متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه ۹۲۸
مقدمه
در یکی از جلسات درسگفتارم، با شاگردانم از جایگاه بیمانند قرآن کریم، علم استخاره، شعائر الهی و ضرورت معرفت در عبادات سخن گفتم. این سخنان، که گاه بهصورت گذرا در میان بحثهایم مطرح میشدند، از عمق قلبم برمیخاستند؛ جایی که ایمان به خدا و عشق به کلام الهی با دغدغههایم برای اصلاح علم دینی و پیوند آن با واقعیتهای زندگی درهمآمیخته بود. در این گفتگو، از پاسخ به شبهات قرآنی، نوآوری در علم استخاره، حقیقت صفا و مروه، و تجربههای شخصیام در سفر حج سخن گفتم. این روایت، نهتنها بازتاب تأملات علمی و عرفانیام، بلکه تصویری از تعهد قلبیام به احیای معارف قرآنی و اصلاح رویکردهای دینی است.
بخش اول: جایگاه محوری قرآن و پاسخ به شبهات
روزی با شاگردانم از شبهات بیشمار به قرآن کریم سخن گفتم. گفتم: «بیش از هشت تا ده هزار اشکال به قرآن مطرح شده، و الحمدلله پاسخهای آنها را نیز در اختیار دارم.» اما با حسرتی عمیق افزودم که از انتشار این پاسخها خودداری کردهام، زیرا میترسم مردم شبهات را بخوانند و پاسخها را نادیده بگیرند. با شوق ادامه دادم: «قرآن مانند طلای پاک است که نیازی به وصلهپینه با روایات ندارد. خودش پاسخگوی همه شبهات است.» این باور، از عمق ایمانم به خودکفایی قرآن برمیخاست و دعوتی بود به بازنگری در روشهای دفاع از کلام الهی.
بخش دوم: علم استخاره و نوآوری در آن
در آن جلسه، از علم استخاره و کاستیهای آن سخن گفتم. به شاگردانم گفتم که در هزار سال تاریخ اسلام، کتاب جامعی درباره استخاره نداشتهایم. آثار موجود، اغلب کپیبرداری از منابع پیشین هستند، اما کتابی که من نگاشتهام، از مصداق به مفهوم رسیده و هیچ منبعی جز قرآن و روایات ندارد. با شوق توضیح دادم که آیه استخاره با آیه قرآنی تفاوت دارد؛ گاهی یک آیه قرآنی چند آیه استخاره است و گاهی چند آیه قرآنی یک آیه استخاره میسازد. صاحب استخاره، که علم لدنی دارد، با یک نگاه صدر، ذیل و وسط آیه را درک میکند، اما عالم به استخاره باید دوباره استخاره کند.
با حسرتی عمیق از روشهای غیرعلمی انتقاد کردم: «ورق زدنهای بیمعنا و توصیههای نادرست، مانند خواندن آیهالکرسی برای دلپیچه، هیچ ربطی به علم استخاره ندارد.» این سخن، از باورم به ضرورت اصلاح رویکردهای دینی برمیخاست.
بخش سوم: نقد مفاتیحالجنان و توصیههای غیرعلمی
روزی از توصیههای غیرعلمی در مفاتیحالجنان گله کردم. به شاگردانم گفتم: «برای هر دردی، از قولنج تا کرم دندان، توصیه شده فلان دعا را بخوانید. این چه ربطی به درمان دارد؟» با حسرتی عمیق افزودم که این کتاب نیاز به بازنگری دارد تا عالمان دینی با شخصیتی دانشمندانه آن را اصلاح کنند. این سخن، از تعهد قلبیام به بازسازی متون دینی و پیوند آنها با عقلانیت برمیخاست.
بخش چهارم: صفا و مروه، شعائر الهی
در آن جلسه، از صفا و مروه بهعنوان شعائر الهی سخن گفتم. با استناد به آیه إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ (قرآن کریم، بقره: ۱۵۸)، که میفرماید: «صفا و مروه از شعائر خداست»، گفتم که صفا سنگی بزرگ، سفت، سخت، صاف و کبود است که در جنوب شرقی مسجدالحرام، مقابل حجرالاسود قرار دارد. قبل از اسلام، بتی به نام اصاف بر آن بود، اما اسلام این بت را حذف کرد و حقیقت صفا را حفظ نمود. مروه نیز سنگی سفید، سفت، سخت و صاف است که در شمال شرقی مسجد، از تپههای کوه بوعیقعان است و بتی به نام نائله داشت که اسلام آن را حذف کرد.
با شوق گفتم که این شعائر، انسان را جلا داده و در جهان معرفی میکنند، اما بدون معرفت، قساوت میآورند. این باور، از عمق تأملاتم در حقیقت عبادات برمیخاست.
