در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1224

متن درس

 

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه ۱۲۲۴

مقدمه

در طی سالیان، درس‌گفتارهایم فرصتی بوده تا با شما از تجربه‌های زیسته‌ام، تأملات دینی و نقدهای اجتماعی سخن بگویم. این خاطرات، که گاه به‌صورت گذرا در جلسات درس‌گفتار بیان شده‌اند، شرحی است از زیستن در میان مردم، تأمل در مسائل دینی و اجتماعی، و تلاش برای فهم عمیق‌تر حقیقت. در این مجموعه، که با عنوان «گفتگوهای صمیمی» گردآوری شده، می‌کوشم شما را به دنیای تجربه‌ها و اندیشه‌هایم دعوت کنم؛ دنیایی که در آن شجاعت، اعتماد به مردم، و تعهد به کرامت انسانی و علم دینی در مرکز توجه قرار دارد. این روایت‌ها نه‌تنها شرح زندگی شخصی من، بلکه بازتابی از دغدغه‌های عمیق معرفتی، معنوی و اجتماعی است که امیدوارم برای شما، پژوهشگران و طالبان حقیقت، الهام‌بخش باشد.

بخش اول: اعتماد به مردم در سنندج

سفری به سنندج داشتم که لحظه‌ای از آن هرگز از ذهنم محو نمی‌شود. شبی تصمیم گرفتم در پارکی عمومی در این شهر بخوابم. همراهانم، که برخی مسلح بودند، از این تصمیم هراسان شدند و گفتند: «حاج‌آقا، خطرناک است! ممکن است آسیبی به شما برسد.» اما من با اطمینان گفتم: «می‌خواهم ببینم چه کسی جرئت دارد به من آسیبی برساند!» آن شب، در میان زیبایی‌های پارک، زیر آسمان پرستاره، آرام خوابیدم. همراهانم تا صبح از ترس نخوابیدند، اما من با خیالی آسوده استراحت کردم و صبح، با طلوع خورشید، نمازم را خواندم. به آن‌ها گفتم: «مردم عادی این دیار، که درگیر معیشت خود هستند، دلیلی برای آسیب‌رساندن ندارند. این شما هستید که با پیش‌داوری‌هایتان، خود را می‌ترسانید.»

درنگ: این تجربه نشان‌دهنده شجاعت و اعتماد من به مردم عادی است. با این اقدام، پیش‌داوری‌های منفی علیه مردم کردستان را به چالش کشیدم و بر ضرورت اعتماد به جامعه تأکید کردم. این رفتار با آیه وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ (قرآن کریم، سوره مائده، آیه ۲: «و در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری کنید») همخوانی دارد.

این روایت، ریشه در باور عمیق من به کرامت انسانی و پرهیز از قضاوت‌های ناعادلانه دارد. مردمی که در پارک رفت‌وآمد می‌کردند، گاه با کنجکاوی به من نگاه می‌کردند، شاید فکر می‌کردند بی‌سرپناهم، اما من به آن‌ها می‌گفتم: «اگر بخواهم، همین حالا به خانه‌هایتان می‌آیم و مهمان می‌شوم. کیست که به من آسیب برساند؟» این تجربه نشان داد که مردم، برخلاف تصورات نادرست، نه‌تنها خطری ندارند، بلکه سرشار از محبت و مهمان‌نوازی‌اند.

بخش دوم: احترام مردم به اهل علم

در همان سفر به سنندج، خاطره‌ای دیگر ذهنم را به خود مشغول کرد. روزی برای شارژ موبایلم به مغازه‌ای رفتم. صاحب مغازه، با اعتمادی بی‌نظیر، دخل پر از پول خود را به من سپرد و گفت: «حاج‌آقا، خودتان شارژر را بردارید.» حتی کلید دخل را به من داد و من، با احتیاط، شارژر را برداشتم و دخل را بستم. به او گفتم: «نگاه کن، دخل بسته است.» او با شرمندگی عذرخواهی کرد و گفت: «قصدم احترام بود.» این لحظه برایم گواهی بود بر جایگاه والای اهل علم در دل مردم. آن‌ها به ما، نه به‌عنوان فرد، بلکه به‌عنوان نمایندگان دین و معرفت، احترام می‌گذارند.

