در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1326

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره جلسه (1326)

مقدمه: سفری در مسیر معرفت و سلوک

سال‌ها که در محضر شاگردان و در جمع جویندگان معرفت، از اسرار دین و عرفان سخن می‌گفتم. درس‌گفتارهایم گاه به موضوعاتی می‌پرداخت که در گذر ایام، تنها اشاره‌ای گذرا به آن‌ها شده بود. اکنون که این خاطرات را بازگو می‌کنم، گویی دوباره در آن لحظات غرق می‌شوم؛ لحظاتی که با تأمل در آیات الهی، ادعیه و اعمال عبادی، سعی داشتم راهی به سوی حقیقت برای خود و شاگردانم بگشایم. این نوشتار، شرحی است از آن تأملات، با همان حس و حال صمیمی که در کلاس‌هایم جاری بود، اما این‌بار با نگاهی عمیق‌تر به هماهنگی مشاعر انسانی با دین، حکمت تکالیف الهی، و موانع سلوک عرفانی. آنچه در پی می‌آید، نه تنها بازتاب درس‌گفتارهایم، بلکه انعکاس تجربه‌های زیسته‌ام در مسیر تهذیب نفس و قرب به سوی حضرت حق است.

نکات کلیدی:

  • هماهنگی مشاعر انسانی با معارف دینی، لازمه دستیابی به معرفت الهی است.
  • کثرت ادعیه و اعمال عبادی برای پاسخ به ذائقه‌های مختلف طراحی شده، نه برای اشغال تمام وقت انسان.
  • افراط در خواندن ادعیه یا استفاده از اشیای معنوی مانند انگشتری‌ها، نشانه خلأ درونی و عدم تعادل است.
  • هدف عبادات، رفع موانع نفسانی (تعینات) و آماده‌سازی سالک برای صعود به عوالم عرفانی است.
  • تکالیف الهی، لطف خداوند برای پالایش نفس و دفع تیزی‌های مسیر سلوک است.

بخش اول: هماهنگی مشاعر و معارف الهی

روزی در جمع شاگردانم از این سخن گفتم که خداوند، مشاعر ما را به‌گونه‌ای آفریده که استانداردی برای پذیرش حقیقت دارد. مشاعر انسانی، یعنی همان ابزار احساس و ادراک، باید با مسائل دینی، فکری، عقلی، فلسفی، عرفانی و قرآنی هماهنگ شود. این هماهنگی، کلید معرفت است. گویی خداوند در فطرت ما نوری نهاده که اگر با نور دین همسو گردد، راه به سوی او می‌گشاید. در فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (قرآن کریم، سوره روم، آیه ۳۰) این حقیقت را یافتم: «فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است.» این آیه، گویی مرا به تأمل در فطرت خودم و شاگردانم دعوت می‌کرد تا ببینیم چگونه می‌توانیم این هماهنگی را در زندگی‌مان جاری کنیم.

این هماهنگی، اما، آسان نیست. بارها به شاگردانم هشدار می‌دادم که اگر مشاعرمان با دین همسو نشود، گویی بخشی از وجودمان در تاریکی می‌ماند. دین، مانند نوری است که باید در همه ابعاد وجودمان نفوذ کند، از عقل تا قلب، از فکر تا احساس. این هماهنگی، همان چیزی است که ما را از پراکندگی نجات می‌دهد و به سوی وحدت وجودی هدایت می‌کند.

بخش دوم: حکمت کثرت ادعیه و اعمال عبادی

یکی از خاطراتی که همیشه در ذهنم زنده است، بحثی بود درباره کثرت ادعیه و اعمال عبادی در کتاب شریف مفاتیح‌الجنان. به شاگردانم می‌گفتم اگر انسان عاقلی این کتاب را بخواند، شاید تصور کند برای آدمی بیکار نوشته شده است! گویی اگر تمام بیست‌وچهار ساعت روز را به خواندن دعاها و انجام اعمال آن اختصاص دهیم، باز هم نمی‌توانیم همه را به جا آوریم. اما حکمت این کثرت چیست؟ با تمثیلی ساده برایشان توضیح دادم: مفاتیح‌الجنان مانند گلستانی است پر از گل‌های رنگارنگ. هر کس می‌تواند گلی متناسب با ذائقه و حال خود از این باغ بچیند. یکی دعای ندبه را می‌خواند، دیگری دعای سمات را. این تنوع، برای پاسخ به نیازهای گوناگون انسان‌هاست، نه برای آن‌که کسی خود را موظف به خواندن همه آن‌ها بداند.

