در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1120

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه ۱۱۲۰

مقدمه

سال‌ها پیش، در خلوت درس‌گفتارهایم، سخنانی را با شاگردانم در میان گذاشتم که شاید در لحظه، تنها جرقه‌ای گذرا در ذهن‌ها به نظر می‌آمد. اما اکنون، این خاطرات و تأملات، که گاه در لابه‌لای درس‌هایم به‌صورت گذرا بیان شده‌اند، فرصتی یافته‌اند تا به شکلی منسجم و با عمق بیشتری بازگو شوند. این گفتگوها، که از دل تجربه‌های علمی، معنوی و عرفانی‌ام برآمده‌اند، نه‌تنها روایت زندگی من، بلکه دعوتی است به تأمل در فرهنگ علم دینی، چالش‌های آن و راه‌های نوآوری در این مسیر. در این مجموعه، که «گفتگوهای صمیمی» نام گرفته، می‌کوشم با زبانی صادقانه و صمیمی، شما را به دنیای اندیشه‌ها و تجربه‌هایم ببرم؛ جهانی که در آن، علم و عرفان، احترام به سنت و شجاعت نوآوری، دست در دست یکدیگر دارند.

بخش اول: نقد فرهنگ مرده‌پرستی و دعوت به نوآوری

چالش پذیرش سخنان نو

روزهایی را که سخنانم را با شوق و اشتیاق با دیگران در میان می‌گذاشتم، اما برخی آن‌ها را به دلیل آنچه «فقدان استدلال» می‌نامیدند، نپذیرفتند. می‌گفتند حرف‌هایم منطقی نیست و پایه استدلالی محکمی ندارد. با فروتنی می‌پذیرم که سخنانم ممکن است خالی از اشکال نباشد، اما ایمان دارم که اثرگذاری آن‌ها، معجزه‌ای الهی است که از جانب پروردگار بر دل‌ها نازل می‌شود. با این حال، آنچه مرا آزرده می‌کرد، نبود گوش شنوایی برای این ایده‌های نو بود. گویی جامعه علمی ما چنان در بند سنت‌ها گرفتار شده که برای شنیدن سخنی تازه، آماده نیست. این تجربه مرا به تأمل واداشت که چرا نوآوری‌های علمی در محیط‌های دینی ما کمتر مجال بروز می‌یابند؟ آیا جز این است که باید فضایی باز برای گفت‌وگوی علمی فراهم کنیم؟

احترام به اموات و بی‌توجهی به زندگان

در فرهنگ ما، احترام به اموات جایگاه ویژه‌ای دارد. همواره به ما آموخته‌اند:
اذْكُرُوا مَوْتَاكُمْ بِالْخَیْرِ
(قرآن کریم: یاد مردگانتان را به نیکی کنید). این سخن حکیمانه‌ای است که به ما می‌آموزد حرمت گذشتگان را نگاه داریم. اما آنچه مرا به فکر فرو می‌برد، این است که چرا این احترام، گاه به بهای نادیده گرفتن عالمان زنده تمام می‌شود؟ بارها شاهد بودم عالمانی که در میان ما نفس می‌کشند، با مشکلات مالی و خستگی‌های فکری دست‌وپنجه نرم می‌کنند، اما کمتر کسی به فکر حمایت از آن‌هاست. گویی تنها به سخنان اموات گوش می‌سپاریم و زندگان را فراموش کرده‌ایم. این فرهنگ، که آن را «مرده‌پرستی» می‌نامم، آفتی است که باید از جامعه علمی ما رخت بربندد.

درنگ: فرهنگ مرده‌پرستی، که به نادیده گرفتن عالمان زنده منجر می‌شود، باید اصلاح شود. احترام به اموات نباید مانع حمایت از زندگان و نوآوری‌های علمی گردد.

طنزی تلخ از بی‌توجهی

حکایتی طنزآمیز که روزی نقل کردم تا این حقیقت تلخ را نشان دهم. شخصی در حال خوردن ناهار بود و به اطرافیانش گفت: «پس از آنکه سیر شدیم، شکم هر گرسنه‌ای را سیر کنید، اما فاتحه ما را هم فراموش نکنید!» این طنز، تصویری زنده از خودمحوری و بی‌توجهی به نیازهای دیگران است. عالمان زنده، که عمر و توانشان را صرف تحقیق و تفکر کرده‌اند، نیازمند حمایت‌اند، اما گویی جامعه ما تنها به یاد اموات است. این تجربه مرا به این باور رساند که باید نظامی برای حمایت مادی و معنوی از پژوهشگران دینی ایجاد کنیم تا بتوانند بی‌دغدغه به کار علمی خود ادامه دهند.

