در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1078

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 1078)

مقدمه

سال‌ها پیش، در مسیر طلبگی و جست‌وجوی حقیقت، روزهایی را سپری کردم که هر لحظه‌اش درس بود و هر تجربه‌اش چراغی برای راه. این خاطرات، که گاه در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا ذکر شده‌اند، شرحی است از زیستن در بطن جامعه، آموختن از انسان‌ها و درک عمیق نیازهای زمانه. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیده‌ام، می‌کوشم شما را به دنیای این تجربه‌ها ببرم؛ دنیایی که در آن عالم دینی نه در برج عاج، که در متن زندگی مردم نفس می‌کشد، همچون ماهی در آب. این روایت‌ها نه‌تنها بازتاب‌دهنده عمق دانش و تعهد معنوی‌ام هستند، بلکه نشان‌دهنده تلاشی برای پیوند فقه با زندگی، علم با عمل، و دین با نیازهای روزمره است.

بخش اول: عالم در متن جامعه

ماهی در آب: نقش عالم دینی

همیشه به شاگردانم می‌گفتم: عالم دینی مانند ماهی است در آب. تا وقتی در آب است، زنده و پویاست، اما اگر از آب بیرونش بیاوری، دیگر ماهی نیست، مرده‌ای است که به کار نمی‌آید. جامعه برای عالم، همان آب است. اگر از مردم جدا شود، از حقیقت دور می‌افتد. روزی استادی داشتم که این حقیقت را به من آموخت. او می‌گفت: «فقيه باید جامعه را مزمزه کند، باید بفهمد چه در دل مردم می‌گذرد، چه نیاز دارند و چه دردی دارند.» این سخن چنان در جانم نشست که شد راهنمای عمرم.

درنگ: عالم دینی باید در متن جامعه حضور داشته باشد و نیازهای آن را بشناسد، مانند پزشکی که پیش از درمان، بیماری را تشخیص می‌دهد.

قرآن کریم: ﴿ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾
«با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن» (نحل: ۱۲۵).

این آیه مرا به یاد آن روزها می‌اندازد که در کنار استادانم، می‌آموختم چگونه با حکمت و نه با زور، مردم را به سوی حقیقت هدایت کنم. فقه، به باور من، نه‌تنها برای احکام فردی، بلکه برای مدیریت کلان و خرد جامعه است. فقيه باید هر چیزی را که به او می‌رسد، «مزمزه» کند، یعنی بشناسد و بفهمد تا بتواند راه‌حل‌های درست ارائه دهد.

استادی غیرمتعارف و درس‌های زندگی

استادی داشتم که در قمار استاد بود، در شراب‌شناسی متخصص بود، و در همه‌چیز سرآمد. روحش شاد! او مردی بود که زندگی را به معنای واقعی کلمه می‌شناخت. روزی به او گفتم: «استاد، پولم را دزدیده‌اند، می‌خواهم بدانم دزدی چیست و چگونه رخ می‌دهد.» او خندید و گفت: «این کار مقامات دارد، مراحل دارد، باید بیایی و یاد بگیری.» باور کنید روزها نزدش می‌رفتم، گاه برایش کباب می‌بردم، در باغ می‌نشستیم و او چهار کباب را یک‌نفس می‌خورد. می‌گفت: «تو بخور، من از خوردنت لذت می‌برم.» اما من می‌دانستم که او از این کباب‌ها کیف می‌کند!

این استاد به من تردستی و جیب‌زنی آموخت، نه برای دزدی، بلکه برای شناختن جامعه. یک‌بار به من گفت: «ببین، این انگشت چرا با آن یکی برابر نیست؟ اگر انگشتانت برابر بود، بهترین جیب‌ها را می‌توانستی بزنی.» و بعد با خنده افزود: «خدا این انگشت را کوتاه کرده که به درد دزدی نخورد!» این درس برایم تمثیلی شد از موضوع‌شناسی در فقه. فهمیدم که فقيه باید ریزترین جزئیات جامعه را بشناسد، همان‌طور که جیب‌زن باید انگشتانش را بشناسد.

درنگ: موضوع‌شناسی در فقه، مانند شناخت دقیق ابزارها در هر حرفه‌ای، اساس صدور احکام درست و متناسب با نیازهای جامعه است.

شراب‌شناسی و فهم عمیق جامعه

آن استادم مرا تشویق کرد که شراب را مزه کنم، نه برای خوردن، بلکه برای شناختن مزه‌اش. می‌گفت: «باید بدانی مزه کونیاک چیست، باید جامعه را بشناسی.» اما استاد دیگری داشتم که این را منع کرد. او گفت: «مزمزه نکن، فقط بشنو و حفظ کن.» من هرچه او می‌گفت حفظ می‌کردم، اما در دلم می‌دانستم که شناخت جامعه، مانند پزشکی است که باید بیماری را بشناسد تا دارو بدهد. اگر طبیب مرض را نشناسد، حق ندارد دارو تجویز کند. جامعه برای ما آزمایشگاهی بلورین است، دانشگاهی پیشرفته که باید در آن درس بخوانیم، نه در لابه‌لای کتاب‌ها و کاغذها.

