متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 1074)
مقدمه
سالها پیش، در یکی از جلسات درس، به تأمل در ماهیت علم و جایگاه آن در حوزههای علمی پرداختم. این تأملات که گاه در خلوت خود و گاه در میان طلاب و شاگردانم شکل میگرفت، از دغدغهای عمیق سرچشمه میگرفت: چگونه میتوان علمی را که قدرت آفرین است و راه به سوی معرفت الهی میگشاید، از پراکندگی و سردرگمی نجات داد؟ این گفتگوها، که بخشی از آنها در جلسهای به شماره ۸۲۴ ثبت شده، بازتابی از این دغدغههای معرفتی و معنوی است که در دلم ریشه دوانده بود. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیدهام، میکوشم شما را به دنیای این تأملات ببرم، گویی در کنارم نشستهاید و با هم در این مسیر معرفتی گام برمیداریم.
بخش اول: چیستی علم و جایگاه حوزههای علمی
روزی در جمع شاگردانم، سخن از ماهیت علم به میان آمد. پرسیدم: «علم چیست؟ چه چیزی را میتوان علم نامید و چه چیزی صرفاً خیال یا معلومات پراکنده است؟» این پرسش، نه از سر تردید، بلکه از ایمانی عمیق به ضرورت شناخت دقیق علم سرچشمه میگرفت. باور داشتم که حوزههای علمی باید ساختاری نظاممند برای شناسایی ماهیت علم و تمایز آن از غیرعلم ایجاد کنند. این ساختار، نه فقط میز و صندلی، بلکه چارچوبی معرفتشناختی است که مشخص کند چه دانشی قدرتآفرین است و چه دانشی به پراکندگی میانجامد.
تأکید میکردم حوزههای علمی نیازمند بخشی تخصصی هستند که ماهیت علوم و حوزههای کاری آنها را مشخص کند. این بخش باید اولویتهای پژوهشی و آموزشی را تعیین کند تا از هدررفت منابع و تداخل وظایف جلوگیری شود. گاه فکر میکردم که اگر این ساختار وجود داشت، دیگر شاهد نبودیم که عالمی هم درس دینی دهد و هم به دندانپزشکی مشغول شود! مثالی از عالمی فاضل که در خانهاش هم درس و بحث داشت و هم دندان بیماران را میکشید. این پراکندگی وظایف، هرچند با نیت خیر، نمیتواند علم دینی را به سوی قلههای معرفت هدایت کند.
در این میان، تمایز میان علوم حوزوی و دانشگاهی نیز ذهنم را مشغول میکرد. به شاگردانم میگفتم که باید مرزی روشن میان این دو ترسیم شود تا هر یک در حوزه خود به تولید دانش بپردازند. علوم حوزوی باید بر معارف الهی و معنوی متمرکز شوند، در حالی که علوم دانشگاهی به حوزههای تجربی و کاربردی میپردازند. این تمایز، نه تنها از تداخل وظایف جلوگیری میکند، بلکه به هر نهاد اجازه میدهد در مسیر مسئولیت خود نقشآفرینی کند.
نقش حوزههای علمی در تولید علم
بارها بر این نکته تأکید کردهام: حوزههای علمی باید مشخص کنند چه نوع دانشی تولید میکنند و این دانش چه تأثیری بر مسئولیتهایشان دارد. علم دینی باید هدفمند باشد، نه صرفاً انباشت معلومات پراکنده. اگر حوزهها پیشنیازهای معرفتشناختی را تضمین نکنند، اظهارنظرهای غیرعلمی راه به جایی نمیبرند. به شاگردانم میگفتم: «هر کس صبح از خانهاش بیرون میآید و هر چه دلش بخواهد بگوید، این حوزه علمی نیست! از اینها علم و قدرت بیرون نمیآید.»
این دغدغه از آنجا ریشه میگرفت که میدیدم برخی عالمان، با نیت خیر، به کارهایی مشغول میشوند که شأن علم دینی نیست. میگفتم: «هر کاری، حتی اگر برای خدا باشد، علم نیست.» اخلاص در عمل، شرط لازم است، اما کافی نیست. عالم دینی باید بر علوم حوزوی متمرکز باشد و از پراکندگی وظایف پرهیز کند.
بخش دوم: علم قدرتی و نمونه قرآنی
در یکی از جلسات، برای توضیح علم قدرتی، به داستان حضرت یوسف علیهالسلام در قرآن کریم اشاره کردم. این داستان، گویی آیینهای بود که حقیقت علم را به من نشان میداد. در سوره یوسف، پادشاه خوابی پیچیده دید و از درباریان خواست آن را تعبیر کنند:
قرآن کریم: ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ﴾
«پادشاه گفت: من در خواب دیدم که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده دیگر. ای سران کشور! اگر خواب تعبیر میکن–
ید، در مورد خواب من نظر دهید» (سوره یوسف، آیه ۴۳).
