متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 985
مقدمه
سالها پیش، در خلال درسگفتارهایم، سخنانی را بهصورت گذرا بیان میکردم که ریشه در تجربهها و تأملاتم در زندگی و علمآموزی داشت. اکنون، فرصتی دست داده تا این خاطرات و تأملات را بهگونهای منسجم و با عمق بیشتر بازگو کنم. این گفتگوها، که از دل درسگفتارهایم برخاستهاند، نهتنها بازتابدهنده تجربههای شخصی من در مسیر طلبگی و معرفتاند، بلکه تلاشیاند برای روشن ساختن راهی که انسان را از دلبستگی به دنیا به سوی حقیقت و کمال رهنمون میشود. در این مجموعه، که «گفتگوهای صمیمی» نام گرفته، میکوشم با زبانی ساده اما عمیق، شما را به دنیای تأملاتم ببرم؛ جهانی که در آن، علم، ایمان و محبت در هم تنیدهاند تا انسان را به سوی سعادت هدایت کنند.
بخش اول: حب دنیا و خطر کفر عملی
زمانی در محافل علمی و دینی، از خطر حب دنیا سخن میگفتم. دنیا، با همه زیباییها و فریبندگیهایش، گاه چنان انسان را مسحور میکند که از حقیقت دور میماند. این سخن را نه از سر نصیحت، بلکه از تجربههای عمیقی که در زندگی دیدهام، میگویم. در هر جامعهای، چه اسلامی و چه غیراسلامی، جرم و جنایت وجود دارد. این پدیده، فارغ از دین و فرهنگ، در همهجا دیده میشود. از کشورهای اسلامی گرفته تا سرزمینهای دیگر، از میان شیعه و سنی، یا حتی در میان اقوام و فرهنگهای گوناگون، همواره کسانی هستند که به ظلم و جور گرفتارند. این واقعیت، مرا به تأمل واداشت که مشکل، نه در دین است و نه در فرهنگ، بلکه در نفس انسانی است که اگر از خدا ببرد، به سوی دنیا پناه میبرد.
قرآن کریم، در آیهای که بارها در درسگفتارهایم به آن اشاره کردهام، این حقیقت را به زیبایی بیان میکند:
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا ۘ وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
زندگی دنیا برای کافران آراسته شده و مؤمنان را ریشخند میکنند، حال آنکه پرهیزگاران در روز قیامت بر فراز آنها هستند، و خدا به هر که بخواهد بیحساب روزی میدهد.
این آیه، به من آموخت که حب دنیا، نشانهای از کفر عملی است. نه آن کفر که به نجاست و دوری از دین منجر شود، بلکه کفر عملیای که انسان را از حقیقت دور میکند و او را به تمسخر مؤمنان وامیدارد. در درسگفتارهایم، بارها از این خطر سخن گفتم: انسانی که دنیا برایش از خدا و حقیقت جذابتر شود، در دام کفر عملی گرفتار آمده است. این کفر، نه با نجاست همراه است و نه با ترک نماز، بلکه با دلبستگی به دنیا و فراموشی حقیقت شکل میگیرد.
درنگ: حب دنیا، نشانه کفر عملی است که انسان را از حقیقت دور میکند و به استکبار و تمسخر مؤمنان میکشاند.
نقد ظواهر دینی و خطر تقلید ظاهری
در مسیر طلبگیام، بارها دیدهام که چگونه برخی، با لباس و ظواهر دینی، خود را عالم مینامند، اما از عمق و معرفت بیبهرهاند. در درسگفتارهایم، از بازیگرانی سخن گفتم که در فیلمها و سریالها، نقش عالمان دینی را چنان با پرستیژ و زیبایی ایفا میکنند که گاه از خود عالمان، بهتر به نظر میآیند. این تقلید ظاهری، مرا به تأمل واداشت که چگونه ظواهر، بدون پشتوانه معرفتی، به کلیشههای بیاثر بدل میشوند. عالم واقعی، کسی است که با صفا و محبت، به جامعه خدمت میکند، نه آنکه با لباس و عمامه، خود را به نمایش بگذارد.
این تجربه، مرا به نقد ذوقزدگی از ظواهر دینی کشاند. بارها دیدهام که برخی، با دیدن لباس اجتهاد یا حضور در مسجد، گمان میکنند که کارشان درست است. اما حقیقت این است که دین، در باطن است، نه در ظاهر. مسجد، اگر به دکان شیخ بدل شود، دیگر جای عبادت نیست. در درسگفتارهایم، از این سخن قدیمی نقل میکردم: «مسجد اگر به نام خدا شد، دکان شیخ است، ویرانهاش کنید!» این سخن، هشداری است به همه ما که مبادا در دام ظواهر گرفتار شویم.
درنگ: ظواهر دینی، بدون پشتوانه معرفتی، به کلیشههای بیاثر بدل میشوند و عالم واقعی با صفا و محبت شناخته میشود.
