در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1321

متن درس

 

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره جلسه (1321)

مقدمه

در مسیر زندگی و تحصیل، لحظاتی رقم خورد که نه‌تنها در ذهنم حک شد، بلکه مرا به تأمل در معارف عمیق دینی واداشت. این خاطرات، که گاه در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا به آن‌ها اشاره کرده‌ام، روایت‌هایی هستند از تجربه‌های شخصی که با علم، معنویت و فرهنگ درآمیخته‌اند. هر یک از این روایت‌ها، پنجره‌ای است به سوی فهم بهتر حقیقت، توحید و چالش‌های معرفتی و اجتماعی که در طول سال‌ها با آن‌ها مواجه شده‌ام. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیده‌ام، می‌کوشم شما را به دنیای این تجربه‌ها ببرم؛ تجربه‌هایی که گاه با شادی و گاه با تأمل و تردید همراه بوده‌اند. این خاطرات، نه‌تنها بازتاب‌دهنده زندگی من، بلکه آیینه‌ای از مسائل عمیق دینی و اجتماعی هستند که شاید برای هر جوینده حقیقتی آشنا به نظر آیند.

بخش اول: آداب دعا و تأمل در توحید

خواندن دعای جوشن کبیر در کودکی

در ایام کودکی، استادی فقیه و فرزانه داشتم که در علم فقه چنان تبحری داشت که حتی عالمان برجسته برای حل مسائل شرعی به او رجوع می‌کردند. او با دانش عمیق و استحضار علمی‌اش، ما را در مسیر فهم معارف دینی هدایت می‌کرد. یکی از لحظات به‌یادماندنی، زمانی بود که همراه او دعای جوشن کبیر را زمزمه می‌کردیم. عبارت لَيْسَ إِلَّا هُوَ (نیست جز او) برایم چنان شیرین و دل‌انگیز بود که آن را با شور و حرارت و محکم ادا می‌کردم. این عبارت، گویی تمامی وجودم را در بر می‌گرفت و مرا به سوی توحید محض سوق می‌داد.

اما استادم، با آن نگاه نافذ و مهربان، به من گفت: «این عبارت را نرم‌تر بخوان. اگر محکم ادا کنی، شبیه ذکر دراویش می‌شود که شایسته نیست.» این توصیه برایم عجیب بود. در ذهن کودکانه‌ام، پرسشی شکل گرفت: چرا باید نرم بخوانم؟ مگر نه اینکه این عبارت، گواهی بر عظمت خداوند است؟ این تردید، مرا به تأمل واداشت. دریافتم که دعا و ذکر، آدابی دارد؛ آدابی که نه‌تنها در ظاهر، بلکه در باطن نیز باید رعایت شود. در نهایت، من همان ادای محکم را برگزیدم، چرا که به نظرم با حال و هوای درونی‌ام سازگارتر بود. این تجربه، هرچند ساده، مرا به فهم تفاوت‌های ظریف در عبادات و تأثیر آن بر روح انسان هدایت کرد.

درنگ: ادای دعا، چه نرم و چه محکم، نیازمند طمأنینه و تأمل است تا شأن عبادت حفظ شود و از شائبه تشابه با دیگر سنت‌ها به دور باشد. این انتخاب، بازتاب حال درونی انسان و نیت او در برابر خداوند است.

این خاطره با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (شوری: ۱۱)؛ «چیزى مانند او نیست و او شنواى بیناست.» این آیه، توحید محض را یادآوری می‌کند و مرا به یاد همان شور کودکی‌ام در خواندن لَيْسَ إِلَّا هُوَ می‌اندازد.

بخش دوم: دشواری فهم توحید

قصه ملا و مرده

در کودکی، روزهایی بود که معلم به کلاس نمی‌آمد و فرصتی پیش می‌آمد تا قصه‌هایی برایمان تعریف کنند. یکی از این قصه‌ها، داستان ملا و مرده بود که هنوز در ذهنم زنده است. می‌گفتند مردی چند نفر را کشته بود و اجساد را در نمد پیچیده و به کارگری سپرده بود تا در دریا بیندازد. به او دستمزد خوبی می‌داد، اما شرط می‌کرد که مرده نباید بازگردد. کارگر با اطمینان، جسد را به دریا می‌سپرد، اما هر بار قاتل ادعا می‌کرد که مرده دوباره به سراغش آمده است. کارگر، هر بار روشی جدید پیشنهاد می‌داد: از بستن سنگ به جسد تا غواصی در اعماق دریا. اما هر بار ناکام می‌ماند. سرانجام، خسته و ناامید، گفت: «من از خیر این دستمزد گذشتم. زورم به این مرده نمی‌رسد.» این قصه، برایم تمثیلی شد از دشواری فهم باب توحید. توحید، چنان عمیق و بی‌کران است که انسان در برابرش عاجز و زمین‌گیر می‌شود.

درنگ: باب توحید، به دلیل عمق و عظمتش، فراتر از ظرفیت‌های ادراکی انسان است و تلاش برای احاطه بر آن، انسان را به عجز و ناتوانی می‌کشاند.

