در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1329

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 1329

مقدمه

سال‌ها پیش، هنگامی که قدم در مسیر جستجوی حقیقت و معرفت نهادم، تجربه‌هایی گران‌سنگ از مواجهه با نظام‌های آموزشی و روش‌های تبلیغ دین در خاطر من نقش بسته است. این خاطرات، که گاه در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا به آن‌ها اشاره کرده‌ام، روایتگر لحظه‌هایی هستند که مرا به تأمل در مسئولیت عالمان دینی و ضرورت اصلاح روش‌های آموزش و تبلیغ واداشتند. آنچه در پی می‌آید، شرحی است از این تجربه‌ها، که با دغدغه‌ای عمیق برای هدایت و تربیت امت و با نگاهی نقادانه به نظام‌های آموزشی نگاشته شده است. این روایت‌ها، نه‌تنها بازتاب‌دهنده تجربه‌های شخصی من، بلکه دعوتی هستند به تأمل در اهمیت معرفت به‌عنوان زیربنای عمل صالح و تبلیغ دین.

بخش اول: مواجهه با نظام آموزشی حوزه

شگفتی از روش تدریس

به یاد دارم روزی که برای نخستین بار وارد شهر قم شدم و به کلاس‌های درس حوزه پای گذاشتم. انتظار داشتم با فضایی سرشار از پویایی علمی و معنوی روبه‌رو شوم، اما آنچه دیدم، مرا به شگفتی و وحشت انداخت. دویست تا سیصد نفر، مانند انبوهی بی‌نظم، در یک کلاس گرد آمده بودند. استاد سخنی می‌گفت و بی‌درنگ می‌رفت، گویی وظیفه‌اش تنها خواندن کلمات کتاب است، نه تربیت شاگردان یا تعمیق معرفتشان. نه گفت‌وگویی میان استاد و شاگرد بود و نه پرس‌وجویی از سوی شاگردان. این صحنه، که گویی تنها به انتقال مکانیکی مطالب بسنده شده بود، مرا به فکر فرو برد.

درنگ: ازدحام شاگردان و فقدان تعامل دوسویه در کلاس‌های درس، مانع از آموزش عمیق و تأثیرگذار می‌شود. آموزش دینی نیازمند گفت‌وگو و پرس‌وجوست تا معرفت شاگردان تعمیق یابد.

اعتراض به روش‌های سنتی

نمی‌توانستم این شیوه را بپذیرم. به یکی از شاگردان گفتم: «این چه روش درس خواندن است؟ آیا سخنان استاد را درک کرده‌اید؟ آیا این مطالب بر شما اثر گذاشته یا از نظر علمی معتبر است؟» پاسخ او مرا بیش از پیش متعجب کرد. استاد، در پاسخ به اعتراض من، گفت: «من که نمی‌توانم سیصد نفر را تربیت کنم!» پرسیدم: «پس وظیفه شما چیست؟» و او با بی‌تفاوتی پاسخ داد: «النقّال کالْبقّال؛ من فقط مطالب را منتقل می‌کنم.» این پاسخ، مانند تیری بر قلبم نشست. چگونه ممکن است عالمی دینی، خود را تنها ناقل کلمات بداند، بی‌آنکه به درستی یا نادرستی آن‌ها توجه کند؟

درنگ: نقش استاد دینی، فراتر از نقل مکانیکی مطالب است. او باید تحلیل‌گر و ناقد باشد تا آموزش به معرفت و رشد معنوی منجر شود.

نقد تقلید کورکورانه

در گفت‌وگویی دیگر، اعتراض کردم: «چرا اشکالات کتاب‌های درسی را به شاگردان گوشزد نمی‌کنید؟» باز همان پاسخ تکراری را شنیدم: «النقّال کالْبقّال؛ من کتاب را می‌خوانم و نظر خودم را نمی‌گویم.» این رویکرد، که سخنان گذشتگان را چون وحی منزل می‌انگاشت، مرا بهت‌زده کرد. پیش‌تر، قم را مهد علم و معرفت می‌پنداشتم، اما دریافتم که برخی روش‌های آموزشی، از پویایی و نقد علمی تهی هستند. یکی از اساتید گفت: «صرفیین چنین کردند، ما نیز چنین می‌کنیم.» این رسم، گویی جایگزین حقیقت‌جویی شده بود.

