متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 1325
مقدمه
در سالهای تدریس و گفتوگو با شاگردان و طالبان علم، لحظههایی از زندگیام را با آنها به اشتراک میگذاشتم؛ خاطراتی که گاه از کودکیام برمیخاست و گاه از تأملاتم در باب علم، دین و عرفان. این خاطرات، که شاید در درسگفتارهایم بهصورت گذرا بیان شده باشند، روایتهایی هستند از تجربههای زیستهام، پر از درسهایی که از زندگی و تأمل در معارف الهی آموختهام. در این مجموعه، که آن را «گفتگوهای صمیمی» نامیدهام، میکوشم با زبانی از دل و جان، شما را به دنیای این تجربهها ببرم؛ دنیایی که در آن علم و معرفت، معنویت و تعهد به دین، و تأمل در رفتارهای انسانی در هم تنیدهاند. هر بخش از این روایتها، دعوتی است به تأمل در حقیقت و تلاش برای زیستن در مسیر حق.
بخش اول: رقص دستها و راز کلام
روزهایی در جمع شاگردان یا در محافل عمومی سخن میگفتم و چشمم به سخنرانانی میافتاد که دستهایشان در هوا میرقصید. گویی کلامشان به تنهایی توان ایستادن نداشت و دستها را به یاری میطلبیدند. این حرکتهای بیوقفه، که گاه از شدت آنها به شگفت میآمدم، مرا به فکر واداشت. از منظر روانشناسی، این رفتار نشانهای است از دشواری در بیان؛ گویی سخنران احساس میکند کلامش به تنهایی کافی نیست و باید با دستهایش آن را به مخاطب بقبولاند. این تلاش، اما، گاه بیهوده است. کلام، اگر از دل برخیزد و با صداقت و وضوح ادا شود، خود به تنهایی بسنده است.
البته، نمیگویم هر حرکت دستی ناپسند است. گاه دستها با ریتم کلام همراه میشوند و سخن را زیباتر میکنند، مانند نوایی که با آهنگ همنوا میشود. اما وقتی این حرکات از حد میگذرد، گویی سخنران میخواهد با دستهایش حرفی را به زور به ذهن مخاطب فرو کند. اینجاست که کلام از اصالت خود میافتد و به جای تأثیر، تنها آشفتگی به جا میگذارد.
| درنگ: حرکت بیش از حد دستها هنگام سخنرانی، نشانه ضعف در بیان کلامی و تلاش برای جبران آن با ابزار غیرکلامی است. کلام صادق و روشن، نیازی به این رقص دستها ندارد. |
بخش دوم: آفت دو شغله بودن در علم دینی
در تأملاتم درباره فلسفه اسلامی و وضعیت علوم دینی، همواره از یک درد بزرگ سخن گفتهام: آفتی که از ورود ذهنیتهای عاميانه به حوزه معرفت دینی پدید آمد. روزگاری، افرادی چون عمار و تمار، که نجار یا کاسب بودند، به علم دینی روی آوردند. این ورود، هرچند از سر شوق بود، اما گاه به سطحی شدن معارف دینی انجامید. بدترین عارضهای که دین ما را گرفتار کرد، دو شغله بودن علمای دینی بود. آنها که هم خرما میفروختند و هم محدث بودند، نه در کاسبی به کمال رسیدند و نه در علم دینی به فرهیختگی.
این دو شغله بودن، آفتی بود که علم دینی را از عمق و اصالت خود دور کرد. گاه این علما فخر میفروختند که از دین نان نمیخورند و از درآمد آن بهره نمیبرند. اما من میگویم: چرا بهره نبرید؟ اگر برای دین کار میکنید، با اخلاص و تعهد، از نعمتهای آن نیز بهرهمند شوید. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
وَمَنْ يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجْعَل لَّهُۥ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ
ترجمه: و هر کس از خدا پروا کند، برای او راه نجاتی قرار میدهد و از جایی که حسابش را نمیکند، به او روزی میرساند. (سوره طلاق، آیات ۲-۳)
این سخن که «زیاد میخورم و زیاد میفهمم» نیز ملازمهای ندارد. گاه کم خوردن، فهم را ژرفتر میکند، چنانکه زهد در سلوک عرفانی راهگشاست. افتخار به عدم استفاده از نعمتهای دینی، نه نشانه فضیلت که گاه نشانه بخل است. خداوند و اولیایش بخیل نیستند؛ همه از خوان نعمت الهی بهره میبرند. اما وقتی شغلهای دیگر به حوزه دین وارد میشود، علم از جایگاه والای خود فرو میافتد. گاه میدیدم که عالمی را به خاطر بیل زدن و باغبانی ستایش میکردند، اما من میگفتم: این بیل به ریشه دین میخورد! عالم باید قلم به دست گیرد و برای دین بنویسد، نه اینکه وقت خود را صرف کارهای غیرمرتبط کند.
