متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 1106
مقدمه
این مجموعه، روایتهایی است از عمق وجودم، خاطراتی که گاه در درسگفتارهایم بهصورت گذرا از آنها سخن گفتهام و اکنون فرصتی یافتهام تا آنها را با شما به اشتراک بگذارم. این گفتگوها، نهتنها بازتاب تجربیات زیستهام، بلکه تأملاتی عمیق در باب علم، دین، فرهنگ و زندگی است که از منظر یک طلبه و عالم دینی به آن نگریستهام. هر خاطره، دریچهای است به سوی اندیشههایی که با قرآن و معارف الهی پیوند خوردهاند، و هدفم آن است که شما را به لحظههای تأملبرانگیز و درسآموز زندگیام ببرم. این روایتها، با حفظ اصالت و صمیمیت، برای مخاطبان فرهیخته و پژوهشگرانی نگاشته شده که به دنبال فهمی عمیقتر از علم دینی و تأثیرات آن بر جامعهاند.
بخش اول: رؤیای بیمارستانهای قرآنی
روزی در جمع شاگردانم، از آرزویی بزرگ سخن گفتم: ساخت بیمارستانهایی عظیم، پنجاهطبقه، که نهتنها در ایران، بلکه در سراسر جهان مرجعی برای درمان شوند. این رؤیا از عمق باورم به ظرفیتهای بیپایان قرآن کریم سرچشمه میگیرد. من ایمان دارم که بسیاری از بیماریها، نه صرفاً جسمانی یا روانی، بلکه ریشه در اصطکاکات شیطانی دارند. اینها بیماریهاییاند که نه با داروهای مادی درمان میشوند و نه با روانشناسی مرسوم. گاه بیماری، نتیجه تخبطات و وسوسههای شیطانی است که روح آدمی را درگیر میکند. وقتی بیماری به سراغ بندگان خدا میآید، گاه از ترس نمیدانند به کجا پناه ببرند. به پزشک مراجعه میکنند و پاسخی نمییابند. آنگاه به ما روی میآورند و میگویند: «چه کنیم؟ پزشک کاری از پیش نبرد.» آیا باید به آنها بگویم سر خود را به دیوار بکوبند؟ نه، این راه نیست.
من گفتم اگر به من اجازه دهید، با تمام وجودم زبانم را گرو میگذارم تا این بیمارستانها را بسازم. اگر پنج سال فرصت داشتم و توانستم، جهان به ما محتاج خواهد شد، نه بهخاطر ثروتهای مادی، بلکه بهخاطر گنج بیمانندی که در اختیار داریم: قرآن کریم. این کتاب الهی، شفایی است برای آنچه در سینههاست. اگر این کار را به سرانجام برسانم، نهتنها بیماران جهان را درمان میکنیم، بلکه طبیبانی تربیت خواهیم کرد که علم قرآنی را به سراسر عالم صادر کنند. این رؤیا، نه خیالی خام، بلکه ایمانی استوار به قدرت وحی است.
قرآن کریم: وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ (یونس: ۵۷) – شفایی است برای آنچه در سینههاست.
بخش دوم: موانع علم دینی و نیاز به آزادی عمل
سالها پیش، زیر گنبد فیضیه، تصمیم گرفتم سی سال از عمرم را به سخن گفتن از جن، ملائکه و ابلیس اختصاص دهم. اما وقتی این موضوع را مطرح کردم، یکی از حاضران با ترس گفت: «دارند از جن حرف میزنند!» گویی سخن از جن، امری عجیب و ممنوع است. مگر نه اینکه قرآن کریم پر است از آیات مربوط به جن و ملائکه؟ چرا باید از این ظرفیتهای وحیانی هراس داشت؟ این محدودیتها، مانع خدمت به دین میشوند. علم دینی ما هنوز در بند است. ما میتوانیم از جن، ملائکه و حتی وحی بهره ببریم، همانگونه که سلیمان و داوود علیهماالسلام این کار را کردند. اما این مهم، نیازمند آزادی عمل و حمایت است. اگر این بندها را باز کنیم، میتوانیم کارهای بزرگی انجام دهیم. چوب لای چرخ گذاشتن، تنها مادر آدمی را از یادش میبرد!
در درسگفتارهایم، بارها از این محدودیتها گلایه کردهام. اگر علم دینی آزاد شود، میتوانیم به غیب، وحی و حتی ملائکه دست یابیم. اینها افسانه نیستند؛ واقعیاتیاند که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است. اما تا وقتی در بند تعصبات و محدودیتها باشیم، نمیتوانیم از این گنج عظیم بهره ببریم.
قرآن کریم: وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً (التوبة: ۱۲۲) – شایسته نیست که مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند.
