. وصیت کردم: «کتاب‌هایم مال امام زمان (عج) است، نه ورثه‌ام.» از فقدان حمایت از تولید علمی هم گله‌مند بودم. حوزه‌ها باید نوآور باشند، نه تکرارکننده محتوای کهنه.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، روایت‌هایی از دل و جان من است که در خلال سال‌ها درس و بحث، با طلاب و مردم در میان گذاشتم. از محبت به بندگان خدا تا نقد خودشیفتگی دینی، از تأکید بر صلاة و زکات تا ضرورت مهندسی انقلاب، همه این‌ها دغدغه‌هایی بودند که در قلبم ریشه داشتند. امیدوارم این خاطرات، شما را به تأمل در ارزش‌های والای انسانی و دینی دعوت کند و نوری باشد بر مسیر معرفت و معنویت.

با نظارت صادق خادمی