| درنگ: دو شغله بودن علمای دینی، آفتی است که علم دینی را از عمق و اصالت خود دور میکند. عالم باید با تمرکز و اخلاص، تنها در خدمت علم و دین باشد. |
بخش سوم: تمثیل نخود و امداد غیبی
به یاد دارم روزهایی را که کودکی بودم و در مدرسه با دیگر کودکان بازی میکردیم. یکی از بازیها این بود که نخودی را میان انگشتان پنهان میکردند و ما باید حدس میزدیم یک نخود است یا دو تا. آنها انگشتانشان را چنان میچرخاندند که گویی دو نخود در دست دارند، اما در حقیقت یکی بود. این بازی ساده، سالها بعد مرا به تأملی عمیق واداشت. اگر دو دست به هم مالیده شود و تنها دو نخود دیده شود، نشانه آن است که حق در میان نیست. اما اگر حس کنی سه نخود است، آنگاه حضور حق را درمییابی. اولیای خدا، وقتی دستی به دستی میدهند، گویی عدد سه را درمییابند؛ نشانهای از حضور غیبی حق در میانشان.
این تمثیل، هرچند ساده به نظر میرسد، رازی عمیق در خود دارد. نباید آن را آسان گرفت. سالها در این فکر بودم که چگونه این عدد سه، نشانه حضور حق است. این موضوع، دعوتی است به تأمل در نشانههای عرفانی و درک امداد غیبی که اولیای الهی از آن بهرهمندند. اگر این راز گشوده شود، راه سلوک هموار میگردد، وگرنه در وادی عرفان سرگردان خواهیم ماند.
| درنگ: تمثیل نخود، نشانهای عرفانی از حضور غیبی حق در میان اولیای الهی است. تأمل در این نشانهها، راهگشای سلوک معنوی است. |
بخش چهارم: استدلالی عجیب برای ترک عبادت
گفتوگویی با جوانی که از او پرسیدم: «چرا نماز نمیخوانی؟» پاسخش مرا به شگفتی واداشت. گفت: «پدرم شصت سال نماز خواند، اما چه خاصیتی داشت؟ من هم نمیخوانم.» سپس با افتخار افزود: «من فهم را ترویج میکنم، نه بینمازی را!» این پاسخ، هرچند طنزآمیز بود، مرا به فکر فرو برد. چگونه میتوان با چنین استدلالی، حقیقت عبادت را نادیده گرفت؟ گویی این جوان، تجربه ناکام پدر را بهانهای برای ترک فریضهای کرد که خداوند در قرآن کریم فرموده است:
إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتْ عَلَى ٱلْمُؤْمِنِينَ كِتَٰبًا مَّوْقُوتًا
ترجمه: نماز بر مؤمنان فرضی است که در وقتهای معین مقرر شده است. (سوره نساء، آیه ۱۰۳)
این استدلال، نشانه سوءتفاهمی عمیق در درک حقیقت عبادت بود. عبادت، راهی است به سوی معرفت و تقرب به حق، نه صرفاً عملی برای نتیجهای ظاهری. این گفتوگو مرا به این اندیشه برد که چگونه برخی، با نگاهی سطحی، از ژرفای دین فاصله میگیرند.
| درنگ: استدلالهای سطحی برای ترک عبادت، نشانه سوءتفاهم در درک حقیقت دین است. عبادت، راهی به سوی معرفت الهی است، نه صرفاً عملی برای نتیجه ظاهری. |
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، که از دل درسگفتارهایم برآمدهاند، روایتهایی هستند از تأملاتم در زندگی، علم و دین. از رقص دستها که نشانه ضعف کلام است، تا آفت دو شغله بودن که علم دینی را از اصالت خود دور میکند؛ از تمثیل نخود که رازی عرفانی در خود دارد، تا استدلالی عجیب که حقیقت عبادت را نادیده میگیرد. هر یک از این خاطرات، دعوتی است به تأمل در مسیر معرفت و زیستن در سایه حق. من، که عمری را در راه علم و دین سپری کردهام، امیدوارم این روایتها نوری باشد بر راه طالبان حقیقت، تا با دقت و اخلاص، در مسیر معرفت الهی گام بردارند.
| با نظارت صادق خادمی |