متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 906
مقدمه
روزهایی که در خلوت تأملاتم یا در جمع طلاب، از تجربهها و دغدغههایم درباره پیوند دین با علم و فرهنگ سخن میگفتم. این گفتگوها، که ریشه در درسگفتارهای پرشوری دارد که زمانی در حوزهها ایراد میشد، تلاشی است برای به اشتراک گذاشتن اندیشههایم درباره هویت دینی، اعتدال در احکام، و ضرورت فهم عمیق مفاهیم قرآنی در دنیای مدرن. آنچه در این مجموعه میخوانید، روایتی است صمیمی از خاطراتی که گویی در لحظههای گفتوگو با شاگردانم شکل گرفتهاند، با زبانی که هم دعوت به تأمل است و هم بازتابدهنده عمق معرفتی و معنویام در مواجهه با چالشهای علم دینی.
بخش اول: تجربهای از تقابل قبله
شبی را در جوانی، شاید در ده یا دوازده سالگی، که به کلیسا رفته بودیم. آن زمان، به دلیل شرایط، نمیتوانستیم در آنجا نماز بخوانیم، چرا که اگر میفهمیدند، برایمان دشواری ایجاد میشد. در خیابان ایستاده بودیم تا نماز بخوانیم. ناگهان یکی گفت: «چرا رو به سوی مسیحیان نماز میخوانی؟ قبله آن طرف است!» این لحظه، جرقهای در ذهنم زد که تقابل میان بیتالمقدس و کعبه، نه فقط امری معنوی، بلکه مسئلهای علمی و هندسی است. گویی این دو قبله، در زاویهای خاص با هم تقابل دارند، و فهم این زاویه نیازمند محاسبات دقیق است. قرآن کریم میفرماید:
سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا
(بهزودی سفیهان از مردم خواهند گفت: چه چیزی آنان را از قبلهای که بر آن بودند بازگرداند؟؛ بقره: 142). این آیه، گویی دعوتی است به تأمل در این تقابل.
این تجربه، مرا به این اندیشه واداشت که دین ما، از ما میخواهد با نگاهی علمی به مسائل بنگریم، حتی در اموری که به ظاهر ساده میآیند.
بخش دوم: تطهیر کعبه و هویت اسلامی
در درسگفتارهایم، از تاریخ کعبه سخن میگفتم. کعبه، پیش از اسلام، در دست اعراب بتپرست بود و به بتخانه بدل شده بود، اما قداستش را حفظ کرده بود. اسلام آمد تا کعبه را تطهیر کند و هویت مسلمین را از ادیان پیشین جدا سازد. این تطهیر، نه فقط پاکسازی فیزیکی، بلکه ایجاد هویتی سمبلیک برای امت اسلامی بود. قرآن کریم میفرماید:
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا
(و هنگامی که خانه [کعبه] را برای مردم جایگاه بازگشت و امن قرار دادیم؛ بقره: 125). این آیه، نشاندهنده نقش کعبه به عنوان مرکز هویت و امنیت امت اسلامی است.
این تطهیر، گویی دعوتی بود به بازسازی هویت دینی، که ما را از دیگر ادیان متمایز میکند و به ما استقلال معنوی میبخشد.
بخش سوم: هدایت الهی در مشرق و مغرب
در گفتوگو با طلاب، از آیهای سخن گفتم که مشرق و مغرب را به خدا نسبت میدهد. قرآن کریم میفرماید:
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
(و مشرق و مغرب از آن خداست، هر که را بخواهد به راه راست هدایت میکند؛ بقره: 142). این آیه، به ما میآموزد که هدایت الهی، فراتر از جهتهای جغرافیایی است. خدا هر کس را بخواهد، به سوی صراط مستقیم هدایت میکند، و این صراط، مسیر رستگاری است.
این آیه، مرا به این تأمل واداشت که دین، نباید در کثرت و شلوغی گم شود، بلکه باید به سوی وحدت و هدایت راستین پیش رود.
بخش چهارم: سفاهت در گفتوگو
در درسگفتارهایم، از ناتوانی برخی در شنیدن سخن دیگران گله کردم. قرآن کریم میفرماید:
سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ
(بهزودی سفیهان از مردم خواهند گفت؛ بقره: 142). سفاهت، در ناتوانی از شنیدن کثرت آراست. برخی میتوانند سخن بگویند، اما نمیتوانند گوش دهند. این ناتوانی، نشانهای از سفاهت است، گویی ذهنشان از پذیرش دیدگاههای دیگران عاجز است. قرآن کریم ما را به گفتوگویی نیکو دعوت میکند:
وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ
(و با آنان به نیکوترین شیوه مجادله کن؛ نحل: 125).
این نکته، مرا به این اندیشه واداشت که علم دینی باید با گفتوگویی عقلانی و باز پیش رود، نه با تعصب و خودبرتربینی.
بخش پنجم: تمایز سبیل و صراط
در جمع طلاب، از تفاوت میان «سبیل» و «صراط» سخن گفتم. سبیل، کثرت دارد و راههای گوناگون را در بر میگیرد، اما صراط مستقیم، خاص است و کثرت ندارد. قرآن کریم میفرماید:
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
(ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی؛ فاتحه: 6-7). صراط خاص، راه انعامیهاست، راه کسانی که به ولایت اهل بیت متصلاند.
