متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 895
مقدمه
زمانی در محضر شاگردانم، با شوق و دغدغهای عمیق، از حقیقت دین و چالشهای پیش روی آن سخن میگفتم. این درسگفتارها، که گاه در فضایی صمیمی و گاه با حرارتی برخاسته از دل شکل میگرفت، بازتاب تأملاتم در باب دین، علم، و مسئولیت عالمان بود. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیدهام، تلاش کردهام با زبانی ساده اما عمیق، شما را به لحظههای تأمل و معرفت ببرم. این خاطرات، شرحی است از آنچه در درسگفتارهایم گذرا به آن اشاره کردهام، اما اکنون با جزئیات و احساسات، گویی دوباره آن لحظات را با شما زندگی میکنم.
بخش اول: تفرق و چالشهای علم دینی
تفرق در علم دینی
در یکی از جلسات، سخن از پراکندگی در علم دینی به میان آمد. با طنزی که از عمق دغدغهام برمیخاست، گفتم: «اگر میخواهید بدانید در حوزه علمی قم چه میگذرد، بروید و عمامهها را بشمارید! به تعداد هر عمامه، نظریهای متفاوت وجود دارد.» این تفرق و کثرت آراء، قلبم را به درد میآورد، زیرا باور داشتم که علم دینی باید به وحدت و انسجام منجر شود، نه پراکندگی. این سخن را با استناد به قرآن کریم گفتم:
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ
(قرآن کریم، آلعمران: 105، «و مانند کسانی مباشید که پس از آنکه دلایل روشن برایشان آمد، پراکنده شدند و اختلاف کردند»). این آیه مرا به تأمل در ضرورت وحدت در علم دینی واداشت.
اراده و سیستم بدون حقیقت
در همان جلسه، با حرارت گفتم: «اراده و نظاممندی به تنهایی کافی نیست. اگر سیستمی با حقیقت دین منطبق نباشد، به گمراهی منجر میشود.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که دین حق، تنها در سایه انطباق با حقیقت الهی معنا مییابد. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ
(قرآن کریم، آلعمران: 19، «همانا دین نزد خدا اسلام است»).» این آیه، مرا به عمق مفهوم دین حنیف و ضرورت انطباق با حقیقت الهی برد.
نقد سیستمهای غیرحق
در ادامه، با تأسف گفتم: «بسیاری از نزاعهای جهانی از ادیانی سرچشمه میگیرد که اراده و سیستم دارند، اما از حقیقت دین فاصله گرفتهاند.» این سخن را با دغدغهای عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه انحراف از حقیقت، به نفرت و ستيز دامن زده است. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ
(قرآن کریم، کافرون: 6، «دین شما برای شما و دین من برای من»).» این آیه، مرا به تأمل در جدایی دین حق از ادیان متکثر واداشت.
شاخصه سعادت در دین حق
با شوق گفتم: «سعادت در گرو سه چیز است: اراده، سیستم، و انطباق با حقیقت دین.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که این سهگانه، چارچوبی برای زیست دینی و سعادت حقیقی است. به شاگردانم گفتم: «دین قیم و حنیف، همان است که این سه مؤلفه را در خود جمع کند.» این تأمل، مرا به عمق مفهوم سعادت در دین حق برد.
بخش دوم: نقد خشونت و سوءاستفاده از دین
نقد خشونت در پوشش دین
با تأسف گفتم: «برخی با اراده قوی و سیستم دینی، به دلیل انحراف از حقیقت، به خشونت و نفرت دامن میزنند.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه دین، که باید حیاتبخش باشد، گاه به ابزاری برای نفرت تبدیل شده است. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تَعْتَدُوا
(قرآن کریم، بقره: 190، «و در راه خدا بجنگید و تجاوز نکنید»).» این آیه، مرا به تأمل در مسالمتآمیز بودن دین حق واداشت.