بخش دوم: طلبگی و آخوندی، دو راه متمایز
در سالهای طلبگیام، تفاوت میان طلبگی و آخوندی را بارها برای شاگردانم توضیح میدادم. طلبگی، مانند خیاطی است؛ کاری دقیق، مستمر و پرزحمت که نیازمند کوک زدنهای شبانهروزی است. اما آخوندی، به بزازی میماند؛ کاری که با متر کردن پارچه و سپردن کار به شاگرد، به پایان میرسد. این تشبیه، از تجربههایم در حوزه برآمده بود. دیده بودم که برخی طلاب، وقتی از علم و معرفت بریدند، به سوی آخوندی رفتند و طلبگی را رها کردند. این بریدگی، نه از سر فقدان استعداد، بلکه از نبود صفا و انگیزه معنوی بود.
خاطرهای از اوایل انقلاب. خیاطی بود که به دلیل کمک به انقلاب، دیگر نمیتوانست خیاطی کند. به او گفتم: «خیاطیات را به بزازی بدل کن. پارچه بفروش، شاگردی بگذار و خودت به کار انقلاب برس.» او این کار را کرد و نهتنها به انقلاب خدمت کرد، بلکه زندگیاش نیز سامان گرفت. این خاطره، برایم نشانهای بود از اینکه چگونه میتوان با تغییر مسیر، به هدف اصلی وفادار ماند. اما در طلبگی، این تغییر مسیر خطرناک است. طلبهای که از علم بریده و به سوی آخوندی میرود، گویی از مسیر کمال دور شده است.
درنگ: طلبگی، راهی است پرزحمت و معنوی که نیازمند صفا و تعهد است، درحالیکه آخوندی، مسیری ظاهری و کمعمق است.
شیرینی علم و معرفت
در طول سالهای طلبگیام، هیچچیز را شیرینتر از علم و معرفت نیافتم. در درسگفتارهایم، بارها به شاگردانم میگفتم: «شیرینتر از علم، چیزی نیست. بیآزارتر و مفیدتر از معرفت، هیچچیز نیست.» این سخن، از تجربهام در حوزه برمیآمد. دیده بودم که طلبهای که درسش را خوب بخواند، حتی اگر فقیر و گرفتار باشد، از طلبگی دست نمیکشد. اما اگر درسش را خوب نخواند، زیرش پوچ میشود و به سوی دنیا میرود. این تجربه، مرا به این باور رساند که علم، اگر با صفا و معرفت همراه باشد، انسان را از دنیا بینیاز میکند.
درنگ: علم و معرفت، شیرینترین و مفیدترین دارایی انسان است که او را از دلبستگی به دنیا بینیاز میکند.
بخش سوم: استکبار و تمسخر، آفتهای دلبستگی به دنیا
یکی از تأملات عمیقی که در درسگفتارهایم بارها به آن پرداختم، خطر استکبار و تمسخر بود. در شرح آیه «وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا»، از خودبرتربینی کسانی سخن گفتم که دنیا آنها را فریفته است. این افراد، مؤمنان را به سخره میگیرند و خود را برتر میپندارند. این تمسخر، نشانهای از اختلال روانی و جنون است. میگفتم: «اگر کسی به افتادن دیگری بخندد، یا به خطای او تمسخر کند، این نشانهای از جنون است.» این سخن، از تجربههایم در مواجهه با رفتارهای اجتماعی برمیآمد. دیده بودم که برخی، به دلیل دلبستگی به دنیا، چنان خود را بالا میبرند که دیگران را حقیر میشمارند.
در درسگفتارهایم، از عالمان گذشته نقل میکردم که چگونه با مردمداری و محبت، فضایی برای گفتوگو فراهم میکردند. یکی از این عالمان، همیشه جای خالیای کنار خود نگه میداشت تا مردم بتوانند بیایند، سؤال کنند و بروند. این رفتار، نشاندهنده روانشناسی عمیق و مردمداری او بود. اما امروز، کمتر چنین فضایی میبینیم. فقدان این گفتوگو، مردم را به انزوا و خشم میکشاند. این تجربه، مرا به این باور رساند که عالم واقعی، مانند فضای سبز است؛ با صفا و محبت، به جامعه آرامش میبخشد.
درنگ: استکبار و تمسخر مؤمنان، نشانه دلبستگی به دنیا و اختلال روانی است که به انحطاط اجتماعی منجر میشود.
نقد نظام آموزشی حوزهها
در سالهای طلبگیام، بارها از بینظمی در نظام آموزشی علم دینی سخن گفتم. در درسگفتارهایم، از گذشته نقل میکردم که طلاب برای خروج از حوزه یا رفتن به تبلیغ، باید اجازه میگرفتند و امتحان میدادند. این نظم، مانع از انحراف و بیراهه رفتن بود. اما امروز، این نظم کمرنگ شده است. طلبهای که بدون ساختار و مربی درس بخواند، گاه از علم بریده و به سوی دنیا میرود. این تجربه، مرا به این باور رساند که علم دینی، نیازمند نظام و ساختار است تا از انحراف جلوگیری کند.
