متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 864
مقدمه
در یکی از جلسات درسگفتار، سخن از عمق معارف دینی و نیاز به اثبات آنها در دنیای امروز به میان آمد. این گفتگوها، که گویی از دل برخاسته و بر جان مینشینند، بازتاب تأملاتم در باب حقیقت دین، عرفان، و رابطه انسان با خداست. آنچه در این مجموعه میخوانید، نه تنها شرحی از اندیشههای من، بلکه دعوتی است به تأمل در معارف والای قرآنی و ضرورت ارائه آنها به شیوهای که با نیازهای زمانه سازگار باشد. من، با قلبی پر از عشق به حقیقت و دغدغهای برای اعتلای دین، این خاطرات را بازگو میکنم تا شاید نوری بر مسیر جویندگان حقیقت بتابد.
بخش اول: ضرورت آزمایشگاههای علمی برای معارف دینی
در یکی از جلسات، با شوری در دل، سخن از کاستی روشهای صرفاً گفتاری در تبیین معارف دینی گفتم. سالها در حوزههای علمیه، سخن از احکام و معارف بود، اما کمتر به اثبات عملی آنها پرداختهایم. گفتم: «با حرف تنها نمیشود! علم دینی آزمایشگاه میخواهد.» این سخن از عمق وجودم برمیخاست. باور دارم که اگر قرار است حقیقت دین در جهان امروز پذیرفته شود، باید آن را به زبان علم روز اثبات کنیم. برای نمونه، حکمی مانند نجاست آب دهان سگ را در نظر بگیرید. این حکم، که ریشه در فقه اسلامی دارد، نیاز به بررسی علمی دارد. چرا نجس است؟ چه ویژگیای در آن نهفته است؟ گفتم: «باید آزمایشگاه بسازیم تا نشان دهیم آب دهان سگ از سنگ سختتر است.» این سخن نه از سر خیال، بلکه از باور به ظرفیتهای نهفته در معارف دینی بود.
این دیدگاه، ریشه در اعتقادم به تلفیق علم تجربی و معارف دینی دارد. اگر بتوانیم احکام فقهی را با ابزارهای علمی بررسی کنیم، نه تنها اعتبار دین در برابر نقدهای مدرن تقویت میشود، بلکه راه برای گفتگوی علمی با جهان باز خواهد شد. با حسرتی در دل گفتم: «جهان غرب، با همه پیشرفتهایش، هنوز به عمق معارف قرآنی نرسیده است.» آنها موادی سختتر از پولاد ساختهاند، اما از خواص آب دهان سگ، که شاید روزی متههایی برای کاوش کرات بسازد، بیخبرند. این پیشبینی، نه از سر خیالپردازی، بلکه از ایمان به ظرفیتهای دین بود.
بخش دوم: نقد تحقیر علم دینی و دعوت به اثبات عملی
در آن جلسه، با دلی پر از دغدغه، از تحقیر علم دینی در جهان امروز سخن گفتم. جهان معاصر، گاه علم دینی را به آثار باستانی تشبیه میکند، گویی که دیگر جایگاهی در زمانه مدرن ندارد. این سخن برایم سنگین بود. گفتم: «چرا دین را اینقدر ذلیل جلوه میدهیم؟ باید معارف دینی را بهگونهای ارائه کنیم که جهان بفهمد قم کجاست!» این سخن، دعوتی بود به اثبات عملی معارف دینی. از «هزار شهر قرآن» گفتم، استعارهای از امکانات بیپایان معارف قرآنی که اگر به کار گرفته شوند، میتوانند دین را در جهان ظاهر کنند.
این دعوت، از عمق قلبم برمیخاست. باور دارم که اگر ما، بهعنوان امت اسلامی، نتوانیم این کار را کنیم، دیگران خواهند کرد. اما چه بهتر که خودمان پیشگام باشیم. گفتم: «اگر نتوانستیم، زبانمان را قطع کنند!» این سخن، نه از سر خشم، بلکه از شوق به اعتلای دین بود. دین، گنجی است که باید با افتخار و عزت به جهانیان عرضه شود.
