در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1153

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه ۱۱۵۳

مقدمه

این مجموعه، روایتی است از خاطرات و تأملات من، که گاه در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا به آن‌ها اشاره کرده‌ام. این خاطرات، شرحی است از تجربه‌هایم در مسیر طلب علم، تعامل با عالمان برجسته، و تأملاتم درباره جایگاه علم و عالم در جامعه. آنچه در این بخش می‌خوانید، بازتابی است از روزهایی که در محضر مرحوم ادیب نیشابوری، سلطان ادب و هنر، به آموختن پرداختم. این روایت‌ها نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه آیینه‌ای از فرهنگ حوزوی، چالش‌های آن و ارزش والای علم‌آموزی در شرایط دشوار است. در این بخش، شما را به دنیای درس و بحث، سختی‌ها و شیرینی‌های طلب علم، و تأملات معنوی و اخلاقی‌ام دعوت می‌کنم.

در محضر سلطان ادب

ادیب نیشابوری، قله ادب و هنر

، مرحوم ادیب نیشابوری را که خداوند او را رحمت کند! او در عرصه ادب و هنر، سلطانی بی‌بدیل بود. هیچ‌کس را ندیدم که در این میدان هم‌طراز او باشد. او نه‌تنها عالمی برجسته، بلکه شخصیتی بود که همگان به بزرگواری و آقایی‌اش اذعان داشتند. می‌گفت: «أَنْتَ غَرِيبُ الْغُرَبَاءِ وَأَنَا أَدِيبُ الْأَدَبَاءِ»؛ تو غریب‌ترین غریبان هستی و من ادیب‌ترین ادیبان. این سخن، که در محضر امام رضا علیه‌السلام بیان می‌شد، نشان از خودآگاهی او به مقام علمی‌اش و ارادت عمیقش به ساحت مقدس امام داشت.

درنگ: مرحوم ادیب نیشابوری، به‌عنوان سلطان ادب، با تسلط بی‌نظیر بر علوم ادبی و جایگاه والای اجتماعی، نمونه‌ای برجسته از عالمان تأثیرگذار حوزه‌های علمیه بود.

او در نزد همگان محترم بود، به‌گونه‌ای که حتی در میان عالمان، که گاه اختلافاتشان زبانزد است، ادیب جایگاهی استثنایی داشت. همه او را چون گوهری عزیز می‌داشتند. این احترام، نه‌تنها از عمق دانش او، بلکه از کرامت و اخلاق والایش سرچشمه می‌گرفت.

تدریس و معاش

ادیب نیشابوری، برای امرار معاش، از طلاب دستمزد می‌گرفت. برای هر درس، پانزده هزار تومان دریافت می‌کرد. گاه صد نفر در کلاسش شرکت می‌کردند، و این مبلغ، در آن زمان که اقتصاد کشور حال و روز خوشی نداشت، برای او قابل توجه بود. من بارها به او توصیه می‌کردم که از طلاب فقیر دستمزد نگیرد، اما او پاسخ می‌داد: «من چاره‌ای جز این ندارم. آیا باید به دنبال رجال سیاسی بروم و از آن‌ها تمنای کمک کنم؟ من تدریس می‌کنم و حق‌الزحمه‌ام را می‌گیرم. طلاب هم اجباری برای حضور در کلاس ندارند.» این پاسخ، نشان از عزت نفس او داشت. او نمی‌خواست وابسته به دیگران باشد و ترجیح می‌داد با تدریس، معاش خود را تأمین کند.

درنگ: ادیب نیشابوری با حفظ عزت نفس، تدریس را به‌عنوان راهی برای تأمین معاش برگزید و از وابستگی به رجال سیاسی پرهیز کرد.

من خودم هر ماه دویست تومان به او می‌دادم، مبلغی که در آن زمان هنگفت بود و معادل دستمزد یک درس کامل به شمار می‌رفت. تمام دار و ندارم را برای آموختن در محضر او خرج کردم. این فداکاری، نه از سر اجبار، بلکه از عشق به علم و شیفتگی به شخصیت او بود.

سفر برای علم

برای شرکت در کلاس‌های ادیب، از تهران به مشهد سفر می‌کردم، مسافتی طولانی که سختی‌هایش را به جان می‌خریدم. آن روزها، طلاب با مشکلات بسیاری روبه‌رو بودند. ما پول کافی برای اقامت در مسافرخانه نداشتیم و شب‌ها برای استراحت به جنگل‌های اطراف شهر می‌رفتیم. این سختی‌ها، بخشی از مسیر طلب علم بود. امروز که طلاب از امکانات فراوان برخوردارند، شاید نتوانند دشواری‌های آن زمان را درک کنند. اما برای ما، این سختی‌ها مانع عشق به یادگیری نبود.

