متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدس سره، جلسه ۱۱۷۱
مقدمه
این مجموعه، شرحی است از خاطراتی که در درسگفتارهایم بهصورت گذرا بیان شدهاند. این روایتها نهتنها بازتاب تجربههای شخصی من، بلکه تأملاتی عمیق در باب معرفت، اخلاق، و عرفان اسلامیاند. هر خاطره، پنجرهای است به سوی جهانی از تأملات معنوی، علمی، و اجتماعی که در آن، عشق، اخلاص، و پرهیز از طمع محوریت دارند. این گفتگوها، دعوتی است برای مخاطبان تا در لحظههای زندگی من حضور یابند و با تأمل در آن، به ژرفای معارف اسلامی راه پیدا کنند.
بخش اول: بیماری ناگهانی و تأملات در روابط انسانی
شبی در میانه درسگفتارهای پرشور، ناگهان گلویم گرفت و صدایی از آن برنیامد. نیمهشب بود و شدت بیماری چنان بود که گویی مرگ به من نزدیک شده است. بهسختی خود را به حوض رساندم و با جرعهای آب، جان به در بردم. صبح آن روز، توان رفتن به کلاس را نداشتم. چند تن از طلاب، که درس را پیگیر بودند، به سراغم آمدند و با نگرانی پرسیدند: «چرا درس نیامدید؟» مرا به پزشک بردند و درس آن روز تعطیل شد.
اما آنچه در این میان توجهم را جلب کرد، پراکندگی دیگر طلاب بود، گویی سنگی در میان گنجشکها پرتاب شده باشد. این رخداد، مرا به تأمل واداشت که بسیاری از روابط در محیطهای علمی، نه بر پایه عشق و اخلاص، بلکه بر حرف و ظاهر استوار است. وقتی صدایی که درس میگفت خاموش شد، بسیاری پراکنده شدند، چرا که پیوندشان با علم، نه از سر عشق، بلکه از سر عادت یا طمع بود.
در فرهنگ اسلامی، روابط انسانی باید بر صراط مستقیم استوار باشد، راهی که اخلاص و محبت در آن جاری است. قرآن کریم میفرماید: وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (هشدار ده خویشاوندان نزدیکت را). این آیه، دعوتی است به محبت و اخلاص در روابط، حتی در دعوت دینی. پیامبر(ص) نیز در این مسیر، با تهیه آبگوشت برای خویشاوندان، محبت را پیشه کرد تا دلها را به هم نزدیک سازد. روابط بدون این مایه عاطفی، فتیر و سفتاند، مانند نانی که بیمایه پخته شود.
درنگ: روابط انسانی در محیطهای علمی باید از طمع و ظاهرگرایی بهدور باشد و بر پایه عشق و اخلاص بنا شود، تا چون صراط مستقیم، به مقصد الهی رهنمون گردد.
بخش دوم: دشواریهای دعوت دینی و اخلاص در راه حق
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هیچ نبیای به اندازه من اذیت نشد.» این سخن، گواهی است بر سختیهای دعوت دینی در جهانی که طمع، جای عشق را میگیرد. جایی که طمع باشد، عشق رنگ میبازد. پیامبر(ص)، خاتمالانبیا، راه را نشان داد، اما این علی(ع) بود که با فرزندانش، امامت را به دوش کشید. فرزند علی(ع)، نه فرزند پیامبر(ص)، بلکه نوه اوست، اما این نوه، وارث مقام امامت شد. علی(ع) در برابر فشارها و دشمنان، به شمشیر پناه برد و گفت: «یا سیوف خذینی» (ای شمشیرها، مرا بگیرید). گویی در آن لحظه، شمشیر از دشمنان مهربانتر بود.
بیان زیبای مولا(ع) را که در لحظه شهادت فرمود: «فزت و رب الکعبه» (به خدای کعبه، رستگار شدم). این سخن، نهتنها نشاندهنده رضایت او از شهادت بود، بلکه گواهی است بر عرفانی که در آن، حتی شمشیر زهرآلود ابن ملجم، مهربانتر از دشمنان به نظر میآید. این عظمت روحی، نشاندهنده اخلاصی است که در وجود اولیای الهی موج میزند، جایی که طمع راه ندارد.