بخش پنجم: ضرورت معرفت در حج
روزی با استناد به کلام امیرالمؤمنین (ع) که فرمود: «يَرْدُونَ كَوُرُودِ الْبَهَائِمِ»، یعنی «مانند ورود حیوانات وارد میشوند»، از حج بدون معرفت انتقاد کردم. گفتم که شرط حج، غنای حلال همراه با معرفت است، نه صرف داشتن پول. با حسرتی عمیق افزودم: «مکه رفتن بدون معرفت، قساوت میآورد.» این سخن، از باورم به ضرورت تزکیه نفس و پرورش معرفت در عبادات برمیخاست.
بخش ششم: تجربههای شخصی در سفر حج
روزی از تجربهام در جده با شاگردانم سخن گفتم. در فرودگاه، زائری را دیدم که به دلیل مسائل مادی و آبرویی به کارواندار اعتراض داشت. با طنزی تلخ گفتم: «اینها با دو ابرکت و چهار ساک میروند، اما نمیدانند دارند به مکه میروند یا از آن بازمیگردند!» سپس با هوشمندی، صندلیای در عقب هواپیما انتخاب کردم تا زودتر پیاده شوم. به طلبهای که کنجکاوی میکرد گفتم: «بنشین کنار من، از در عقب زودتر پیاده میشویم.» این تجربه، از باورم به اهمیت تدبیر و معرفت در سفرهای معنوی برمیخاست.
همچنین در مکه، ده جلد کتاب درباره جهانبینی، جامعهشناسی و روانشناسی نوشتم. روزی بیست ساعت راه میرفتم و چهار پنج کفش پاره کردم، اما یک ختم قرآن را نتوانستم بخوانم. این تجربه، نشاندهنده تعهد قلبیام به تولید علم در بستر عبادات بود.
بخش هفتم: تشکر الهی از عبادات معرفتی
با استناد به آیه إِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ (قرآن کریم، بقره: ۱۵۸)، که میفرماید: «خداوند سپاسگزار و داناست»، به شاگردانم گفتم که عبادات هدفمند و معرفتی مورد تحسین الهی قرار میگیرد. با طنزی معنوی افزودم: «خدا از شما تشکر میکند، اما حسادت نکنید که از دیگری تعریف کند!» این سخن، از باورم به ضرورت نیت خالص و پرهیز از حسادت در عبادات برمیخاست.
بخش هشتم: تجربههای معنوی و یاد مرگ
روزی از تجربه کودکیام سخن گفتم، وقتی در کفن خوابیدم تا یاد مرگ کنم. این عمل، تأثیری عمیق بر یکی از دانشجویانم گذاشت و معرفتش به مرگ را تقویت کرد. همچنین از تجربه غسل شهیدی گفتم که بدنش سوراخسوراخ بود و خونش با خاک گل میشد. با حسرتی عمیق گفتم: «این خون پاک، نیازی به تشریفات ندارد.» این تجربهها، از تعهد قلبیام به یاد مرگ و ارزش شهادت برمیخاست.
بخش نهم: نقد نقش عالمان دینی
از تمرکز برخی عالمان دینی بر روضهخوانی در محرم انتقاد کردم. به شاگردانم گفتم: «عالمان باید در خدمت جامعه باشند، نه فقط روضه بخوانند.» این سخن، از باورم به ضرورت اصلاح نقش عالمان و پیوند آنها با نیازهای اجتماعی برمیخاست. همچنین از تجسس برخی طلاب در مکه گله کردم و گفتم که این رفتار، مانع تمرکز بر معرفت است.
بخش دهم: تجربه رانندگی در جاده چالوس
روزی از تجربه رانندگی در جاده چالوس با شاگردانم سخن گفتم. این جاده پرپیچوخم، نمادی از تلاش برای رسیدن به هدف بود. با شوق گفتم: «این مسیر دشوار، انسان را به استقامت و تدبیر دعوت میکند.» این تجربه، از باورم به اهمیت پشتکار در مسیرهای معنوی و زندگی برمیخاست.
جمعبندی
این گفتگو، از عمق قلبم برمیخاست و بازتاب دغدغههایم برای احیای معارف قرآنی، اصلاح علم دینی و پرورش معرفت در عبادات بود. من باور دارم که قرآن کریم، خودکفاست و پاسخگوی همه شبهات است. علم استخاره نیازمند نوآوری و دقت است، و شعائر الهی مانند صفا و مروه، با معرفت، انسان را جلا میدهند. تجربههای شخصیام در حج، شهادت و یاد مرگ، همگی دعوتی بودند به پیوند علم و عبادت، اصلاح رفتار عالمان و پرهیز از حسادت و تجسس. این درسگفتار، تلنگری است برای همه ما، تا با معرفت و تدبیر، راهی به سوی جامعهای عادل و معنوی بگشاییم.
با نظارت صادق خادمی