درنگ: سفرهای طولانی و تحمل سختی‌ها برای آموختن در محضر ادیب، نشان‌دهنده تعهد عمیق به علم‌آموزی در شرایط دشوار است.

تدریس متون حوزوی

ادیب نیشابوری کتاب‌های حوزوی مانند سیوطی، کفایه، مطول و لمعه را با چنان تسلطی تدریس می‌کرد که گویی همه این متون برای او یکسان بودند. او تفاوتی میان مقدمات و متون پیشرفته قائل نمی‌شد. در آن زمان، مشغول خواندن مقامات حریری بودم، متنی دشوار که نیازمند تسلط بر بلاغت و ادبیات عرب بود. بخشی از این کتاب را نزد او می‌خواندم و بخش دیگر را به‌صورت خودخوان مطالعه می‌کردم، چرا که بارها آن را تکرار کرده بودم. ادیب می‌گفت: «هنوز مقامات را به‌طور کامل تدریس نکرده‌ام»، اما طلاب دو یا سه جلد از آن را نزد او فرا می‌گرفتند. این نشان از عمق دانش او و اشتیاق طلاب به یادگیری از او داشت.

درنگ: تسلط ادیب نیشابوری بر متون حوزوی و توانایی او در تدریس سطوح مختلف علمی، او را به عالمی بی‌نظیر تبدیل کرده بود.

سختی‌های زندگی ادیب

زندگی ادیب، با همه عظمت علمی‌اش، پر از دشواری بود. او گاه به نان شب محتاج بود. در گرمای طاقت‌فرسا، با پنکه‌ای قراضه و بادبزنی دستی، خود را خنک می‌کرد. لباس به تنش تنگ شده بود، چرا که عالمان آن زمان، به دلیل کم‌تحرکی و تمرکز بر مطالعه، اغلب با مشکلات جسمانی روبه‌رو می‌شدند. جالب است که برخی عالمان، پوشیدن لباس زیر را به دلیل تشبه به زنان، حرام می‌دانستند. این باور، بخشی از فرهنگ فقهی آن دوره بود.

ادیب، با وجود این سختی‌ها، عاشقانه تدریس می‌کرد. او در ادبیات، مانند رخش تیزرو بود و گویی در آسمان علم و ادب، چون باز شکاری اوج می‌گرفت. گاه از من می‌پرسید: «چگونه گرمای هوا را تحمل می‌کنی؟» من در پاسخ، با خود فکر می‌کردم که شب‌ها در جنگل و بیابان خوابیده‌ام، جایی که گرما طاقت‌فرساتر بود. اما در اتاق او، روی موکت نشسته بودم و احساس راحتی می‌کردم.

درنگ: ادیب نیشابوری، با وجود سختی‌های زندگی و مشکلات اقتصادی، با عشق و تسلط بی‌نظیر به تدریس ادامه داد و در ادبیات، قله‌ای دست‌نیافتنی بود.

تعامل با رجال سیاسی

ادیب در کنار ضريح امام رضا علیه‌السلام، با رجال سیاسی دیدار می‌کرد و از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود. این دیدارها، نشان‌دهنده احترام عمومی به او بود. اما من، که در آن زمان روحیه‌ای انقلابی داشتم، این تعاملات را نمی‌پسندیدم. معتقد بودم که برخی رجال سیاسی، به مردم ظلم می‌کنند و هدایای هنگفتی که به عالمان می‌دادند، دلخراش بود. به ادیب می‌گفتم که این افراد، اعمال ناپسند خود را دور از حرم انجام می‌دهند. اما او پاسخ می‌داد: «من از آن‌ها کار غیرانسانی ندیده‌ام.» این اختلاف دیدگاه، نشان‌دهنده تفاوت نگاه ما بود. من پر از شور انقلابی بودم، اما ادیب رویکردی محتاطانه داشت.

درنگ: جایگاه اجتماعی ادیب نیشابوری، او را در موقعیتی ممتاز برای دیدار با رجال سیاسی قرار داده بود، اما این تعاملات گاه با نقدهایی همراه بود.