این تمثیل با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست: وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (إسراء: ۸۵)؛ «و جز اندکى از دانش به شما داده نشده است.» این آیه، محدودیت دانش بشری را در برابر حقیقت الهی یادآوری می‌کند و مرا به یاد همان عجزی می‌اندازد که در قصه ملا و مرده تصویر شده بود.

بخش سوم: مشاهدات اجتماعی در سفر به باکو

فرهنگ دروغ و معامله‌های عجیب

سفری به شهر باکو داشتم. دوستانم در آنجا می‌گفتند که مردم این دیار گاه به خالی‌بندی و دروغ‌گویی شهرت دارند. کنجکاو شدم و پرسیدم: «چگونه؟» برایم مثالی زدند که هنوز در خاطرم مانده است. مردی صاحب کارخانه‌ای عظیم بود، اما حاضر بود آن را با چهار لیتر بنزین معامله کند! می‌گفت: «چهار لیتر بنزین، غنیمت است. امروز این چوب در دستم مال من است، اما فردا اگر دولت قدرتمند شود، معلوم نیست این کارخانه از دستم نرود.» این رفتار، برایم عجیب بود. ابتدا او را شخصیتی مهم می‌پنداشتم، اما وقتی صحبت به معامله‌ای چنین پیش‌پاافتاده رسید، دریافتم که این، نشانه‌ای از نیت کلاهبرداری و سوءاستفاده است.

درنگ: رفتارهای غیراخلاقی در معاملات، مانند آنچه در باکو مشاهده شد، نشان‌دهنده بی‌ثباتی اجتماعی و فقدان صداقت است که با اصول دینی و اخلاقی در تضاد است.

این خاطره مرا به یاد آیه‌ای از قرآن کریم انداخت: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا (نساء: ۵۸)؛ «خدا به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بازگردانید.» این آیه، بر اهمیت صداقت و امانت‌داری در تعاملات اجتماعی تأکید دارد و نقدی است بر رفتارهایی که در آن سفر مشاهده کردم.

بخش چهارم: چالش‌های آموزش عرفان

چرا عرفان در حوزه‌های علمیه رشد نمی‌کند؟

همواره از وضعیت آموزش عرفان در حوزه‌های علمیه تأسف می‌خوردم. یکی از مشکلات بزرگ این است که طلاب، دیر به سراغ عرفان می‌روند. آن‌ها ابتدا باید صرف و نحو بخوانند، سپس منطق و فلسفه و فقه را فرابگیرند. سال‌ها می‌گذرد و طلبه، گویی درختی تنومند از علم می‌شود. اما وقتی به او می‌گویند عرفان بخوان، دیگر برای این کار آماده نیست. ذهنش پر از دانش‌های دیگر است و نمی‌تواند با سادگی و تواضع به سوی عرفان گام بردارد. می‌گفتم: عرفان را باید از همان کودکی، از زمانی که قرآن به دست طلبه می‌دهند، به او آموخت. خوراک عرفانی باید در آیات قرآن باشد و مربی، این معارف را در جان طلبه بکارد.

مشکل دیگر این است که برخی طلاب، وقتی به سراغ عرفان می‌آیند، خود را عالم و دانا می‌پندارند. آن‌ها هر مطلبی را با معلومات پیشین خود می‌سنجند، گویی می‌خواهند آن را امتحان کنند، نه اینکه حقیقت را بیابند. این رویکرد، خطرناک است. عرفان، علمی شهودی است که نیازمند تهذیب نفس و انس باطنی است، نه صرفاً استدلال و ارزیابی.

درنگ: آموزش عرفان باید از کودکی و با انس با قرآن آغاز شود. رویکرد ارزیابی‌محور و ذهنیت خودبسنده، مانع فهم عرفان است و نیازمند تحول در نظام آموزشی حوزه‌هاست.

این تأملات مرا به یاد آیه‌ای از قرآن کریم می‌اندازد: يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ (جمعه: ۲)؛ «کتاب و حکمت به آنان می‌آموزد و پاکشان می‌گرداند.» این آیه، بر پیوند میان تعلیم و تزکیه تأکید دارد و نشان می‌دهد که عرفان، باید از ابتدا با آموزش قرآنی همراه باشد.

جمع‌بندی

این خاطرات، که از دوران کودکی تا سفرها و تأملاتم در مسائل دینی و اجتماعی را در بر می‌گیرند، بخشی از زندگی‌ام هستند که با معارف الهی و چالش‌های انسانی گره خورده‌اند. خواندن دعای جوشن کبیر در کودکی، مرا به آداب عبادت و ظرایف توحید نزدیک کرد. قصه ملا و مرده، عجز انسان در برابر حقیقت بی‌کران الهی را به من آموخت. مشاهداتم در باکو، مرا به تأمل در صداقت و امانت‌داری در تعاملات اجتماعی واداشت. و تأملاتم درباره عرفان، ضرورت بازنگری در نظام آموزشی حوزه‌های علمیه را برایم روشن ساخت. این روایت‌ها، نه‌تنها خاطراتی شخصی، بلکه دعوتی هستند به تأمل در حقیقت، توحید و مسئولیت‌های دینی و اجتماعی. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، خواننده را به سوی معرفتی عمیق‌تر و زیستنی متعهدانه‌تر هدایت کند.

با نظارت صادق خادمی