متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 1064
مقدمه
در یکی از درسگفتارهایم، سخن از تغذیه و تأثیرش بر جسم و روح به میان آمد. این موضوع نه تنها به سلامت تن که به معرفت روح و نزدیکی به حقیقت الهی گره خورده است. در این گفتگو، میخواهم شما را به لحظههایی ببرم که در آنها از نان و کاهو تا حقیقت خدا و زیارت او سخن گفتم. این خاطرات، بازتاب تأملات من در باب زندگی، طبیعت و معرفت است که با زبانی صمیمی و از دل تجربههایم برآمدهاند. آنچه در پی میآید، نه تنها شرحی از تغذیه و جسم، بلکه سفری است به سوی فهم عمیقتر از حضور خدا در همهچیز.
بخش اول: تغذیه و تعادل جسم
نان و یبوست: حکایت تعادل
در یکی از جلسات، از تأثیر نان بر جسم سخن گفتم. نان، این غذای ساده و روزمره، اگر زیاد خورده شود، معده را سفت میکند و یبوست میآورد. اما طبیعت راهحل خود را دارد: کاهو. این سبزی ساده، با خاصیت ملین خود، گویی بمبارانی است که گندمهای سفتشده در معده را آزاد میکند. این سخن، ریشه در حکمت سنتی دارد که تعادل را در همهچیز، حتی در سادهترین خوراکیها، ضروری میداند.
درنگ: مصرف زیاد نان، به دلیل کمبود فیبر، به یبوست منجر میشود. کاهو، با خاصیت ملین، تعادل را به گوارش بازمیگرداند.
این نگاه به تغذیه، تنها به جسم محدود نمیشود. من همیشه باور داشتم که آنچه میخوریم، روح ما را نیز شکل میدهد. اگر نان و گوشت زیاد، معده را سنگین کند، باید با سبزی و تعادل، آن را سبک کرد.
پرخوری و قرصهای ملین
از عادت برخی سخن گفتم که برای رفع مشکلات گوارشی ناشی از پرخوری، به قرصهای ملین پناه میبرند. این افراد، به جای همراه کردن نان با کاهو، قرص میخورند تا در ده دقیقه به دستشویی روند و دوباره به خوردن ادامه دهند. این رفتار، نشانهای از نادیده گرفتن حکمت طبیعت است. چرا به جای قرص، کاهو نخوریم؟ چرا به جای سرعت، تعادل را انتخاب نکنیم؟
درنگ: پرخوری و استفاده از قرصهای ملین، نشانه غفلت از روشهای طبیعی مانند مصرف سبزیجات برای سلامت گوارش است.
نابرابری در دسترسی به غذا
در یکی از درسگفتارها، از تفاوت میان مردمان گفتم: برخی نان برای خوردن ندارند و برخی برای دفع غذای زیاد، قرص میخورند. این تفاوت، تنها یک مسأله جسمانی نیست؛ نشانهای از نابرابریهای اجتماعی است که سلامت جسم و روح را تحت تأثیر قرار میدهد. فقر، مانع دسترسی به غذای سالم میشود و پرخوری، نشانه غفلت از حکمت تغذیه است.
درنگ: نابرابری در دسترسی به غذا، سلامت جسمی و روانی را تحت تأثیر قرار میدهد. برخی از فقر رنج میبرند و برخی از پرخوری.
نان و فیبر: حکمت طبیعت
از فرآیند تهیه نان سخن گفتم. نانی که فیبر و مواد مغذیاش را میگیرند، در معده مانند خمیر تخته میشود و هضم آن دشوار است. این نان، گویی دیگر غذا نیست، بلکه باری است بر دوش معده. حکمت طبیعت این است که مواد غذایی باید با جسم ما سازگار باشند. نان کامل، با فیبر و استحکام طبیعیاش، به گوارش کمک میکند.
درنگ: حذف فیبر از نان، آن را به خمیری غیرقابل هضم تبدیل میکند. نان کامل، کلید سلامت گوارش است.