بخش سوم: نقد سوءتفاهمات عرفانی و تأکید بر وحدت وجود
در آن جلسه، سخن به عرفان و سوءتفاهمات آن رسید. برخی عرفا، با ادعاهایی مانند «تو خدایی، من خدایی»، راه را به خطا رفتند. این سخنان، که از نادانی و بیسوادی برمیخیزد، مردم را از عرفان زده کرده است. گفتم: «مگر چند خدا داریم؟ خدا خرما نیست که تقسیمش کنیم!» این سخن، خندهای بر لبها آورد، اما حقیقت تلخی در آن نهفته بود. عرفان، عروس علوم است، زیباترین و شریفترین علم، اما سوءتفاهمات آن را از دسترس عموم دور کرده است.
با استناد به آیه شریفه، سخنم را پی گرفتم:
قرآن کریم: فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
به هر سو رو کنید، آنجا وجه خداست. همانا خدا گشایشگر داناست.
این آیه، حقیقت وحدت وجود را به زیبایی نشان میدهد. تمام عالم، ظهور و فعل الهی است. هر توجهی به خدا، وجهی از اوست و هر وجهی، خود تولّی به سوی حق است. گفتم: «انسان فعل خداست، نه عین خدا.» این تفاوت، کلیدی است. ادعای الوهیت انسان، انحرافی است که عرفان را بدنام کرده است. با حسرتی گفتم: «محیالدین ابنعربی در فصوص الحکم سخنان عمیقی گفته، اما سوءتفاهمات از آن، مردم را از عرفان زده کرده است.»
بخش چهارم: عصمت اهل بیت، معیار عرفان
در آن جلسه، با عشقی عمیق از اهل بیت سخن گفتم. عصمت رسولالله (ص) و ائمه معصومین (ع) معیار عرفان است. عرفایی مانند منصور حلاج، بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر، هرچند نیکوکار بودند، گاه از حد خود فراتر رفتند. گفتم: «اینها خوب بودند، اما حرفشان گندهتر از خودشان بود.» در برابر آنها، امیرمؤمنان (ع) و ائمه اطهار (ع) جوش عالم را در دل داشتند، اما سر نرفتند. با تردید از داستان سر در چاه کردن حضرت علی (ع) گفتم: «شاید این داستان ساخته ذهن دیگران باشد. شأن ایشان بالاتر از اینهاست.»
این سخن، از باور عمیقم به جایگاه اهل بیت (ع) برمیخاست. آنها محور حقیقتاند و هر ادعای عرفانی باید در چارچوب عصمت ایشان سنجیده شود.
بخش پنجم: محبت و صفا، راه نجات
در پایان آن جلسه، با دلی پر از محبت، از ضرورت صفا و صمیمیت سخن گفتم. متکلمان، عرفا و فلاسفه نباید با یکدیگر نزاع کنند. هر درگیری، کار شیطان است. گفتم: «اسلام دین محبت، صفا و عشق است.» هر فعل خیر، از نجات یک مؤمن تا کمک به یک حیوان، تجلی وجه الهی است، چه در جمال و چه در جلال خدا.
این سخن، دعوتی بود به وحدت و همدلی. گفتم: «اگر دست یک سگ را از گرفتاری نجات دهید، آنجا وجه خداست.» این باور، ریشه در عرفان اسلامی دارد که هر موجودی، مظهر خداست.
جمعبندی
آن جلسه، پر از شور و تأمل بود. از ضرورت آزمایشگاههای علمی برای اثبات معارف دینی گفتم، از تحقیر علم دینی در جهان امروز گله کردم، و از سوءتفاهمات عرفانی که عرفان را از شأن والایش دور کردهاند. اما بیش از همه، از عشق به اهل بیت (ع) و محبت به خلق خدا سخن گفتم. این گفتگوها، دعوتی است به تأمل در حقیقت دین و ارائه آن به گونهای که جهان را به شگفتی وادارد. باور دارم که اگر معارف قرآنی را با ابزار علم روز اثبات کنیم، دین بار دیگر درخشش خود را به جهانیان نشان خواهد داد.