در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1199

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۱۹۹)

مقدمه

این مجموعه، روایت‌هایی است از لحظه‌های زندگی و تأملاتی که در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا ذکر شده‌اند. اکنون، این خاطرات را با جزئیات و به‌گونه‌ای صمیمی بازگو می‌کنم تا شما را به دنیای تجربیاتم دعوت کنم؛ جهانی سرشار از تأملات معنوی، علمی و عرفانی که در آن، هر لحظه درس‌آموز و هر دیدار الهام‌بخش است. در این گفتگوها، تلاش دارم تا با زبانی ساده و دل‌نشین، اما عمیق و متین، شما را با فراز و نشیب‌های زندگی‌ام، از کودکی در خیابان‌های خاکی تهران تا گفت‌وگوهای عمیق با عالمان و سالکان، همراه سازم.

بخش اول: در ستایش محبت و نقد فرهنگ غیبت

، سال‌ها پیش در محافل علمی و دینی، با این باور نادرست مواجه شدم که انسان‌های بزرگ نباید از دیگران ستایش کنند، گویی این کار از شأن آن‌ها می‌کاهد. این انگاره، که ریشه در فقدان تربیت علمی دارد، گمراهی محض است. خداوند خود در قرآن کریم از بندگانش ستایش می‌کند و این نه نشانه کوچکی او، بلکه گواه عظمتش است.

قرآن کریم: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تین: ۴)
ترجمه: به راستی انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم.

این آیه نشان می‌دهد که ستایش صادقانه، ارزشی والا در فرهنگ دینی است. اما در میان برخی عالمان دینی، به‌جای قدردانی و محبت، گاه شاهد لعن و نفرین هستیم. این در حالی است که مطربان، با ستایش یکدیگر، حس خوشایندی در دل‌ها می‌آفرینند. کاش ما نیز از این صفت نیکو بهره‌مند بودیم. در جامعه‌ای که از کسی نام ببریم، گمان می‌کنند حق حسابی دریافت شده، فرهنگ محبت کم‌رنگ شده است. این نقص فرهنگی، دل را به درد می‌آورد.

درنگ: باور نادرست به تحقیر در ستایش، ریشه در فقدان تربیت علمی دارد. ستایش صادقانه، نشانه تواضع و عظمت است، نه تحقیر.

این فرهنگ نادرست، که غیبت را نشانه بزرگی و ستایش را تحقیر می‌داند، با اخلاق اسلامی در تضاد است. قرآن کریم ما را از غیبت بازمی‌دارد:

قرآن کریم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا (حجرات: ۱۲)
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید که برخی گمان‌ها گناه است و جاسوسی نکنید و برخی از شما از برخی دیگر غیبت نکند.

این آیه، بر ضرورت پرهیز از غیبت و ترویج گفت‌وگوی نیکو تأکید دارد. در این میان، وظیفه عالمان دینی است که با گفتار و رفتارشان، فرهنگ محبت و قدردانی را ترویج کنند.

بخش دوم: خاطرات کودکی در تهران قدیم

، در کودکی‌ام، خیابان‌های تهران خاکی بود و کودکان اغلب پابرهنه راه می‌رفتند. وقتی به خانه بازمی‌گشتیم، پاهایمان غرق خاک بود و مادرانمان اصرار داشتند که پیش از ورود به خانه، پاها را بشوییم. کفش‌ها گران بودند و گاه تنگ یا گشاد، پاهایمان را زخم می‌کردند. بعدها گالش و کتانی به بازار آمد و با پنج تومان می‌شد کتانی‌ای خرید که چهار سال دوام می‌آورد. این سادگی و سختی‌های زندگی، مرا به یاد تحولات اجتماعی و اقتصادی آن روزگار می‌اندازد؛ روزگاری که با همه دشواری‌هایش، درس صبر و قناعت به ما آموخت.

درنگ: خاطرات کودکی در تهران قدیم، تصویری از سادگی و سختی‌های زندگی ارائه می‌دهد که نشان‌دهنده تحولات اجتماعی و فرهنگی است.

بخش سوم: دیدار با عالمی برجسته در قم

سال‌ها پیش، در شهر مقدس قم، توفیق دیدار با عالمی فرزانه نصیبم شد که به این شهر مهاجرت کرده بود. او که از شاگردان دوره اول استادم، آقا ضیاء، بودم، بر علم اصول حساسیت ویژه‌ای داشت و معتقد بود بسیاری از عالمان، این علم را به درستی نیاموخته‌اند. در آن روزها، به دلیل شرایط سیاسی، دیدار با او محدودیت داشت. برخی که به خانه‌اش می‌رفتند، به‌عنوان مخالفان نظام تلقی می‌شدند و گفت‌وگوهایشان شنود می‌شد. با این حال، من به دیدارش می‌رفتم، چرا که تنهایی او دلم را به درد می‌آورد. این دیدارها نه تنها برای او تسلی‌بخش بود، بلکه برای من نیز درس‌آموز بود.