درنگ: این روایت نشان‌دهنده احترام و اعتماد عمیق مردم به اهل علم است. من با این مثال، بر لزوم حفظ این اعتماد و جایگاه والای عالمان دینی در جامعه تأکید دارم.

در میان مردم کردستان، این احترام حتی از سوی اهل سنت به عالمان شیعه نیز دیده می‌شد. البته گاه اختلافات کوچک میان مذاهب پیش می‌آمد، اما این‌ها مانند دعوای برادرانه بود که با سنگ‌زنی‌های کودکانه همراه می‌شود. من همیشه بر این باور بوده‌ام که وحدت میان مذاهب، گوهری است که باید حفظ شود و از اختلافات بی‌مورد پرهیز کرد.

بخش سوم: آموزش منبر و دقت در سخن

در ایام جوانی، در جلسات منبر مرحوم عالمی برجسته شرکت می‌کردم که به طلاب درس منبر می‌داد. او تأکید داشت که سخن ما باید مانند «دو دو تا چهارتا» دقیق و منطقی باشد. می‌گفت: «وقتی سخن می‌گویید، مراقب باشید که مخاطب آن را بفهمد و بپذیرد. اگر ذهن خود را مشغول کنید، سخنتان آشوب می‌شود.» این درس، در تمام عمرم همراهم بود. منبر، جایگاهی است که عالم باید با دقت و صداقت سخن بگوید تا دل‌ها را به سوی حقیقت هدایت کند.

درنگ: این روایت بر اهمیت دقت و منطق در سخنرانی‌های دینی تأکید دارد. من با این مثال، به ضرورت آموزش صحیح و تأثیرگذار در تبلیغ دین اشاره می‌کنم.

بخش چهارم: نقد انفاق نادرست و حفظ کرامت

در ماه رمضان، در شهری دعوت شدم تا درباره انفاق سخن بگویم. کمیته امداد آنجا روش‌هایی داشت که به نظرم تحقیرآمیز بود. به آن‌ها گفتم: «من روش‌های شما را قبول ندارم. توزیع ناکارآمد و تحقیر فقرا، با روح دین سازگار نیست.» تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم. از مردم خواستم کمک کنند و با همراهی چند نفر از خیرین، گوشت، برنج و روغن را مستقیم به خانه‌های نیازمندان بردیم. آن شب، خانه‌های فقرا نورانی شد و کرامتشان حفظ گردید.

درنگ: این نقد ریشه در اصول اسلامی عدالت و کرامت انسانی دارد. من به ضرورت توزیع عادلانه منابع و پرهیز از تحقیر در انفاق تأکید دارم، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ (سوره بقره، آیه ۲۶۴: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید»).

در تجربه‌ای دیگر، شهردار شهری بودجه تبلیغات را به توزیع گوشت و برنج برای فقرا اختصاص داد. این کار، تبلیغی مؤثرتر از هر پوستری بود. مردم می‌گفتند: «چه شهردار مسلمانی!» این نشان می‌داد که خدمت عملی به مردم، از هر تبلیغی تأثیرگذارتر است.

همچنین، همیشه در کمک به کودکان فقیر، به‌جای پول نقد، خشکبار و اقلام مفید می‌دادم. این روش، هم نیاز آن‌ها را برآورده می‌کرد و هم از آسیب‌هایی مانند قمار جلوگیری می‌کرد. اما دیده‌ام کسانی را که پول را بی‌حساب در خیابان پخش می‌کردند و این کار، مردم را به گدایی ترغیب می‌کرد. این روش، با آیه فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ (قرآن کریم، سوره زخرف، آیه ۵۴: «پس قوم خود را سبک‌مغز شمرد و از او اطاعت کردند») همخوانی دارد و نشان‌دهنده انفاق غیرعالمانه است.