قرآن کریم: ﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا﴾
«خدا هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کند» (بقره: ۲۸۶).

این آیه به من آموخت که عالم دینی باید با مردم همراه باشد، نه آن‌که با سخت‌گیری آن‌ها را از دین دور کند. اگر جامعه را مزمزه می‌کردیم، اگر نیازهایش را می‌فهمیدیم، امروز به این روز نمی‌افتادیم.

بخش دوم: کرامت انسانی و مقاومت در برابر استثمار

استادی فقیر و عزت نفس

استادی داشتم که کتاب‌های نفیسی داشت، اما فقر او را در تنگنا قرار داده بود. روزی کتاب‌فروشی آمد تا کتاب‌هایش را بخرد. استاد قیمت گذاشت، اما آن مرد گفت: «اگر یک جلد را برداری، هیچ‌کدام را نمی‌خرم.» استاد با عزت نفس گفت: «اصلاً به تو نمی‌فروشم. تو فاسدی، کتاب‌هایم را به تو نمی‌دهم، حتی اگر بمیرم!» این لحظه برایم درس بزرگی بود. هر بار که به کتاب‌هایم نگاه می‌کنم، یاد عزت نفس آن مرد می‌افتم و نفرتم از استثمارگرانی که از ضعف دیگران سوءاستفاده می‌کنند، بیشتر می‌شود.

قرآن کریم: ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾
«عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنان است» (منافقون: ۸).

درنگ: حفظ کرامت انسانی در برابر استثمار، نشانه عزت نفس مؤمن است که حتی در تنگدستی نیز از ارزش‌هایش دست نمی‌کشد.

بخش سوم: گفت‌وگوی بین‌ایدئولوژیک در اوایل انقلاب

خواندن مارکس در مسجد

در اوایل انقلاب، در منطقه‌ای که کمونیست‌ها نفوذ داشتند، تصمیم گرفتم شب‌های رمضان در مسجد کتاب اقتصاد مارکس را بخوانم. مردم ابتدا تعجب کردند، اما گفتم: «بیایید بخوانیم و مقایسه کنیم.» چند شب که گذشت، خودشان گفتند: «حاج آقا، حالا حرف دین را هم بگو.» من همان حرف‌های دین را به زبان خودشان گفتم. کم‌کم دیدم که اشکالات علمی و اقتصادی نظریه‌هایشان را فهمیدند. در شب هفدهم یا هجدهم رمضان، قانونی ابداع کردم: هر قانونی که نتواند اصل دین را اثبات کند، پیرایه‌ای غیر دینی است. این قانون چنان تأثیری گذاشت که همان افراد، که روزی با خشم علیه دین سخن می‌گفتند، به سوی دین گرایش یافتند.

درنگ: گفت‌وگوی باز و شجاعانه با دیدگاه‌های مخالف، راهی برای جذب دل‌ها و اصلاح باورها بدون نیاز به خشونت است.

این تجربه به من آموخت که عالم دینی باید با زبان زمانه سخن بگوید، نه با چوب و چماق. اگر از روز اول به مردم فرصت می‌دادیم، اگر با آن‌ها دوست می‌شدیم و باورشان می‌کردیم که خیرشان را می‌خواهیم، کار به اینجا نمی‌رسید.

نقد سخت‌گیری‌های بی‌جا

در اوایل انقلاب، برخی چنان سخت‌گیری کردند که مردم را از دین دور کردند. می‌گفتم: «مردم را ول کنید، بگذارید نفس بکشند.» اما برخی از همان روز اول چوب به دست گرفتند و گفتند: «بزن، بگیر، بکش.» این روش نه‌تنها مردم را جذب نکرد، بلکه آن‌ها را فراری داد. دین نباید به عسر و حرج منجر شود. باید به گونه‌ای باشد که مردم را به خود بخواند، نه دفع کند.

قرآن کریم: ﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا﴾
«خدا هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کند» (بقره: ۲۸۶).

درنگ: اجرای احکام دینی باید با تدرج و توجه به ظرفیت جامعه باشد تا از عسر و حرج جلوگیری شود.