دعوت به تحول فرهنگی

پس از سال‌ها تأمل، به این نتیجه رسیدم که این فرهنگ نادرست، که ریشه‌ای هزاران ساله دارد، باید از صحنه اجتماع کنار رود. اشتباهات تاریخی ما در این زمینه کافی است. بارها در درس‌گفتارهایم تأکید کردم که باید فرهنگ صحیحی را احیا کنیم؛ فرهنگی که در آن، به عالمان زنده توجه شود و نوآوری‌های علمی با آغوش باز پذیرفته گردد. این تحول، نه‌تنها به پویایی علم دینی کمک می‌کند، بلکه ما را از بند تعصبات کهنه رها می‌سازد.

بخش دوم: بازخوانی متون سنتی و نوآوری در عرفان

تلاش برای احیای عرفان محبوبین

سال‌هاست که در پی احیای عرفان محبوبین هستم؛ علمی که زوایای پنهان آن را شفاف کرده و به نسل جدید عرضه کنم. در کلاس‌هایم، بارها از اهمیت این عرفان سخن گفتم. عرفان محبوبین، که ریشه در معارف شیعی دارد، گوهری است که می‌تواند علم دینی را متحول کند. هدفم نه‌تنها شناسایی این علم، بلکه ساده‌سازی و تبیین آن برای همگان بوده است. این تلاش، مرا به این باور رساند که عرفان شیعی، ظرفیت بالایی برای گفت‌وگو با جهان معاصر دارد.

درنگ: احیای عرفان محبوبین، به‌عنوان بخشی از معارف شیعی، می‌تواند علم دینی را متحول کرده و آن را به جهانیان عرضه کند.

چالش‌های کتاب مصباح

در درس‌گفتارهایم، بارها از کتاب مصباح سخن گفتم؛ کتابی که در حوزه‌های علمیه به دشواری و پیچیدگی شهره است. طلاب قدیم از مطالعه آن هراس داشتند، گویی با گرفتن این کتاب در دست، به موجودی ماورایی بدل می‌شدند! این ترس، ریشه در پیچیدگی عبارات و اشکالات محتوایی کتاب داشت. اما من همواره باور داشتم که این دشواری، نه به دلیل کمبود هوش طلاب، بلکه به سبب نارسایی‌های متن است. طلاب ما خردمند و توانمندند، اما عبارات نادرست، آن‌ها را از فهم بازمی‌دارد. به همین دلیل، در کلاس‌هایم کوشیدم این متون را با بیانی ساده و روان تبیین کنم.

آزادی در آموزش

یکی از خاطرات شیرینم، به روزهایی بازمی‌گردد که روشی نوین در تدریس به کار گرفتم. در کلاس‌هایم، درها را گشودم و گفتم: «نیازی به اجازه برای ورود و خروج نیست. کلاس، نه ورودی دارد و نه خروجی.» این آزادی، به طلاب جرئت داد تا بی‌واهمه با متون دشوار روبه‌رو شوند. تأکید می‌کردم: اگر مطلبی فهمیده نمی‌شود، مشکل از عبارت است، نه از هوش شما. این رویکرد، نه‌تنها به یادگیری کمک کرد، بلکه فضایی باز و پویا برای گفت‌وگوی علمی ایجاد نمود.

نقد علمی و احترام به مؤلفان

همواره به شاگردانم آموخته‌ام که احترام به مؤلفان متون سنتی، مانع از نقد علمی آن‌ها نیست. در درس‌گفتارهایم، ضمن قدردانی از تلاش مؤلفان کتاب‌هایی چون مصباح، از اشکالات آن‌ها سخن گفتم. برای نمونه،
اذْكُرُوا مَوْتَاكُمْ بِالْخَیْرِ
(قرآن کریم: یاد مردگانتان را به نیکی کنید) را یادآور می‌شدم و می‌گفتم که احترام به عالمان گذشته، نباید ما را از نقد علمی بازدارد. این فرهنگ باید در حوزه‌های علمیه نهادینه شود که حرمت شخص را نگاه داریم، اما سخنانش را بی‌تعصب بررسی کنیم.