بخش سوم: اهمیت نعمت آب و غفلت از آن
زمانی که در سراوان بودم، مردمی را دیدم که آب آلوده مینوشیدند. آبشان پر از کرم بود و برای خوردن، پارچهای روی ظرف میکشیدند تا کرمها را جدا کنند. اما مگر میشد؟ آب کرممال بود و کرمها در آن غوطهور. این صحنه قلبم را به درد آورد. یکی از اهالی میگفت: «ما سادات نیستیم، اما ساداتمال شدهایم!» این سخن، طنزی تلخ بود که نشان میداد چگونه غفلت از نعمت آب، زندگی مردم را به سختی کشانده است. خدا رحمت کند مرحوم شعرانی را که میگفت: «کورم، اما آبی که میخورم را میبینم.» این آیه را میخواند: «آیا آبی که مینوشید دیدهاید؟» (الواقعة: ۶۸). این نعمت الهی، چنان اهمیتی دارد که غفلت از آن، به بحرانهای بزرگ منجر میشود.
این خاطره، مرا به تأمل واداشت که چگونه ما از نعمتهای الهی غافل شدهایم. مدیریت منابع طبیعی، وظیفهای دینی است که باید با جدیت دنبال شود. اگر به این نعمتها بیتوجه باشیم، جامعهمان آسیب خواهد دید.
قرآن کریم: أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ (الواقعة: ۶۸) – آیا آبی که مینوشید دیدهاید؟
بخش چهارم: خمس و دلسوزی برای کودکان
جگرم کباب شد وقتی داستان محسن را به یاد میآورم. او دانشآموزی نابغه بود، همه نمرههایش بیست. یک سکه داشت، تنها داراییاش، و میخواست خمس آن را بدهد. سیصد، چهارصد تومان برایش پول زیادی بود. این بچه، با ایمانی پاک، پیاده به مدرسه میرفت تا پولش را جمع کند و حالا باید این سکه را برای خمس میداد. قلبم آتش گرفت. گفتم: «باباجان، تو نابغهای، درس طلبگی بخوان، من از تو خمس نمیگیرم.» او پذیرفت و شروع به خواندن درسهای طلبگی کرد، اما نه از سر علاقه، بلکه برای رهایی از آن سیصد تومان. این ماجرا مرا به فکر فرو برد. آیا اینگونه سختگیری در احکام مالی، ایمان کودکان را تقویت میکند یا آنها را دلسرد؟ خدا میخواهد برای ما آسانی باشد، نه سختی.
این خاطره، مرا به بازنگری در اجرای احکام مالی واداشت. باید انعطاف داشت، بهویژه برای کودکان و جوانانی که با ایمانی پاک قدم در این راه میگذارند.
قرآن کریم: يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ (البقره: ۱۸۵) – خدا برای شما آسانی میخواهد و سختی برایتان نمیخواهد.
بخش پنجم: اختلاط سیاست و دیانت
روزی با جمعی از عالمان دینی و رجال سیاسی گفتوگو میکردم. سخن از مدیریت کشور بود. گفتم این اختلاط بیرویه سیاست و دیانت، کار را خراب کرده است. هر دو حوزه را به کاستی کشاندهایم. سیاست و دیانت، هر یک وظایف خود را دارند. اگر شفافیت و تخصص در هر حوزه رعایت شود، میتوانیم کشور را بهتر اداره کنیم. اما وقتی این دو را درهم میآمیزیم، نتیجهاش سردرگمی است. به نظرم باید قوهای مستقل از دانشمندان و متفکران داشته باشیم که برای صد سال آینده برنامهریزی کنند، نه اینکه هر روز وصلهپینهای به قوانین بزنیم.
این تأمل، از تجربههایم در مواجهه با نظامهای مدیریتی سرچشمه میگیرد. عدالت و نظم در مدیریت، اصلی قرآنی است که باید به آن پایبند باشیم.
قرآن کریم: وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ (الرحمن: ۹) – وزن را به عدالت برپا دارید.
بخش ششم: افول فرهنگ عبادی
در کودکیام، در حرمها و فیضیه، سیچهل نفر با صدای بلند اذان میگفتند. اللهاکبرشان در فضا طنینانداز بود. اما حالا، انگار این سنت زیبا کمرنگ شده است. تلویزیون همه را لال کرده و اگر کسی اذان بگوید، میگویند دیوانه است! این تغییر، نشانهای است از تمرکز بر ظاهر به جای محتوای دینی. اسلام، در خیر و برکت آن است، نه در گنبد و منبر. کاسبهای قدیم را صبحها قرآن میخواندند و تا تمام نمیشد، به مشتری پاسخ نمیدادند. مردم هم صبر میکردند، چون میدانستند این خیر است.
این خاطره، مرا به فکر فرو برد که باید فرهنگ عبادی را با تأکید بر معنا و خیر احیا کنیم. سنتهای دینی باید زنده و پویا بمانند.