در یکی از این دیدارها، او از یکی از عالمان دینی گله کرد که چرا بر دست طلاب بوسه می‌زند، اما به مجتهدان توجهی ندارد. با لبخند پاسخ دادم: «حاج آقا، طلاب چون فرزندان او هستند، اما شما چون برادرش هستید و او با شما روبوسی می‌کند.» این پاسخ، که از سر محبت و منطق بود، مورد تأییدش قرار گرفت و لبخندی بر لبانش نشاند. این تجربه، مرا به انسانی باصفا تبدیل کرد؛ انسانی که آموخت چگونه با گفت‌وگوی صمیمی، سوءتفاهم‌ها را برطرف کند.

درنگ: دیدار با عالمی تنها در قم، نشان‌دهنده اهمیت حمایت عاطفی و گفت‌وگوی سازنده در رفع سوءتفاهم‌ها و ترویج همدلی است.

بخش چهارم: صحیفه عشق و راز صلوات

یکی از تأملات عمیق زندگی‌ام، نگارش کتاب «صحیفه عشق» بود که در آن به تنوع و عمق صلوات پرداختم. برخلاف تصور برخی که صلوات را تکراری می‌دانند، هر صلوات معنایی خاص دارد و در سیر و سلوک عرفانی، چون دارویی برای روح است. عالم فاضلی که قصد داشت «صحیفه سجادیه» را به اسپانیولی ویرایش کند، با نقد یک کشیش مسیحی مواجه شد که صلوات‌ها را تکراری می‌دانست. به او توضیح دادم که این تکرار نیست، بلکه هر صلوات، چون گلی با عطر و رنگ متفاوت، کارکردی ویژه در سیر معنوی دارد. در «صحیفه عشق»، به نود و نه قسم صلوات اشاره کردم و نشان دادم که انتخاب صلوات باید متناسب با حال سالک باشد، مانند دارویی که برای بیماری خاص تجویز می‌شود.

قرآن کریم: وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (ضحی: ۱۱)
ترجمه: و اما نعمت پروردگارت را بازگو کن.

این آیه مرا به یاد می‌آورد که باید از نعمت‌های معنوی، مانند صلوات، سخن گفت و آن‌ها را با دیگران به اشتراک گذاشت. متأسفانه، حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها در بررسی اوصاف صلوات کم‌کاری کرده‌اند. این کمبود، مرا بر آن داشت تا با ساده‌دلی، آنچه به من اعطا شده بود، در «صحیفه عشق» به نگارش درآورم. این کتاب، که تمام مجلداتش به فروش رفته، گواهی است بر ظرفیت عظیم ادعیه در هدایت معنوی.

درنگ: صلوات در «صحیفه عشق»، چون دارویی معنوی است که باید متناسب با حال سالک انتخاب شود، و این نشان‌دهنده عمق معارف دینی است.

بخش پنجم: مواجهه با ادعاهای عرفانی

یکی از تجربه‌های عجیب زندگی‌ام، دیدار با مهندسی بود که ادعاهای عجیبی داشت؛ از الوهیت گرفته تا مالکیت مسجد جمکران. او با اطمینان از گذشته‌اش سخن می‌گفت، گویی زمانی کوروش کبیر یا امام هشتم بوده است. وقتی نزدم آمد، با دسته‌گلی به استقبالم شتافت. به جای تمسخر، او را با محبت شنیدم و گفتم: «حرف‌هایت درست است، اما استاد تو ناکارآمد بوده و تو را به اشتباه انداخته است.» با آرامش توضیح دادم که در سیر و سلوک، ظهورات مراتب دارد و نیازی به تسلط کامل بر همه جنبه‌ها نیست.

این گفت‌وگو، او را آرام کرد و از تصور بیماری ذهنی رهایی یافت. بعدها با من تماس گرفت و خود را بنده‌ام خواند. خندیدم و گفتم: «من بندگان دیوانه‌ای دارم و تو یکی از آن‌ها هستی!» این تجربه، مرا به این حقیقت رساند که انحرافات عرفانی، اغلب نتیجه هدایت نادرست استادانی است که از دانش کافی برخوردار نیستند. ذکرهای بی‌رویه، مانند گفتن «یا الله» به تعداد زیاد، می‌تواند سالک را به غرور یا حتی جنون بکشاند. این خطر، مانند قتل روح انسان است.

درنگ: انحرافات عرفانی ناشی از هدایت نادرست استادان ناکارآمد است و می‌تواند به جنون یا گمراهی سالک منجر شود.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، بازتابی است از زندگی‌ام که در آن، از خیابان‌های خاکی کودکی تا محافل عالمانه قم، از تأملات عرفانی در «صحیفه عشق» تا مواجهه با ادعاهای عجیب، هر لحظه درس‌آموز بوده است. این خاطرات، نه تنها روایت تجربیات شخصی‌ام، بلکه دعوتی است به تأمل در فرهنگ محبت، عمق معارف دینی، و ضرورت هدایت صحیح در سیر و سلوک. امیدوارم این روایت‌ها، شما را به لحظه‌های تأمل و الهام ببرد و نوری بر مسیر معنوی‌تان بیفکند.

با نظارت صادق خادمی