تشبیه نان و آهن
روزی در درسگفتار، نان را به آهن تشبیه کردم. گفتم اگر نان را چنان بیکیفیت کنیم که فیبر و مواد مغذیاش را از دست بدهد، مانند آهن در معده عمل میکند و آن را خراب میکند. این تشبیه، هشداری بود به اهمیت کیفیت غذا. اگر نان مانند آهن شود، معده را از کار میاندازد.
درنگ: نان بیکیفیت، مانند آهن، به معده آسیب میرساند. کیفیت غذا، شرط سلامت جسم است.
تغذیه ورزشکاران
برای ورزشکاران، بهویژه بدلکاران، از غذاهایی مانند آناناس سخن گفتم. این افراد، به دلیل فعالیت سنگین، به غذاهای مغذی و پرانرژی نیاز دارند. آناناس، با مواد مغذیاش، میتواند این نیاز را برآورده کند.
درنگ: ورزشکاران به غذاهای مغذی مانند آناناس نیاز دارند تا انرژی لازم برای فعالیتهای سنگین را تأمین کنند.
بخش دوم: طبیعت و غذا
تسخیر طبیعت
در یکی از درسگفتارها، از تسخیر عالم طبیعت سخن گفتم. باور دارم که همهچیز در طبیعت میتواند غذا باشد، از سنگ و آهن تا میوه و سبزی. اگر تناسب را رعایت کنیم، حتی سنگ هم میتواند برای ما مفید باشد. این دیدگاه، ریشه در حکمت اسلامی دارد که طبیعت را یکپارچه و در خدمت انسان میداند.
درنگ: همه موجودات طبیعت، با رعایت تناسب، میتوانند بهعنوان غذا مصرف شوند و اثرات متفاوتی بر بدن بگذارند.
همهچیز غذاست
گفتم اگر علم تغذیه پیشرفت کند، هیچ کمبودی در غذا نخواهیم داشت. سنگ، آهن، پوست گردو، همهچیز میتواند غذا باشد. این نادانی است که پوست سبز گردو را دور میریزیم، در حالی که ارزش غذایی دارد. پوست استخوانیاش هم برای پوکی استخوان مفید است. باید یاد بگیریم که از همهچیز به درستی استفاده کنیم.
درنگ: با علم درست، همهچیز در طبیعت غذا است. دور ریختن بخشهایی از مواد غذایی، نشانه نادانی است.
بخش سوم: معرفت و خدا
زیارت زنده خدا
در درسگفتارهایم، از اولیای خدا سخن گفتم که خدا را بهصورت زنده زیارت میکردند. آنها خدا را نه مفهومی ذهنی، بلکه حقیقتی جنبنده و حاضر میدیدند. این زیارت، تجربهای عمیق و عرفانی است که قلب را به خدا نزدیک میکند.
درنگ: اولیای خدا، خدا را بهصورت زنده و عینی زیارت میکردند، نه بهصورت مفهوم ذهنی.
نقد مفاهیم خشک
همیشه هشدار دادهام که خدا را نباید به مفهومی خشک و ذهنی فروکاست. خدا حقیقتی زنده است که در همهچیز جریان دارد. اگر او را دور و غیرقابل دسترس تصور کنیم، از زندگی ما غایب میشود. خدا باید در لحظهلحظه زندگی ما حاضر باشد.
درنگ: خدا حقیقتی زنده و جنبنده است، نه مفهومی خشک و ذهنی.
دعاهای بیروح
از دعاهایی مانند جوشن کبیر و صغیر سخن گفتم. خواندن این دعاها بدون معرفت و حضور قلب، مانند مالیدن شیشه خالی است. دعا باید با قلب زنده و حضور خدا خوانده شود تا اثر کند.
درنگ: خواندن دعاهای بدون معرفت، مانند جوشن کبیر و صغیر، بیفایده است و به عمل مکانیکی تبدیل میشود.
بسمالله: آغاز با خدا
همیشه تأکید کردهام که باید از بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ (قرآن کریم: به نام خداوند بخشنده مهربان) آغاز کرد. این ذکر، نه فقط یک عبارت، بلکه دریچهای است به سوی حضور خدا در همهچیز.