خاطرهای از یکی از عالمان دینی که به دلیل اطاعت از استادش، از شهر خود خارج شد و به قم آمد. او، وقتی شنید که استادش گفته «میخواستم او عالم شیعه شود، نه عالم اراک»، فوراً شهر را ترک کرد. این وفاداری و اطاعت، نشاندهنده عمق ایمان و تعهد او به علم بود. این خاطره، برایم نشانهای از ارزش طلبگی اصیل بود که با صفا و معرفت همراه است.
درنگ: نظام آموزشی منظم و تعهد به علم، از انحراف طلاب جلوگیری میکند و طلبگی اصیل را حفظ میکند.
بخش چهارم: حکومتی مهربان و الهی
یکی از درسهای بزرگی که از قرآن آموختهام، الگوی حکومتی مهربان و الهی است. در درسگفتارهایم، به آیهای از سوره بقره اشاره میکردم که خدا را نزدیک و مهربان معرفی میکند:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ
و چون بندگانم از تو درباره من پرسند، بگو من نزدیکم، دعای دعاکننده را چون مرا بخواند اجابت میکنم.
این آیه، به من آموخت که حکومتی الهی باید مانند خدا باشد؛ مهربان، نزدیک و در خدمت مردم. در درسگفتارهایم، از داستان حضرت سلیمان سخن گفتم که با همه قدرتش، گاه به استکبار کشیده شد. اما حکومتی که مهربانی و محبت را سرلوحه خود قرار دهد، به انسجام اجتماعی و سعادت مردم میانجامد. این درس، مرا به تأمل در نقش عالمان دینی در جامعه واداشت. عالم واقعی، کسی است که با محبت و صفا، به مردم خدمت میکند و از استکبار و تمسخر دور است.
درنگ: حکومتی الهی باید مهربان و مردمدار باشد، مانند خدا که نزدیک و اجابتکننده دعای بندگان است.
بخش پنجم: زندگی خوب در برابر دلبستگی به دنیا
یکی از تأملات عمیقی که در طول سالها به آن رسیدهام، تفاوت میان زندگی خوب و دلبستگی به دنیا است. در درسگفتارهایم، از آیه «وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ» سخن میگفتم. این آیه، به من آموخت که رزق الهی، بر اساس لیاقت و اقتضا اعطا میشود، نه بهصورت بیحساب. زندگی خوب، نیازمند معرفت و کمال است، نه دلبستگی به دنیا. دیدهام که برخی، با همه امکانات مادی، بدبختاند، درحالیکه دیگران با کمترین امکانات، سعادتمند زندگی میکنند.
در درسگفتارهایم، از زلزلههای ایران سخن گفتم. بارها دیدهایم که خانههای خشتی، در زلزله فرو میریزند و جان مردم را میگیرند. این، ربطی به ایمان و کفر ندارد، بلکه نتیجه عقبماندگی در مهندسی است. کشوری که زلزلهخیز است، باید خانههایش را محکم بسازد. این تجربه، مرا به این باور رساند که زندگی خوب، نیازمند عقل و تدبیر است، نه صرفاً ایمان یا کفر. مؤمن نیز باید خوب زندگی کند، اما نه با دلبستگی به دنیا، بلکه با معرفت و کمال.
درنگ: زندگی خوب، نتیجه معرفت و تدبیر است، نه دلبستگی به دنیا، و رزق الهی بر اساس لیاقت اعطا میشود.
نقد دیدگاههای رادیکال
در درسگفتارهایم، بارها از دیدگاههای رادیکال انتقاد کردهام. میگفتم: «ما لا یُدرَک کُلّه لا یُترَک کُلّه». اگر نتوان همه دریا را کشید، به قدر تشنگی باید چشید. این سخن، مرا به تأمل در اهمیت اعتدال واداشت. دیدهام که برخی، به دلیل نرسیدن به همهچیز، همهچیز را رها میکنند. این دیدگاه رادیکال، به انحراف و بدبختی میانجامد. انسان عاقل، با اعتدال زندگی میکند و به قدر توانش، از دنیا بهره میبرد، بدون آنکه دل به آن ببندد.
درنگ: اعتدال در زندگی، راهی به سوی سعادت است و دیدگاههای رادیکال، به انحراف و بدبختی منجر میشوند.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، که از دل درسگفتارهایم برآمدهاند، تلاشیاند برای بازسازی علم دینی و ایجاد جامعهای متعادل و سعادتمند. در طول سالها، از خطر حب دنیا، استکبار و تمسخر سخن گفتم و بر ضرورت صفا، محبت و معرفت تأکید کردم. عالم واقعی، مانند فضای سبز است که با محبت و آرامش، به جامعه خدمت میکند. طلبگی، راهی است پرزحمت اما شیرین که انسان را به کمال میرساند. حکومتی الهی، باید مهربان و مردمدار باشد، و زندگی خوب، نتیجه معرفت و تدبیر است، نه دلبستگی به دنیا. این درسها، که از تجربههایم در زندگی و طلبگی برآمدهاند، دعوتیاند به تأمل در حقیقت و بازگشت به سوی خدا.
با نظارت صادق خادمی