متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 1324)
مقدمه
سالها پیش، در خلوت درس و تأمل، به این اندیشه فرومیرفتم که چرا برخی پس از عمری عبادت، همچنان در تاریکی جهل سرگرداناند. این پرسش، مرا به سوی کاوش در حقیقت معرفت و حکمت نظری رهنمون شد. آنچه در این مجموعه با عنوان «گفتگوهای صمیمی» پیش روی شماست، شرحی است از تأملات و تجربههایم در مسیر فهم حقیقت الهی. این خاطرات، گویی بازتاب لحظههایی است که در درسگفتارهایم بهصورت گذرا ذکر کردهام، اما اکنون با جزئیات و عمقی بیشتر به رشته تحریر درمیآیند. هر بخش، دعوتی است به تأمل در معنای عبادت، معرفت و سلوک، با این امید که خواننده را به سوی نور حقیقت رهنمون سازد.
بخش اول: حکمت نظری، گنج معرفت
تمثیلی از صف و تکلیف
روزی با یکی از شاگردانم سخن میگفتم و برایش مثالی زدم: گاه انسان را مأمور میکنند که در صفی بایستد و نوبت را نگه دارد تا دیگران بازگردند. این ایستادن، خود وظیفهای است، اما آیا او به دنبال معنای این انتظار است؟ خیر، او تنها میایستد، چون به او گفتهاند. در عبادت نیز چنین است. به ما گفتهاند نماز بخوان، نافله بهجا آور، اما آیا به دنبال منشأ این تکلیف هستیم؟ گویی غرض، تنها اجرای انشاء است، نه فهم منشأ آن. من به شاگردم گفتم: «وقتی میگویی شب است، این انشاء توست، اما آیا شب در عالم خارج وجود دارد؟ منشأ این سخن، در ذهن توست، اما واقعیت خارجیاش شاید چیز دیگری باشد.»
این تمثیل، مرا به یاد لحظههایی میاندازد که در خلوت خود، به تفاوت میان عمل ظاهری و معرفت باطنی میاندیشیدم. عبادت بدون معرفت، مانند ایستادن در صفی است که نمیدانی به کجا میرسد. اینجاست که حکمت نظری، چون چراغی در تاریکی، راه را نشان میدهد.
درنگ: عبادت بدون معرفت، مانند ایستادن در صفی بیهدف است. حکمت نظری، زیربنای فهم حقیقت و رهایی از دینداری مکانیکی است.
انشاء و اخبار: دو سوی معرفت
در یکی از درسگفتارها، شاگردی پرسید: «استاد، این انشاء که میگویید چیست؟» پاسخ دادم: «انشاء، آن است که از ذهن تو برمیخیزد، گویی میگویی بالا و پایین، یا شب و روز. اینها در ذهن تو شکل میگیرند، اما آیا با واقعیت خارجی همخوانی دارند؟» به او گفتم که انشاء، مانند تصور پرواز در آسمان است؛ نه دروغ است و نه حقیقت، بلکه تلاشی است برای بیان آنچه در ذهن داری. اما اخبار، سخن از واقعیت خارجی است، مانند اینکه بگویی: «فلانی گفت شب است.» این سخن ممکن است راست یا دروغ باشد.
این تمایز میان انشاء و اخبار، مرا به تأمل در پیچیدگیهای معرفت واداشت. گاه انسان چنان در انشاءهای ذهنی خود غرق میشود که از حقیقت خارجی غافل میماند. مثالی زدم: «فکر کن در بقچهای خیال میکنی سبزی است، اما وقتی باز میکنی، کاهو میبینی. این انشاء توست، اما منشأ آن، خیالات توست، نه واقعیت خارجی.» این خطای ادراک، همان است که بسیاری را از وصول به حقیقت بازمیدارد.
درنگ: انشاء، بیان ذهن است و ممکن است با واقعیت خارجی همخوانی نداشته باشد، اما اخبار، سخن از حقیقت خارجی است. فهم این تمایز، کلید رهایی از خطاهای معرفتی است.
علم بالذات و علم بالعرض
در یکی از جلسات، شاگردی پرسید: «استاد، این منشأ که میگویید چیست؟» پاسخ دادم: «منشأ، گاهی در درون توست، مانند مفاهیم و پندارهای ذهنت. به این میگویند علم بالذات. اما وقتی سخن از واقعیت خارجی است، آن علم بالعرض است.» به او گفتم که انشاء بدون منشأ ممکن نیست، اما منشأ میتواند بدون مطابقت با واقعیت خارجی وجود داشته باشد. مثلاً وقتی میگویی «شب است»، منشأ این سخن در ذهن توست، اما شاید در عالم خارج، روز باشد.
این گفتوگو، مرا به یاد لحظههایی میاندازد که در خلوت خود، به تفاوت میان حقیقت ذهنی و حقیقت خارجی میاندیشیدم. گاه انسان چنان در خیالات خود غرق میشود که از حقیقت الهی دور میماند. اینجاست که حکمت نظری، چون کلیدی، درهای معرفت را میگشاید.
اراده و مراد در مسیر سلوک
روزی با شاگردم از اراده و مراد سخن گفتم. به او گفتم: «مثل این است که بگویی دو ماه دیگر به مکه میروم. این اراده توست، اما مراد آن، در ذهن توست. وقتی سوار هواپیما میشوی، مراد دیگری داری که با آن متفاوت است.» این مثال، مرا به تأمل در رابطه میان اراده و هدف واداشت. انشاء بدون منشأ، مانند اراده بدون مراد، ممکن نیست. اما اگر مراد، تنها در ذهن باشد و با واقعیت همخوانی نداشته باشد، به حقیقت نمیرسی.