این تنوع، حجت را بر ما تمام کرده است. خداوند برای هر ذائقه‌ای دعایی قرار داده تا هیچ‌کس نگوید دعایی متناسب با حالم نیافتم. اما هشدار می‌دادم: کسی که بخواهد همه دعاها را بخواند، گویی مشاعرش دچار آشوب شده و از تعادل خارج است. مانند کسی که در گلستان، همه گل‌ها را یک‌جا ببلعد! این کار نه تنها به معرفت نمی‌انجامد، بلکه انسان را از زندگی طبیعی و متعادل بازمی‌دارد. دین، ما را به تعادل دعوت می‌کند، نه به افراط.

در قرآن کریم آمده است: فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ (سوره مزمل، آیه ۲۰): «هرچه از قرآن برایتان میسر است بخوانید.» این آیه به من آموخت که خداوند از ما انتظار ندارد خود را در تکالیف غرق کنیم، بلکه می‌خواهد هر کس به قدر وسع و ظرفیتش به سوی او گام بردارد.

بخش سوم: نقد افراط در عبادات و اشیای معنوی

به یاد دارم روزی را که با شاگردانم از افراط در خواندن ادعیه سخن گفتم. برخی چنان غرق در خواندن دعاها می‌شوند که گویی تمام زندگی‌شان را تعطیل کرده‌اند. از منظر روان‌شناسی، این رفتار نشانه‌ای از عدم تعادل ذهنی است. مانند کسانی که انگشتری‌های متعدد، از عقیق و فیروزه تا زبرجد و یاقوت و حدید، به دست می‌کنند و گمان می‌برند این سنگ‌ها از آن‌ها دفاع خواهند کرد. به شاگردانم می‌گفتم این رفتار، نشانه خلأ درونی است. کسی که انگشتانش را پر از انگشتری می‌کند، گویی از درون خالی است و به جای تقویت باطن، به ظواهر پناه برده است.

البته، سنگ‌ها خواصی دارند. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند که استفاده از انگشتری ثواب دارد. اما برای شاگردانم توضیح می‌دادم: استفاده از دو انگشتری کافی است. اگر کسی عقیق و حدید را با هم به دست کند، آثارشان یکدیگر را خنثی می‌کند، گویی هیچ انگشتری به دست ندارد. یا اگر فیروزه و حدید را با هم استفاده کند، بر اعصاب و روانش تأثیر منفی می‌گذارد، انگار که قصد جنگ و دعوا دارد! این نکته را با تمثیلی روشن می‌کردم: مثل این است که کسی چند قرص را یک‌جا ببلعد و انتظار سلامتی داشته باشد، در حالی که ممکن است بیمار شود.

این نقد را به خواندن ادعیه نیز تعمیم می‌دادم. برخی گمان می‌کنند هرچه بیشتر دعا بخوانند، به خدا نزدیک‌تر می‌شوند. اما به شاگردانم می‌گفتم: مانند طبیبی که داروها را با دقت تجویز می‌کند، عالم دینی باید سالک را در انتخاب دعا راهنمایی کند. خواندن دعایی ممکن است اثر دعای دیگر را خنثی کند، مانند گل سرخ و آفتابگردان که اگر با هم استشمام شوند، به جای عطر خوش، ممکن است به کاهش شنوایی منجر شوند! هر دعا، مانند گلی در گلستان مفاتیح، برای حال و ذائقه‌ای خاص است.

بخش چهارم: موانع سلوک و تعینات نفسانی

یکی از عمیق‌ترین تأملاتم در درس‌گفتارها، بحث درباره تعینات و موانع سلوک بود. به شاگردانم می‌گفتم: تعینات، مانند تیزی‌هایی در مسیر عرفان هستند که سالک را از صعود بازمی‌دارند. این تیزی‌ها، همان تعلقات مادی، نفسانی و حیوانی است که در وجود ما ریشه دوانده‌اند. گویی انسان در سه عالم ناسوت – جماد، نبات و حیوان – گرفتار است و تا این تیزی‌ها را رفع نکند، به مرحله رجوع به سوی خدا نمی‌رسد.

به شاگردانم می‌گفتم: کسی که هفتاد سال عبادت می‌کند، اما با کوچک‌ترین ناملایمتی مانند گرگ و پلنگ درنده می‌شود، در عالم حیوانی باقی مانده است. ظاهرش شاید دانشمند باشد، اما باطنش هنوز پالایش نشده. این افراد، گویی گرگ‌هایی باسواد یا پلنگ‌هایی با کمالات‌اند! برای رفع این تیزی‌ها، باید سه عالم را طی کرد. نماز، روزه و سایر عبادات، ابزارهایی هستند که خداوند برای پالایش این تعینات در اختیار ما قرار داده است.