آزارهای وارده به ادیب

متأسفانه، برخی طلاب با سخنانشان ادیب را آزار می‌دادند. او از این رفتارها آزرده بود و گاه به من می‌گفت که یکی از شاگردانش پیشنهاد کمک مالی داده، اما از او خواسته به منزلش برود. ادیب این را بی‌حرمتی به شأن خود می‌دانست و می‌گفت: «رجال سیاسی در حرم با من ملاقات می‌کنند، اما این طلبه از من می‌خواهد به خانه‌اش بروم.» این رفتارها، دلخراش بود و نشان‌دهنده نبود احترام کافی به جایگاه عالمان برجسته بود.

ادیب خود را وارث انبیا نمی‌دانست. او با صداقت می‌گفت: «من تدریس می‌کنم و حق‌الزحمه‌ام را می‌گیرم، چون محتاجم.» این تواضع و صداقت، او را از بسیاری از عالمان متمایز می‌کرد. اما متأسفانه، برخی عالمان با ادعای وراثت انبیا، در پی منافع مادی بودند و به دیگران برچسب گمراهی می‌زدند. من این رفتار را نمی‌پسندیدم و معتقد بودم که عالم باید در کنار علم، صداقت و تواضع داشته باشد.

قرآن کریم: «وَلَا الضَّالِّينَ» (و نه گمراهان، سوره حمد، آیه ۷). این آیه، به کسانی اشاره دارد که از مسیر حق منحرف شده‌اند. اما سوءاستفاده از این مفاهیم برای قضاوت دیگران، با اصول اخلاقی اسلام سازگار نیست.

درنگ: آزارهای وارده به ادیب و عزت نفس او در برابر پیشنهادات غیرمحترمانه، نشان‌دهنده جایگاه والای اخلاقی و علمی او بود.

تدریس رسائل و همکاری با طلاب

روزی طلبه‌ای از من خواست کتاب رسائل را برایش تدریس کنم. او معتقد بود که روش یادگیری‌اش با روش من متفاوت است. من پذیرفتم و در اتاق کرایه‌ای او ساکن شدم. این اقامت، نه به‌عنوان عوض تدریس، بلکه از سر همکاری و همیاری بود. این تجربه، شرایط زندگی‌ام را بهبود داد، چرا که دیگر نیازی به خوابیدن در جنگل نبود. به او گفتم که رسائل را نه در حوزه‌های قم و مشهد، بلکه به‌صورت خودخوان فراگرفته‌ام. این همکاری، نشان‌دهنده روحیه همیاری در میان طلاب بود.

درنگ: همکاری علمی و همیاری میان طلاب، به بهبود شرایط زندگی و پیشرفت علمی کمک می‌کرد.

تأملات اخلاقی و معنوی

ادیب نیشابوری، با همه سختی‌ها، هرگز ادعای مقامات معنوی نداشت. او تدریس را راهی برای معاش می‌دانست و این صداقت، او را از بسیاری متمایز می‌کرد. اما من معتقد بودم که عالم، اگر برای معاش دستمزد بگیرد، اشکالی ندارد، به شرطی که خود را از گروه انبیا و اولیا جدا کند. اگر عالمی با ادعای وراثت انبیا، در پی منافع مادی باشد و دیگران را قضاوت کند، این رفتار با اصول اخلاقی سازگار نیست.

حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ» (هیچ پیامبری مانند من آزار ندید). عالمانی مانند ادیب، گاه مانند انبیا مورد آزار قرار می‌گرفتند. چه کسی پاسخگوی این جفاها در حق عالمان است؟ این تأملات، مرا به فکر فرو می‌برد که علم و عالم، چه جایگاه والایی دارند و چه سختی‌هایی را تحمل می‌کنند.

درنگ: عالمان برجسته مانند ادیب، با تحمل سختی‌ها و آزارها، به‌عنوان وارثان انبیا، نقش مهمی در حفظ و ترویج علم داشتند.

جمع‌بندی

این خاطرات، روایتی است از روزهایی که در محضر ادیب نیشابوری، سلطان ادب، به آموختن پرداختم. او با تسلط بی‌نظیر بر متون حوزوی، عزت نفس و صداقت، نمونه‌ای از عالمان برجسته بود که در شرایط دشوار، علم را زنده نگه داشت. سختی‌های زندگی او، از فقر و آزارهای اجتماعی گرفته تا گرمای طاقت‌فرسا، مانع عشق او به تدریس نشد. من نیز، با سفرهای طولانی و تحمل دشواری‌ها، در پی علم بودم و این مسیر، مرا به تأمل در ارزش علم، اخلاق و عزت نفس واداشت. این روایت‌ها، نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه بازتابی از فرهنگ حوزوی و چالش‌های آن است. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، شما را به تأمل در ارزش علم و جایگاه عالمان دعوت کند.

با نظارت صادق خادمی