بخش چهارم: فرهنگ گذشته و درس‌های اجتماعی

لباس‌های وصله‌ای و سادگی گذشته

وقتی بچه بودم، در تهران همه لباس‌ها وصله‌ای بود. سرآستین‌ها، زیر بغل‌ها، پشت شلوارها، همه وصله‌دار بودند. این سادگی نشان‌دهنده زندگی آن روزها بود. اما امروز جامعه ما نباید وصله‌ای باشد. جامعه‌ای که مدام در حال تعمیر و وصله‌کاری است، پیش نمی‌رود. ما نیاز به مهندسی دقیق در اجرای قوانین دینی داریم، نه کارهای عمله‌وار و بدون برنامه.

درنگ: مدیریت جامعه نیازمند برنامه‌ریزی نظام‌مند و مهندسی دقیق است، نه وصله‌کاری و اقدامات پراکنده.

نیاز به ایدئولوگ‌های دینی

همیشه می‌گفتم که دین ما به ایدئولوگ نیاز دارد، کسانی که بتوانند قوانین را به‌صورت نظام‌مند اجرا کنند. بدون تفکر استراتژیک، علم دینی نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای زمانه باشد. ما باید متفکرانی تربیت کنیم که هم دین را بشناسند و هم جامعه را.

بخش پنجم: دفاع از حقیقت و شخصیت‌های علمی

رد شایعه علیه ابن سینا

در مجلسی، عالمی مدعی شد که ابن سینا شراب‌خوار بوده است. من با طنز گفتم: «آری، ابن سینا مست بوده که اشارات را نوشته، چون عاقل نمی‌تواند چنین کتابی بنویسد!» طلاب خندیدند و فهمیدند که این شایعه بی‌اساس است. ابن سینا، چشم و چراغ عالم اسلام، با کتاب‌هایی چون شفا و قانون، نیازی به دفاع ندارد. این تجربه به من آموخت که عالم باید از حقیقت دفاع کند و نگذارد شایعات، بزرگان علم را بدنام کنند.

درنگ: دفاع از شخصیت‌های علمی و رد شایعات بی‌اساس، وظیفه عالم دینی است که به حقیقت متعهد است.

نغمه حسینی و مقاومت فرهنگی

مرحوم الهی را که در زمان رضاشاه، نغمه حسینی را نوشت. مردم در خفا برای امام حسین علیه‌السلام گریه می‌کردند، اما او می‌گفت: «من برای حسینی نوشتم که تمام نمی‌شود.» این سخن مرا به یاد مقاومت فرهنگی در برابر فشارهای ضد دینی می‌اندازد. دین حسینی پایدار است و هیچ نیرویی نمی‌تواند آن را خاموش کند.

قرآن کریم: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا﴾
«ما شما را تنها برای خدا اطعام می‌کنیم و از شما پاداش و سپاسی نمی‌خواهیم» (انسان: ۹).

بخش ششم: نقد رقابت‌های ناسالم و استفاده از استعدادها

رقابت‌های غیراخلاقی

فردی را که با رقابت غیراخلاقی و انجام عبادات بیشتر، به جایگاه بالایی رسید. او می‌گفت: «اگر دیگری دو رکعت نماز می‌خواند، من چهار رکعت می‌خوانم.» اما این روش درست نیست. دین به اخلاص نیاز دارد، نه به رقابت‌های ناسالم.

درنگ: اخلاص در عمل، ارزشی بالاتر از رقابت‌های غیراخلاقی دارد که تنها برای کسب جایگاه انجام می‌شود.

استفاده نادرست از استعدادها

همیشه تأسف می‌خوردم که از استعدادهای بزرگ در جامعه‌مان درست استفاده نشد. کسانی بودند که می‌توانستند جهان را مدیریت کنند، اما در خاکریزها از دست رفتند. ما باید نخبگان را شناسایی کنیم و از ظرفیت‌هایشان به درستی بهره ببریم.

جمع‌بندی نهایی

این خاطرات، که از دل درس‌گفتارهایم برآمده‌اند، روایتی است از زیستن در میان مردم، آموختن از آن‌ها و تلاش برای پیوند دین با زندگی. من به عنوان یک عالم دینی، همیشه کوشیده‌ام جامعه را مزمزه کنم، نیازهایش را بشناسم و راه‌حل‌هایی ارائه دهم که نه‌تنها دین را حفظ کند، بلکه آن را در دل مردم زنده نگه دارد. از یادگیری تردستی تا خواندن مارکس در مسجد، از دفاع از کرامت انسانی تا هشدار درباره تحریفات دینی، همه این تجربه‌ها به من آموختند که عالم باید در متن جامعه باشد، با حکمت سخن بگوید و با عزت نفس از حقیقت دفاع کند. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، چراغی باشد برای نسل‌های آینده تا دین را نه در کتاب‌ها، که در زندگی مردم جست‌وجو کنند.

با نظارت صادق خادمی