درنگ: اخلاص در راه حق، حتی در برابر دشوارترین مصیبتها، انسان را به رستگاری میرساند، چنانکه علی(ع) شهادت را با آغوش باز پذیرفت.
بخش سوم: درسآموزی در اتوبوس و تأثیر کودکی بر علم
دوران کودکیام را در تهران، زمانی که فاصله میان خانه و محل درس طولانی بود. تازه اتوبوسها به شهر آمده بودند و من از این فرصت برای آموختن بهره میبردم. استادم میگفت: «برو در طبقه بالای اتوبوس بنشین، همهچیز را نگاه کن، در و دیوار را بررسی کن و مردم را کدبرداری کن.» این توصیه، مرا به جامعهشناسی عملی کشاند. در آن مسیرهای طولانی، کتاب «اصول کافی» را با خود داشتم و آن را حفظ میکردم، چنانکه حمد و سوره را از بر بودم.
این حفظ کردن، نهتنها سرگرمی کودکیام بود، بلکه توفیقی الهی بود که مرا با معارف اسلامی آشنا کرد. هر حدیثی را دستکم یک یا دو بار خواندهام و در دفترچهای یادداشت میکردم. اشکالات و تحلیلهایم را نیز مینوشتم. این روایات، که امروز از آنها بهره میبرم، در کودکیام در ذهنم نقش بستهاند. روایات «اصول کافی» از نظر علمی و فنی، چنان پیچیده و دقیقاند که پایه تفکر عمیق من شدند. این تجربه نشان داد که علمجویی در کودکی، میتواند بنیانی محکم برای اندیشههای آینده باشد.
درنگ: آموزش زودهنگام روایات دینی، مانند حفظ «اصول کافی»، میتواند بنیانی محکم برای تفکر علمی و معرفتی فراهم آورد.
بخش چهارم: زالوفروش و نقد طمع در علمجویی
در کودکی، در خیابانهای تهران، مردی قدبلند و سیاهچهره زالو میفروخت. کیسهای پر از زالو داشت و فریاد میزد: «زالوی! زالوی!» زالوها را روی دست میگذاشت تا چرکها را بمکند، تا جایی که گنده میشدند و میمردند. این تصویر، مرا به تأمل در رفتار برخی طلاب کشاند. برخی به درس میآیند، نه از سر عشق به علم، بلکه مانند زالو، برای اخاذی و طمع. وقتی رئیس مقامی دارد، به او سلام میکنند، اما چون از مقام افتاد، پشت میکنند. این طمع است که روابط را آلوده میکند.
حتی در روابط خانوادگی، گاهی احترام به پدر به دلیل ثروتش است، نه حق پدری. این طمع، حتی در علمجویی رخنه میکند. برخی برای گرفتن چیزی از علم، به سوی آن میروند، گویی اگر خدا را هم ببینند، همین رفتار را دارند. علم دینی باید از این طمع مبرا باشد، وگرنه مانند زالویی است که تنها چرک میمکد و خود را نابود میکند.
درنگ: علمجویی باید از طمع و منافع مادی مبرا باشد، وگرنه مانند زالویی است که تنها برای اخاذی به سوی علم میرود.
نتیجهگیری
این گفتگوهای صمیمی، تأملاتی است در باب اخلاص، عشق، و پرهیز از طمع در روابط انسانی و علمجویی. بیماری ناگهانیام، پراکندگی طلاب را نشان داد و مرا به تأمل در سطحی بودن برخی روابط کشاند. سیره پیامبر(ص) و علی(ع) درس اخلاص و محبت را به ما آموخت. حفظ «اصول کافی» در کودکی، بنیان تفکرم شد و زالوفروش، مرا به نقد طمع در علمجویی واداشت. این خاطرات، دعوتی است به سوی زندگیای که در آن، عشق و اخلاص محور همه روابط و تلاشهاست.
با نظارت صادق خادمی