بخش پنجم: نقد کلیشه‌های دینی و نوروز

همیشه از کلیشه‌ای شدن مفاهیم دینی گله‌مند بوده‌ام. آیه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۰: «مؤمنان برادرند») در جامعه ما گاهی به شعاری توخالی بدل شده است. اخوت اسلامی باید در عمل تحقق یابد، نه در کلام. همچنین، عید نوروز را همیشه عیدی طبیعی‌تر از برخی اعیاد دینی می‌دانستم. نوروز، با شکوفایی طبیعت و زنده شدن درختان، شادابی و زندگی را به ارمغان می‌آورد، درحالی‌که اعیادی مانند عید فطر گاهی به کلیشه‌هایی محدود می‌شود. این تأمل، مرا به بازنگری در مناسک دینی برای جذابیت و تأثیرگذاری بیشتر سوق داده است.

درنگ: این نقد بر فاصله میان شعارهای دینی و عمل به آن‌ها تأکید دارد. من به ضرورت تحقق عملی اخوت اسلامی و بازنگری در مناسک دینی برای جذابیت بیشتر دعوت می‌کنم.

بخش ششم: ضرورت تخصص در علم دینی

در محله‌مان، فردی با دوچرخه آمپول می‌زد و همه او را «آقا دکتر» صدا می‌کردند، اما تخصص کافی نداشت. این تجربه مرا به تأمل در خطر اعتماد به افراد فاقد تخصص واداشت. در علم دینی نیز، نبود تخصص کافی سبب شده که بسیاری از مسائل به‌درستی بررسی نشود. من همیشه بر پویایی علمی و تحقیق در حوزه‌های دینی تأکید داشته‌ام.

درنگ: این نقد بر لزوم تقویت تخصص و تحقیق در علوم دینی تأکید دارد. من به ضرورت پویایی علمی در حوزه‌های دینی اشاره می‌کنم.

همچنین، نقد یارانه‌ها همیشه دغدغه‌ام بوده است. یارانه‌ها، اگر به‌صورت غیرهدفمند توزیع شوند، کرامت مردم را خدشه‌دار می‌کنند. من پیشنهاد کرده‌ام که بودجه‌ها باید به‌صورت هدفمند در جامعه تزریق شود تا نیازمندان واقعی بهره‌مند شوند.

بخش هفتم: اخلاق و صداقت عالمان

ماجرای دو عالم که برای حلالیت‌طلبی نزد عالم دیگری رفتند، اما با پاسخ تندی مواجه شدند: «به جده‌ام زهرا، نمی‌بخشم!» این پاسخ، مرا به فکر فرو برد. عالمان دینی باید مظهر بخشش و تسامح باشند. پاسخ تند، نشانه ضعف در اخلاق دینی است.

درنگ: این روایت بر اهمیت بخشش و تسامح در روابط عالمان دینی تأکید دارد. پاسخ تند، نشان‌دهنده ضعف در اخلاق دینی است.

در ماجرایی دیگر، شنیدم فردی با جعل هویت عالم بزرگی، سهم امام جمع‌آوری کرد و اعتماد مردم را خدشه‌دار نمود. این تجربه مرا به ضرورت صداقت و امانت‌داری در میان عالمان سوق داد. همچنین، عالمی که به اتهام ارتداد، از غصه درگذشت. این اتهام‌زنی‌های بی‌اساس، با اصول اخلاقی اسلام در تضاد است و من همیشه بر پرهیز از تکفیر و حفظ کرامت عالمان تأکید کرده‌ام.

جمع‌بندی نهایی

این گفتگوهای صمیمی، بازتابی از تجربه‌های زیسته‌ام در میان مردم، تأملاتم در مسائل دینی و اجتماعی، و دغدغه‌هایم برای حفظ کرامت انسانی و پویایی علم دینی است. از خوابیدن در پارک سنندج تا نقد روش‌های انفاق و یارانه‌ها، همه این روایت‌ها دعوتی است به اعتماد به مردم، حفظ کرامت آن‌ها، و تقویت تخصص و صداقت در علم دینی. امیدوارم این خاطرات، برای شما پژوهشگران و طالبان حقیقت، دریچه‌ای باشد به سوی فهم عمیق‌تر از چالش‌های فرهنگی و دینی جامعه اسلامی.

با نظارت صادق خادمی