قرآن کریم: وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ (المائدة: ۲) – در نیکوکاری و تقوا با یکدیگر همکاری کنید.
بخش هفتم: سختگیری در احکام جماعت
در یکی از روستاها، مردم از اقامه نماز جماعت پشت سر طلاب فاضل خودداری میکردند. میگفتند: «اینها خودشان میگویند پشت سر ما نماز نخوانید، چون در قم فقط پشت سر عالمی خاص میشود نماز خواند.» این سختگیریها مرا آزرد. مگر نه اینکه نماز جماعت، حمد و سورهای درست میخواهد و قلبی پاک؟ اینگونه سختگیریها، مردم را از عبادات جمعی دور میکند. خدا آسانی میخواهد، نه سختی.
این ماجرا، مرا به تأمل در لزوم سادهسازی احکام و جذب مردم به عبادات واداشت. باید راه را برای دینداری هموار کرد.
قرآن کریم: يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ (البقره: ۱۸۵) – خدا برای شما آسانی میخواهد و سختی برایتان نمیخواهد.
بخش هشتم: نظم و پشتکار در علمآموزی
در کودکیام، سحرگاهان برای درس نزد استاد میرفتم. آن روزها، شبها بیدار بودم و گاه در درس خوابم میگرفت. برای بیدار ماندن، روشهای سختی داشتم. گاهی با کاردک به گردنم ضربهای میزدم تا خواب از سرم بپرد! این کار، دردی یکهفتهای به جا میگذاشت، اما مرا بیدار نگه میداشت. این نظم و پشتکار، مرا در مسیر علمآموزی یاری کرد. اگر آدمی با خودش سختگیر باشد، تنبلی را کنار میزند و عادت به تلاش میکند.
این خاطره، یادآور این است که علمآموزی، نیازمند تهذیب نفس و ارادهای قوی است. باید با خودمان مبارزه کنیم تا به موفقیت برسیم.
قرآن کریم: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (العنکبوت: ۶۹) – کسانی که در راه ما کوشیدهاند، بهیقین راههای خود را به آنان مینمایانیم.
بخش نهم: ستایش نسل جوان
روزی در مجلسی، به سخنان طلبههای جوان گوش میدادم. آنها با چنان نظم و دقتی سخن میگفتند که دلم قند آب شد. این جوانان، با سواد و آموزشدیده، محتوای دینی را چنان زیبا و منظم ارائه میدهند که حتی دانشگاهیان هم از آن لذت میبرند. گاهی فکر میکنم این نسل، بهتر از ما عمل میکند. آنها از کتابها و منابع، نکاتی دقیق و مرتب استخراج میکنند و با زبانی شیوا ارائه میدهند. اما برخی از عالمان قدیمی، سخنانشان چنان مبهم است که نه خودشان میفهمند و نه مخاطب!
این تجربه، مرا به ستایش نسل جوان واداشت. باید به آنها میدان داد تا دانش دینی را با زبان روز ارائه کنند.
قرآن کریم: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ (لقمان: ۱۲) – بهراستی به لقمان حکمت عطا کردیم.
بخش دهم: نقد سخنان غیرعلمی
در مجلسی با حضور عالمان، یکی از بزرگان سخنی گفت که مرا به خنده واداشت. او از ابنسینا انتقاد کرد که شراب میخورده، اما من گفتم: «اگر ابنسینا شراب نمیخورد، شاید نمیتوانست اشارات را بنویسد!» این سخن، طنزی بود برای نشان دادن اینکه نباید با پیشداوری، ارزش کارهای بزرگ را نادیده گرفت. اما حقیقت این است که برخی سخنرانیهای دینی، چنان نامفهوم و غیرعلمیاند که مخاطب را سردرگم میکنند. باید سخنی گفت که هم خودمان بفهمیم و هم دیگران. دین، نیازمند ارائهای روشن و علمی است.
این ماجرا، مرا به فکر فرو برد که تبلیغ دین، باید با بصیرت و وضوح باشد تا اثرگذار شود.
قرآن کریم: قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ (یوسف: ۱۰۸) – بگو این راه من است که به سوی خدا با بصیرت دعوت میکنم.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، بازتابی از عمق وجودم و تأملاتم در باب علم، دین و جامعه است. از رؤیای بیمارستانهای قرآنی تا نقد محدودیتهای علم دینی، از توجه به نعمت آب تا دلسوزی برای کودکان، از نقد اختلاط سیاست و دیانت تا احیای فرهنگ عبادی، همه اینها بخشی از تجربههای زیستهام هستند که با قرآن و معارف الهی پیوند خوردهاند. این خاطرات، دعوتی است به تأمل در چگونه زیستن و چگونه خدمت کردن به دین و مردم. امیدوارم این روایتها، برای شما الهامبخش و راهگشا باشد.