الگوگیری از انبیاء
در یکی از جلسات، با شوق گفتم: «انبیایی مانند ابراهیم، یعقوب، و اسحاق به سیستم الهی پایبند بودند و سعادتشان در این پایبندی بود.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که الگوگیری از انبیاء، راه سعادت است. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
(قرآن کریم، انعام: 162، «بگو: همانا نماز و عبادتم و زندگی و مرگم برای خدای پروردگار جهانیان است»).» این آیه، مرا به عمق تسلیم در برابر سیستم الهی برد.
بخش سوم: آگاهی از مرگ و توحید
آگاهی از مرگ بهعنوان نشانه ایمان
در یکی از درسگفتارها، با قاطعیت گفتم: «مؤمن حقیقی مرگ خود و دیگران را احساس میکند.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که آگاهی از مرگ، نشانهای از ایمان ربانی است. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتَ
(قرآن کریم، بقره: 133، «آنگاه که مرگ یعقوب را دربرگرفت»).» این آیه را با شوق خواندم و گفتم: «یعقوب مرگش را احساس کرد و این نشانه اولیاء خداست.» این تأمل، مرا به عمق معرفت مرگ و تقرب به خدا برد.
توصیه یعقوب به فرزندان
در ادامه، با شوق گفتم: «یعقوب در لحظه مرگ به فرزندانش گفت:
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي
(قرآن کریم، بقره: 133، «پس از من چه خواهید پرستید؟»).» این پرسش را با دقت تبیین کردم و گفتم: «استفاده از «ما» به جای «من» نشاندهنده مهندسی زبانی قرآن است که به پرستش حقیقت اشاره دارد، نه اشخاص.» این تأمل، مرا به عمق توحید و پایداری در آن برد.
نقد سوءاستفاده از نسب انبیاء
با تأسف گفتم: «فرزندان یعقوب به جای توحید، از نسبشان سوءاستفاده کردند.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه نسب، گاه به ابزاری برای امتیازجویی تبدیل میشود. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
لَا يَنْفَعُكُمْ أَنْسَابُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ
(قرآن کریم، ممتحنه: 3، «خویشاوندیها و فرزندانتان شما را سود نمیدهند»).» این آیه، مرا به تأمل در بیارزشی نسب بدون تقوا واداشت.
بخش چهارم: چالشهای تربیت عالمان
چالش استمرار نسل عالمان
با دغدغهای عمیق گفتم: «چرا نسل عالمان دینی سالم استمرار نمییابد؟» این سؤالم از عمق قلبم برمیخاست، زیرا شاهد بودم که بسیاری از عالمان، نتوانستهاند نسلی شایسته تربیت کنند. به شاگردانم گفتم: «روستاییان با زحمت و نجابت، فرزندانی را برای طلبگی تربیت کردند، اما چرا نسل عالمان در حوزهها استمرار نمییابد؟» این تأمل، مرا به ضرورت اصلاح نظام تربیتی واداشت.
نقد آقازادگی
در ادامه، با تأسف گفتم: «برخی به صرف نسب، از امتیازات علم دینی بهرهمند میشوند، بدون شایستگی.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه آقازادگی، گاه به ننگی برای دین تبدیل شده است. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ
(قرآن کریم، حجرات: 13، «گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست»).» این آیه، مرا به تأمل در اهمیت تقوا به جای نسب واداشت.
لزوم اصلاح نظام تربیتی
با شوق گفتم: «برای استمرار نسل عالمان سالم، باید نظام تربیتی مبتنی بر دین حق ایجاد شود.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که تربیت عالمان، نیازمند نظامی استوار بر توحید و تقواست. به شاگردانم گفتم: «نظام تربیتی باید نسلی پرورش دهد که عالم، بافضیلت، و پایدار باشد.» این تأمل، مرا به عمق ضرورت اصلاح نظام تربیتی برد.
نقد عافیتطلبی
با حرارت گفتم: «عافیتطلبی و تفاخر، مانع رشد معنوی و علمی عالمان است.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا شاهد بودم که چگونه برخی عالمان، به جای زهد و ایثار، گرفتار عافیتطلبی شدهاند. به شاگردانم گفتم: «عالم دینی باید از تکبر و تفاخر دور باشد.» این تأمل، مرا به عمق روحیه جهادی عالمان واداشت.