درباریان، از سر نادانی، این خواب را بیارزش دانستند و گفتند:
قرآن کریم: ﴿قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ﴾
«گفتند: پریشانخوابهاست و ما به تعبیر خوابها دانا نیستیم» (سوره یوسف، آیه ۴۴).
این پاسخ، مرا به فکر فرو برد. چگونه ممکن است کسانی که خود را عالم میدانند، چنین خوابی را بیارزش بخوانند؟ این نادانی، نشانهای از فقدان علم قدرتی بود. اما وقتی خواب به حضرت یوسف رسید، او نه تنها تعبیری دقیق ارائه داد، بلکه راهکارهایی عملی برای مقابله با قحطی پیشنهاد کرد:
قرآن کریم: ﴿قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ﴾
«گفت: هفت سال پیاپی کشت کنید و آنچه را درو کردید، جز اندکی که میخورید، در خوشههایش بگذارید» (سوره یوسف، آیه ۴۷).
به شاگردانم گفتم: «حتی خوابهای پریشان هم ارزش دارند. آنها میتوانند مشکلات روانی انسان را آشکار کنند.» این سخن از تأمل در روانشناسی خواب سرچشمه میگرفت. گاه انسان در بیداری از گفتن مشکلاتش شرم دارد، اما خوابهایش، چون آیینهای، حقیقت درونش را نشان میدهند.
بخش سوم: وظایف حوزههای علمی و چالشهای پیش رو
بارها بر این نکته تأکید کردهام که شأن عالم دینی باید مشخص باشد. عالم دینی نباید به هر کاری مشغول شود، بلکه باید بر علوم حوزوی متمرکز بماند. این سخن را با مثالی از قرآن کریم روشن میکردم، آنجا که خداوند از تواناییهای عملی انبیا سخن میگوید:
قرآن کریم: ﴿وَآتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا﴾
«و برایم پارههای آهن بیاورید تا آنگاه که میان دو کرانه را برابر کرد، گفت: بدمید تا آنگاه که آن را آتش کرد، گفت: برایم مس گداخته بیاورید تا بر آن بریزم» (سوره کهف، آیه ۹۶).
این آیه مرا به این پرسش واداشت: آیا این وظایف عملی به حوزههای علمی مربوط است یا به دانشگاهها؟ به شاگردانم میگفتم که ما، به عنوان وارثان انبیا، باید وظایف خود را مشخص کنیم. آیا سدسازی، آهنگری یا کشتیسازی شأن حوزههاست یا دانشگاهها؟ این پرسش، نه از سر انکار، بلکه از دغدغهای برای تعیین دقیق مسئولیتها بود.
از چالشهای کنونی علم دینی سخن میگفتم. میدیدم که علم دینی گاه دچار پراکندگی و فقدان انگیزه شده است. طلاب، به دلیل نبود هدف مشخص، انگیزه کافی برای تحصیل نداشتند. از کتابهای «آداب المتعلمین» و «جامع المقدمات» یاد میکردم که روزگاری آموزش طلاب را نظاممند میکردند. این کتابها، با آموزش صرف، نحو، منطق و اخلاق، پایههای علم دینی را استوار میساختند. اما افسوس که این سنتها کمرنگ شدهاند.
بارها به شاگردانم میگفتم که علم دینی باید از قوه به فعل درآید. حوزهها باید تواناییهای بالقوه خود را به فعلیت برسانند. این سخن، گویی شعلهای بود که در دلم روشن میشد: علم بالقوه، مانند بذری است که اگر کاشته نشود، میوه نمیدهد. حوزهها باید بدانند چه دارند و چه باید داشته باشند.
جمعبندی
این گفتگوها، که گاه در خلوت و گاه در جمع شاگردانم شکل میگرفت، از عشقی عمیق به علم دینی و دغدغهای برای اصلاح آن سرچشمه میگرفت. از داستان یوسف علیهالسلام آموختم که علم قدرتی، دانشی است که نه تنها حقیقت را آشکار میکند، بلکه راهحلهای عملی برای زندگی ارائه میدهد. از آیه کهف دریافتم که وظایف ما، به عنوان وارثان انبیا، باید روشن شود تا از پراکندگی و سردرگمی نجات یابیم. این تأملات، که در «گفتگوهای صمیمی» گرد آمدهاند، دعوتی است به سوی بازاندیشی در ماهیت علم دینی و تقویت حوزههای علمی. امیدوارم این کلمات، چون چراغی، راه پژوهشگران و طلاب را روشن کند و آنها را به سوی معرفتی عمیقتر هدایت نماید.