درنگ: احترام به عالمان گذشته نباید مانع نقد علمی آرای آن‌ها شود. این توازن، به پویایی علم دینی کمک می‌کند.

پیشنهاد نهادی برای پژوهش

روزی پیشنهاد کردم نهادی علمی با بودجه‌ای کلان برای پژوهش در موضوعات فلسفی، مانند مفهوم «ماهیت»، تشکیل شود. اما با افتخار می‌گویم که ما، بدون هیچ بودجه‌ای، این مسائل را حل کرده‌ایم. خطاب به متولیان علم گفتم: اگر در ادعای حمایت از علم صادقید، بیایید و تحقیقات ما را ببینید. ما ماهیت را شناسایی کرده و جایگاهش را در فلسفه روشن ساخته‌ایم، آن هم تنها با صرف عمر و وقت خویش. این تجربه، مرا به این باور رساند که پشتکار علمی، می‌تواند بی‌نیاز از حمایت‌های مالی، به نتایج بزرگی منجر شود.

بخش سوم: فلسفه و عرفان در مسیر جهانی

تحقیقات فلسفی و ظرفیت جهانی

سی تا چهل سال از عمرم را صرف تحقیق در فلسفه کرده‌ام. در درس‌گفتارهایم، بارها تأکید کردم که این تحقیقات، ظرفیت عرضه به مراکز علمی جهان را دارند. اگر این اندیشه‌ها به متون علمی تبدیل شوند، جایگاه فیلسوفان غربی، مانند کانت و دکارت، متزلزل خواهد شد. این ادعا، نه از سر خودستایی، بلکه از ایمان به غنای فلسفه اسلامی است. می‌گفتم: اگر صد جلد کتاب فلسفی در اروپا منتشر کنیم، فلسفه غرب رنگ خواهد باخت. این باور، مرا به ادامه این مسیر دشوار ترغیب کرد.

درنگ: فلسفه اسلامی، با تدوین و عرضه علمی، می‌تواند جایگاه برجسته‌ای در گفت‌وگوی جهانی پیدا کند.

نقد تکرار مطالب کهنه

یکی از دغدغه‌های همیشگی‌ام، تکرار مطالب کهنه و بیهوده در علم دینی بود. در کلاس‌هایم، از این تکرار انتقاد می‌کردم و می‌گفتم که با تدوین متون جدید، می‌توانیم این چرخه را بشکنیم. این تجربه، مرا به این باور رساند که علم دینی نیازمند نوآوری است؛ نوآوری‌ای که نه‌تنها سنت را حفظ کند، بلکه آن را با نیازهای روز پیوند دهد.

بخش چهارم: تجربه‌ای معنوی در دل سرما

شبی زیر یخ‌ها

شبی سرد در زمستان، که قصد داشتم به رختشورخانه‌ای بروم. زمین از شدت سرما یخ زده بود. می‌خواستم بی‌صدا وارد آب سرد شوم. یخ را شکستم و به درون آب رفتم، اما ناگهان زیر یخ‌ها گرفتار شدم. در آن لحظه، بارها شهادتین را زمزمه کردم. گاه تا ده بار، گاه تا سی بار، از «اشهد» به «مشهد» رفتم! هنوز هم نمی‌دانم چگونه از آن آب سرد نجات یافتم. این تجربه، که با طنزی عرفانی آن را بازگو می‌کنم، لحظه‌ای بود که مرگ را نزدیک دیدم، اما لطف الهی مرا در بر گرفت. این خاطره، یادآور استقامت در برابر سختی‌ها و توکل به پروردگار است.

بخش پنجم: نقد متون حوزوی و احیای عرفان عصمتی

دشواری متون حوزوی

در درس‌گفتارهایم، از دشواری متون حوزوی، به‌ویژه کتاب مصباح، سخن می‌گفتم. این کتاب، به دلیل پیچیدگی و اشکالاتش، دشوارترین متن در عالم حوزوی است. طلاب از مطالعه آن هراس داشتند و عباراتش را غیرقابل فهم می‌یافتند. اما من همواره تأکید داشتم که این دشواری، از عبارات نادرست است، نه از ناتوانی طلاب. می‌گفتم: طلاب ما باهوش و خردمندند، اما متون پراشکال، آن‌ها را سردرگم می‌کند.