در قرآن کریم آمده است: إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ (سوره عنکبوت، آیه ۴۵): «نماز از کار زشت و ناپسند بازمی‌دارد.» به نقل از خواجه نصیر در اشارات و تنبیهات می‌گفتم: این آیه، حقیقت نماز را نشان می‌دهد، اما تیزی‌های نفسانی ممکن است اثر آن را خنثی کنند. با این حال، نباید این موضوع را با همه در میان گذاشت، مبادا مردم از اقامه نماز ناامید شوند. تکلیف، باید انجام شود، حتی اگر قرب کامل حاصل نشود.

بخش پنجم: حکمت الهی در تکالیف دشوار

در یکی از درس‌گفتارها، شاگردی پرسید: «چرا خداوند تکالیف دشواری مانند برخاستن در نیمه‌شب برای نماز بر ما واجب کرده است؟» پاسخم این بود: این تکالیف، لطف الهی است. خداوند مانند مربی‌ای است که ورزشکار را برای مسابقه آماده می‌کند. اگر ورزشکار تمرین نکند، هرچند قوی باشد، در میدان شکست می‌خورد. عبادات، تمرینات روحی و عرفانی ما هستند تا تیزی‌های مسیر سلوک را رفع کنیم و به سوی عوالم عرفانی صعود کنیم.

این لطف الهی را در آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۵۶) می‌دیدم: «ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم.» این آیه، دو دستگاه موسیقی دارد: «إِنَّا لِلَّهِ» مانند دستگاه ماهور، نرم و روان است، اما «إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» مانند دستگاه افشاری، پر از تیزی و چالش. گویی خداوند به ما می‌گوید: من به سوی شما نزول کرده‌ام، حالا نوبت شماست که با تمرینات عبادی، به سوی من صعود کنید.

به شاگردانم می‌گفتم: این صعود، مانند عبور از دیواری پر از تیزی‌هاست. برخی گمان می‌کنند می‌توانند مانند فرفره از این موانع بگذرند، اما بدون تمرین و تهذیب، این کار ممکن نیست. خداوند با تکالیفش، ما را به ورزشکارانی ماهر تبدیل می‌کند تا این تیزی‌ها را رفع کنیم و به قرب او برسیم.

بخش ششم: تفاوت عارفان محبین و محبوبین

در یکی از جلسات، از تفاوت عارفان محبین و محبوبین سخن گفتم. محبین، سالکانی هستند که با تلاش و عبادت، تیزی‌های مسیر را رفع می‌کنند تا به خدا نزدیک شوند. اما محبوبین، کسانی‌اند که از عالم بالا آمده‌اند و با این تیزی‌ها مواجه نیستند. این تفاوت، گویی مرا به تأمل در جایگاه خودم و شاگردانم واداشت. ما، به عنوان محبین، باید با اقامه نماز، روزه و سایر عبادات، موانع نفسانی را از سر راه برداریم. اما این کار، دشوار است و نیازمند اخلاص و هدایت است.

به شاگردانم می‌گفتم: نباید از تکالیف الهی طلبکار باشیم. این تکالیف، مانند نمک و خاک‌اره‌ای است که خداوند در جاده سلوک ریخته تا از لغزش ما جلوگیری کند. گویی خداوند می‌فرماید: «ای بنده‌ام! دوست دارم به سوی من صعود کنی، اما باید موانع را با عباداتت برطرف کنی.» این مهربانی الهی، مرا به شکر وا‌می‌داشت که خداوند راه را برایمان هموار کرده است.

جمع‌بندی: سفری به سوی قرب الهی

در پایان آن درس‌گفتار، به شاگردانم گفتم: هدف از عبادات و تکالیف الهی، صعود به عوالم عرفانی است. اما این صعود، بدون رفع تیزی‌های نفسانی ممکن نیست. مفاتیح‌الجنان، مانند گلستانی است که هر کس باید گلی متناسب با حالش از آن بچیند. افراط در خواندن ادعیه یا استفاده از اشیای معنوی، نشانه خلأ درونی است و ما را از هدف اصلی دور می‌کند. خداوند با تکالیفش، ما را به ورزشکارانی ماهر تبدیل می‌کند تا با تمرینات روحی و عرفانی، موانع را برطرف کنیم و به سوی او بازگردیم.

این خاطرات، نه تنها شرح درس‌گفتارهایم، بلکه بازتاب سفری است که در مسیر معرفت و سلوک طی کرده‌ام. هر کلمه‌اش، گویی قطره‌ای از تجربه‌هایم است که با شاگردانم به اشتراک گذاشتم تا شاید راهی به سوی حقیقت برایشان گشوده شود. امیدوارم این گفتگوهای صمیمی، خواننده را به تأمل در حکمت عبادات و دشواری‌های سلوک دعوت کند و نوری در مسیرش بیفکند.

با نظارت صادق خادمی