بخش پنجم: توحید و خداداری
توحید در پرستش خدا
در یکی از جلسات، با شوق به پاسخ فرزندان یعقوب اشاره کردم:
نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
(قرآن کریم، بقره: 133، «ما خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خدایی یگانه است میپرستیم و ما تسلیم اوییم»). اما با تأسف گفتم: «این ادعا ظاهری بود و باطنش خالی از اخلاص.» این سخن را با حسرتی عمیق بیان کردم، زیرا باور داشتم که توحید حقیقی، نیازمند عمل و اخلاص است.
نقد ادعاهای توخالی
در ادامه، با حرارت گفتم: «ادعای توحید بدون عمل، مانند ادعای فرزندان یعقوب، بیارزش است.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که ایمان، گفتار و کردار را در بر میگیرد. به شاگردانم گفتم: «حدیث میفرماید:
الإيمانُ قولٌ وعملٌ
(ایمان گفتار و کردار است).» این تأمل، مرا به عمق اخلاص در ایمان برد.
کاربردی بودن علم دینی
با شوق گفتم: «علم دینی باید کاربردی باشد و به تحول درونی منجر شود.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که علم بدون عمل، مانند درختی بیثمر است. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ
(قرآن کریم، مجادله: 11، «خدا کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و کسانی را که علم داده شدهاند به درجات بالا میبرد»).» این آیه، مرا به ضرورت کارکرد عملی علم دینی واداشت.
بخش ششم: چالشهای روانشناختی و خداداری
چالشهای روانشناختی در دینداری
با دغدغهای عمیق گفتم: «چرا برخی به خدا بیتوجهاند یا او را ناتوان میپندارند؟» این سؤالم از عمق قلبم برمیخاست، زیرا شاهد بودم که چگونه بیتوجهی به نظارت الهی، به گناه منجر میشود. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ
(قرآن کریم، فجر: 14، «همانا پروردگارت در کمینگاه است»).» این آیه، مرا به تأمل در نظارت الهی و ریشههای روانشناختی گناه برد.
خاطرهای از مکه
سفری به مکه که همراه با گروهی بودم. در آن جا، با طنزی معنادار به همراهانم گفتم: «شما از نظارت انسانها میترسید، اما از خدا نه!» برای اثبات حرفم، با دشداشه به حوضی پریدم و دراز کشیدم، در حالی که نگهبانان اطراف ایستاده بودند و توجهی نکردند. با خنده گفتم: «اینها کورند، اما خدا میبیند!» این خاطره را با شوق تعریف کردم، زیرا میخواستم نشان دهم که ترس از نظارت انسانی، در برابر بیتوجهی به خدا، بیمعناست. این تجربه، مرا به تأمل در اولویت نظارت الهی واداشت.
خداپنداری در برابر خداداری
در یکی از جلسات، با شوق گفتم: «تفاوت میان خداپنداری، خداباوری، و خداداری، محور سعادت است.» این سخن را با اطمینان بیان کردم، زیرا باور داشتم که خداداری، زیستن با حضور خداست. به شاگردانم گفتم: «قرآن کریم میفرماید:
وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
(قرآن کریم، بقره: 133، «و ما تسلیم اوییم»).» این آیه را با شوق خواندم و گفتم: «خداداری یعنی خدا در تمام جنبههای زندگیات حضور دارد.» این تأمل، مرا به عمق عرفان و زیست توحیدی برد.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتاب سالها تأمل و تدریسم در حوزه دین، توحید، و چالشهای علم دینی است. از نقد تفرق و آقازادگی تا دعوت به خداداری و اصلاح نظام تربیتی، همه این سخنان از دغدغهام برای هدایت امت و اصلاح علم دینی سرچشمه گرفته است. هر بار این حقایق را با شاگردانم در میان گذاشتم، قلبم از شوق و امید پر میشد. این مجموعه، دعوتی است به تأمل در توحید حقیقی، اصلاح نظام تربیتی، و زیستن با حضور خدا. امیدوارم این خاطرات، خواننده را به سوی سعادت و خداداری رهنمون سازد.