این تمایز، نشاندهنده عمق معرفتی قرآن است که ما را به سوی هدایتی خاص و متعالی رهنمون میکند.
بخش ششم: اعتدال در احکام دینی
در گفتوگو با طلاب، از حدیثی درباره «اخذ الشارب» سخن گفتم: «شارب را کوتاه کنید». اما برخی، این حدیث را چنان تفسیر کردند که گویی باید سبیل را از بیخ بتراشند، که نتیجهاش ظاهری مضحک و نامناسب بود. قرآن کریم میفرماید:
وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا
(و اینگونه شما را امتی میانه قرار دادیم؛ بقره: 143). اعتدال، زینت دین است. شارب باید چنان باشد که نه مزاحم خوردن و آشامیدن شود و نه ظاهری غیرطبیعی ایجاد کند. قرآن کریم میفرماید:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ
(بگو چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگانش پدید آورده حرام کرده است؟؛ اعراف: 32).
این اعتدال، مرا به این باور رساند که دین، باید زیبایی و عقلانیت را در کنار معنویت حفظ کند.
بخش هفتم: نقد تفسیرهای اخباری
در درسگفتارهایم، از تفسیرهای اخباری برخی احکام انتقاد کردم. مثلاً در بحث «اخذ الشارب»، برخی چنان افراط کردند که سبیل را از بیخ تراشیدند و ظاهری وحشتناک پدید آوردند. این تفسیرها، نه تنها عقلانی نبودند، بلکه به تمسخر دین منجر شدند. قرآن کریم میفرماید:
وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ
(و چیزی را که به آن علم نداری دنبال مکن؛ اسراء: 36). عقلانیت، شرط تفسیر درست احکام است.
این نقد، مرا به این نتیجه رساند که علم دینی باید با عقل و تدبر همراه باشد تا از انحراف جلوگیری شود.
بخش هشتم: صراط عام و خاص
در گفتوگو با طلاب، از تفاوت صراط عام و خاص سخن گفتم. صراط عام، ارائه طریق است، راهی که همه را به سوی حق هدایت میکند. اما صراط خاص، ایصال به مطلوب است، راهی که به ولایت اهل بیت متصل است. قرآن کریم میفرماید:
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
(و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکنند؛ انبیاء: 73). صراط خاص، راه انعامیهاست که به ولایت متصل میشود.
این تمایز، مرا به این باور رساند که هدایت حقیقی، در اتصال به ولایت اهل بیت نهفته است.
بخش نهم: وحدت با اهل سنت
بارها به طلاب تأکید میکردم که نباید به اهل سنت با نگاه منفی نگریست. بسیاری از علمای اهل سنت، مانند فخر رازی، حق را میشناختند، اما در شرایط تقیه نمیتوانستند آن را بیان کنند. فخر رازی در تفسیرش، از نقطه باء در «بسم الله» به ولایت حضرت علی علیهالسلام اشاره کرده است. قرآن کریم میفرماید:
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا
(و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید؛ آل عمران: 103). در این زمان که دشمنان دین ما را محاصره کردهاند، باید با همه مسلمانان با مرحمت و صفا رفتار کنیم.
این وحدت، گویی مشعلی است که میتواند امت اسلامی را در برابر چالشهای جهانی نیرومند کند.
بخش دهم: فهم بت و کعبه
در درسگفتارهایم، از ناآگاهی درباره بتپرستی گله کردم. بدون شناخت بت و بتخانه، فهم کعبه ناقص است. امروز، بتها در موزهها و معابد بیش از تعداد انسانهاست، و هر یک زبان و شعاری دارند. اما علم دینی ما از این موضوع غافل مانده است. قرآن کریم میفرماید:
أَفَلَا تَعْقِلُونَ
(آیا تعقل نمیکنید؟؛ انبیاء: 67). فهم دقیق بتپرستی، ما را به درک عمیقتری از کعبه رهنمون میکند.
این تأمل، مرا به این باور رساند که علم دینی باید با تحلیل تطبیقی ادیان پیش رود تا هویت اسلامی را بهتر معرفی کند.
بخش یازدهم: ولایت و اخلاق
در گفتوگو با طلاب، از کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه سخن گفتم: «مردم مانند حیوانات تاب میخورند». کسی که دستش به گناه باز است، ولایت خاص ندارد. اما اگر دستش از ظلم و نفاق بسته باشد، نشان ولایت خاص است. قرآن کریم میفرماید:
وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ
(و هیچ گناهکاری گناه دیگری را بر دوش نمیکشد؛ انعام: 164). ولایت خاص، انسان را از معاصی باز میدارد.
این کلام، مرا به این نتیجه رساند که اخلاق و ولایت، دو بال رستگاریاند که باید در کنار هم پرواز کنند.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتابی است از دغدغههایم برای پیوند علم و دین، اعتدال در احکام، و وحدت اسلامی در برابر چالشهای جهانی. از تجربه تقابل قبله تا تطهیر کعبه، از تمایز سبیل و صراط تا نقد تفسیرهای اخباری، همه اینها دعوتی است به بازسازی علم دینی با نگاهی عقلانی و مدرن. امیدوارم این خاطرات، مشعلی باشد برای نسلی که دین را با عقل و تدبر به جهان عرضه میکند.