این تأملات، مرا به یاد لحظههای سلوکم میاندازد، زمانی که با اشتیاق به سوی خدا گام برمیداشتم، اما گاه در دام انشاءهای ذهنی گرفتار میشدم. حکمت نظری، مرا به سوی فهم مراد حقیقی هدایت کرد.
بخش دوم: چالشهای معرفتی در سلوک
عبادت بدون وصول
در یکی از درسگفتارها، از شخصی سخن گفتم که هفتاد سال عبادت کرده بود، اما به هیچ حقیقتی نرسیده بود. او میگفت: «من وظیفهام را انجام میدهم. خدا هست یا نیست، به من ربطی ندارد.» این سخن، قلبم را به درد آورد. گویی او خدا را کهنه پنداشته بود، گویی اشتیاق کودکیاش به درگاه الهی رنگ باخته بود. در کودکی، با اشک و آه به سوی خدا میرفتم، گویی او را تازه یافته بودم. اما با گذر سالها، خطر عادت و مکانیکی شدن عبادت، همواره در کمین است.
این تجربه، مرا به این آیه رهنمون ساخت:
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ
(قرآن کریم، زمر: ۱۱). یعنی: «بگو من مأمورم که خدا را در حالی که دین را برای او خالص کردهام، بپرستم.» این آیه، مرا به یاد خلوص نیت در عبادت میاندازد، چیزی که بدون حکمت نظری ممکن نیست.
درنگ: عبادت بدون معرفت و خلوص، به وصول به حقیقت منجر نمیشود. حکمت نظری، خلوص را در عبادت زنده میکند.
اشتیاق کودکی و کهنگی خدا
در جوانی، گاه با شاگردانم از اشتیاق کودکی سخن میگفتم. کودکی که با اشک و آه به درگاه خدا میرود، گویی او را تازه یافته است. اما در بزرگسالی، این اشتیاق رنگ میبازد و خدا برایش کهنه میشود. این سخن، مرا به تأمل در از دست رفتن حال معنوی واداشت. گویی عبادت مکانیکی، قلب را از نور معرفت خالی میکند.
این تجربه، مرا به یاد حدیثی میاندازد: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا» (بگو لا اله الا الله تا رستگار شوی). اما مشکل اینجاست که بسیاری به گفتن این عبارت اکتفا میکنند، بدون آنکه به معنای آن بیندیشند. اینجاست که حکمت نظری، چون گنجی پنهان، راه را نشان میدهد.
بخش سوم: حکمت نظری، زیربنای عمل
تمثیل گنج و کندن زمین
روزی برای شاگردانم مثالی زدم: «تصور کن گنجی در زمین است. اگر بدانی گنج وجود دارد، حتی اگر ده متر بکنی و دیگری صد متر، سرانجام به آن میرسی. اما اگر گنجی نباشد، هرچه زمین را بکنی، بیفایده است.» این تمثیل، مرا به تأمل در اهمیت حکمت نظری واداشت. حکمت نظری، آگاهی از وجود گنج است. بدون این آگاهی، عبادات ما چون کندن زمینی بیگنج است.
این سخن، مرا به یاد آیهای میاندازد:
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
(قرآن کریم، بقره: ۲۷۷). یعنی: «و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند.» ایمان، همان حکمت نظری است که عمل صالح را به دنبال میآورد.
درنگ: حکمت نظری، آگاهی از وجود گنج حقیقت است. بدون آن، عبادات به نتیجه نمیرسند.
چرا حکمت عملی کافی نیست؟
در یکی از درسگفتارها، به شاگردانم گفتم: «حکمت عملی بدون حکمت نظری، چون سر زدن به دیوار است. میگویند ثواب دارد، اما جز درد و رنج چیزی نمیماند.» متأسفانه، علم دینی ما بیش از حد به حکمت عملی توجه دارد، چون آسانتر است. اما حکمت نظری، دشوار و پرزحمت است. به همین دلیل، کمتر کسی به سوی آن میرود.
اما اگر حکمت نظری محقق شود، حکمت عملی بهصورت قهری به دنبال آن میآید. گویی معرفت، چون چشمهای جوشان، عمل صالح را به جریان میاندازد. به شاگردم گفتم: «اگر کسی معرفت پیدا کند، حتماً عمل میکند. محال است علت باشد و معلول نیاید، مگر آنکه علت دروغ باشد.»
معرفت، مقدمه عمل
روزی در خلوت خود، به این فکر میکردم که چرا برخی با سالها نماز و روزه، به حقیقت نمیرسند. پاسخ را در فقدان معرفت یافتم. معرفت، همان حکمت نظری است که زیربنای عمل جوارحی، مانند نماز و روزه، است. حکمت نظری، چون فکر است که ابزار معرفت است، اما حکمت عملی، فعل است که از جوارح برمیآید.
این تأمل، مرا به یاد آیهای میاندازد:
إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ
(قرآن کریم، عنکبوت: ۴۵). یعنی: «نماز از کار زشت و ناپسند بازمیدارد.» اما این تأثیر، تنها زمانی رخ میدهد که نماز با معرفت و خلوص همراه باشد.
جمعبندی
در این مسیر طولانی سلوک و تدریس، همواره به این حقیقت رسیدهام که خداشناسی، امری آسان نیست. حکمت نظری، چون گنجی پنهان، نیازمند کاوشی عمیق و خالصانه است. عبادات ما، اگر از معرفت خالی باشند، چون کندن زمینی بیگنج است. این درسگفتارها، که اکنون در قالب «گفتگوهای صمیمی» پیش روی شماست، دعوتی است به تأمل در حقیقت معرفت و سلوک. امیدوارم این خاطرات، چون چراغی، راه شما را به سوی نور الهی روشن سازد.
با نظارت صادق خادمی