نقد کتاب کفایه

پیش از انقلاب، کتاب کفایه را تدریس می‌کردم. باور داشتم که سه‌چهارم مطالب این کتاب، تکراری و زائد است. قصد داشتم آن را تصحیح کنم، اما امکانات محدودی داشتم. در آن زمان، حتی رادیوی ضبط و نوار کاست در دسترس نبود. با این حال، یک‌چهارم باقی‌مانده کتاب نیز پراکنده بود و نیاز به شفاف‌سازی داشت. این تجربه، مرا به ضرورت بازنگری در متون سنتی و استفاده از امکانات مدرن برای تصحیح آن‌ها واقف کرد.

احیای عرفان عصمتی

یکی از بزرگ‌ترین آرمان‌هایم، احیای عرفان عصمتی بود. سال‌ها در شرح و تصحیح کتاب فصوص کوشیدم. این تلاش، در قالب هزار و چهارصد نوار کاست ثبت شد، که بخش عمده آن به نقد آرای محیی‌الدین اختصاص داشت. عرفان عصمتی، که از معصومین نشأت می‌گیرد، عرفانی است برهان‌مند، منطقی و همراه با عقل و غیب. می‌گفتم: اگر این عرفان نهادینه شود، نیاز به متون سنتی دیگر از میان خواهد رفت و عرفان‌پژوهان جهان را به خود جلب خواهد کرد.

درنگ: عرفان عصمتی، به‌عنوان عرفانی برهان‌مند و منطقی، می‌تواند علم عرفان را متحول کرده و نیاز به متون سنتی را برطرف کند.

از دست رفتن درس‌ها

برخی از درس‌هایم ضبط نشد و از دست رفت. اما حسرتی از این بابت ندارم، چرا که خیر و مصلحت الهی در این بود که تنها بخشی از آن‌ها باقی بماند. آن درس‌ها، که گاه با آزادی و مستانه بیان می‌شدند، گویی ملائک را به رقص درمی‌آوردند! با این حال، آنچه باقی مانده نیز روی زمین مانده و کمتر مورد استفاده قرار گرفته است. این تجربه، مرا به این باور رساند که ارزش کار علمی، در تأثیر آن بر آیندگان است، نه در حسرت آنچه از دست رفته.

نقد وضعیت کنونی علم دینی

در درس‌گفتارهایم، حوزه‌های علمیه را «پر از خالی» توصیف کردم. این تعبیر، به رکود علمی و کاهش پویایی در این مراکز اشاره داشت. علم دینی، که روزگاری کانون نوآوری بود، امروز نیازمند بازنگری است. این تأمل، مرا به این باور رساند که باید با شجاعت، محتوای آموزشی را به‌روز کنیم و پویایی را به حوزه‌ها بازگردانیم.

ارزیابی عرفان‌های سنتی

در کلاس‌هایم، از عرفان قونوی و محیی‌الدین سخن گفتم. عرفان قونوی، معقول‌تر و متعارف‌تر است، اما همچنان اشکالات خود را دارد. در مقابل، عرفان عصمتی، که ریشه در معارف شیعی دارد، می‌تواند جایگزینی کامل و برهان‌مند باشد. این باور، مرا به ادامه تحقیق در این زمینه ترغیب کرد تا عرفانی را عرضه کنم که منطق و غیب را در خود جمع کند.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، که از دل درس‌گفتارهایم برآمده‌اند، روایتی است از عمری که صرف علم، عرفان و نوآوری شد. همواره کوشیدم میان احترام به سنت و شجاعت در نقد، توازنی برقرار کنم. از مصباح تا فصوص، از کلاس‌های آزاد تا تأملات عرفانی، هدفم این بود که علم دینی را پویا کنم و عرفان عصمتی را به جهانیان عرضه نمایم. این خاطرات، نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه دعوتی است به شما، که با شجاعت به متون کهن بنگرید، از عالمان زنده حمایت کنید و راه را برای نوآوری هموار سازید. باشد که این تلاش‌ها، گامی در مسیر اعتلای علم و عرفان باشد.

با نظارت صادق خادمی