درنگ: آغاز با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» نشانه حضور خدا در همه اعمال است.
خدا در همهچیز
گفتم خدا را باید زیر دست و پا دید. او در جزئیات زندگی، در هر لحظه و هر مکان حضور دارد. این شهود، قلب را به خدا نزدیک میکند و زندگی را معنادار میسازد.
درنگ: خدا در همهچیز، حتی در جزئیات روزمره، حاضر است و باید او را در همهجا دید.
حکایت کودکی در قبرستان
حکایتی از کودکیام نقل کردم. وقتی دهساله بودم، با برادر کوچکترم به قبرستان میرفتیم. او یکبار از موجودی زیر چرخ پرسید. گفتم: «اینها زیر چرخ هم بروند، نابود نمیشوند.» این حکایت، نشانهای از حضور موجودات غیرمادی و حقیقت جاودانه خدا بود.
درنگ: موجودات معنوی و خدا، حتی زیر چرخ هم نابود نمیشوند، زیرا فراتر از مادهاند.
مواجهه با خدا
همیشه گفتهام که باید شجاعت نگاه به خدا را داشت، حتی اگر ترسناک باشد. خدا حقیقتی است که باید با او روبرو شد، نه از او گریخت. این مواجهه، قلب را به سوی معرفت باز میکند.
درنگ: شجاعت مواجهه با خدا، حتی اگر ترسناک باشد، به معرفت عمیق منجر میشود.
بخش چهارم: تأملات عرفانی
تصور و تصدیق
از مشکل تصور و تصدیق سخن گفتم. ما اغلب تصدیق میکنیم بدون اینکه تصور درستی داشته باشیم. مثلاً میگوییم خدا خوب است، اما خدا چیست؟ باید اول او را تصور کنیم، سپس تصدیق کنیم. این مشکل در علم دینی هم دیده میشود. باید به جای القا، تصورات درست به مردم بدهیم.
درنگ: تصدیق بدون تصور، گمراهکننده است. باید ابتدا خدا و مفاهیم دینی را درست تصور کرد.
تشخص خدا
در درسگفتارها، از تشخص خدا گفتم. خدا شخص است، نه مفهوم. لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (قرآن کریم: هیچ معبودی جز او نیست) یعنی خدا شخص است. باید او را با این تشخص زیارت کرد، نه با مفاهیم کلی.
درنگ: خدا شخص است و باید با تشخص زیارت شود، نه با مفاهیم کلی.
تمرین با خدا
از تمرین با خدا سخن گفتم. انسان باید زمانی را برای تنهایی با خدا بگذارد، نه فقط برای خدمت به خلق. این تمرین، قلب را به خدا نزدیک میکند و معرفت را عمیقتر میسازد.
درنگ: تمرین با خدا، قلب را به معرفت عمیق الهی نزدیک میکند.
تربیت و تعادل
روزی از تربیت سخن گفتم. باید فرزندان را نه عافیتطلب و نه فقیرمسلک بار آورد. باید تعادل را به آنها آموخت. مثلاً شیشه پنیر را با حساب و کتاب مصرف کنیم، نه آنقدر بخوریم که تمام شود و نه آنقدر نگه داریم که عقدهای شویم.
درنگ: تربیت فرزندان باید با تعادل باشد، نه عافیتطلب و نه فقیرمسلک.
جمعبندی
این گفتگوها، سفری بود از نان و کاهو تا حقیقت خدا. در درسگفتارهایم، از تعادل در تغذیه، حکمت طبیعت و معرفت خدا سخن گفتم. تغذیه، تنها برای جسم نیست؛ روح را نیز تغذیه میکند. خدا، نه مفهومی ذهنی، بلکه حقیقتی زنده است که در همهچیز حضور دارد. از بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم و او را در هر لحظه ببینیم. این خاطرات، دعوتی است به تأمل در زندگی، طبیعت و معرفت الهی.
با نظارت صادق خادمی