درنگ: تقلید بدون نقد از گذشتگان، مانع از پویایی علمی و انطباق با نیازهای زمانه می‌شود. علم دینی باید نقادانه و پویا باشد.

تفاوت با روش انبیا

این تجربه، مرا به تأمل در روش انبیا واداشت. انبیا برای امت‌هایشان دل می‌سوزاندند و سرنوشت آن‌ها برایشان اهمیتی بسزا داشت. اگر امتی به انحراف می‌رفت، این انبیا بودند که نخست بازخواست می‌شدند. این دغدغه، مرا به یاد امام حسین علیه‌السلام انداخت. او برای هدایت امت اسلام، از هیچ فداکاری دریغ نکرد. حتی فرزند خردسالش، علی‌اصغر، را در راه تبلیغ دین نثار کرد تا در روز قیامت بتواند بگوید: «من هرچه در توان داشتم، به کار بستم. اگر خلأ و کمبودی هست، از من نیست.» این فداکاری، الگویی است برای عالمان دینی که باید با تمام وجود در مسیر تربیت و هدایت امت گام بردارند.

درنگ: روش انبیا، الگویی برای عالمان دینی است. آن‌ها با دل‌سوزی و فداکاری، مسئولیت هدایت و تربیت امت را بر عهده داشتند.

بخش دوم: معرفت، زیربنای عمل صالح

نظام احسن و عدالت الهی

در درس‌گفتارهایم، همواره بر این نکته تأکید داشتم که نظام آفرینش، نظام احسن است؛ نظامی که در آن همه‌چیز حساب‌شده و عادلانه است. خوبی، پاداش خوبی دارد و بدی، نتیجه‌ای جز بدی به بار نمی‌آورد. این نظام، چنان‌که در قرآن کریم آمده، عادلانه است: وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (فصلت: ۴۶)؛ «و پروردگار تو به بندگان ستم نمی‌کند.» در این نظام، جهنم و بهشت نیز بخشی از حساب‌وکتاب الهی هستند، که عدالت و حکمت خدا را نمایان می‌سازد.

درنگ: نظام احسن، نظامی عادلانه است که در آن هر عملی نتیجه‌ای متناسب دارد. جهنم و بهشت، بخشی از حکمت الهی در این نظام‌اند.

اهمیت معرفت در عمل

در گفت‌وگوهایم با شاگردان، بر اهمیت معرفت به‌عنوان زیربنای عمل صالح تأکید می‌کردم. عمل صالح، به خودی خود آسان است، اما بدون پشتوانه معرفتی، ارزشی ندارد. مثالی می‌زدم از رزمندگانی که در جبهه‌های جنگ، با ایمان به صداقت عالمان دینی، جان خود را فدا کردند. آن‌ها فیلسوف یا دانشمند نبودند، اما باور داشتند که راهشان درست است. این باور، آن‌ها را به فداکاری واداشت، بی‌آنکه ترسی از مرگ داشته باشند.

درنگ: معرفت، زیربنای عمل صالح است. بدون باور و ایمان، عمل فاقد اخلاص و اثر معنوی خواهد بود.

نقد عمل بدون اعتقاد

گاه با افرادی روبه‌رو می‌شدم که به جبهه می‌رفتند، نه از سر ایمان، بلکه برای تکمیل پرونده یا به اجبار. یکی از آن‌ها پرسید: «اگر در جبهه بمیرم، چه می‌شود؟» پاسخ دادم: «اگر اعتقاد نداری، مانند حیوان جان داده‌ای. نباید به جبهه بروی.» قرآن کریم نیز می‌فرماید: وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ (بقره: ۱۹۵)؛ «و خود را با دست خود به سوی هلاکت میفکنید.» این افراد، از ترس مرگ، در جبهه قایم‌موشک‌بازی می‌کردند و مخفیانه می‌جنگیدند، زیرا اعتقادشان سست بود.

درنگ: عمل بدون اعتقاد، فاقد اخلاص است و ممکن است انسان را به هلاکت بیندازد. ایمان راسخ، شرط موفقیت در عمل صالح است.

مثالی از صدقه و شبهه

روزی از شبهه در عمل خیر سخن گفتم. شخصی به من گفت: «اگر یقین داشته باشم که تو فقیر هستی، حتی عبایم را به تو می‌بخشم، اما شک دارم که راست می‌گویی یا دروغگو هستی.» وقتی به او ده تومان صدقه داد، فقیر گفت: «این چه است؟ من می‌خواهم چلوکباب بخورم!» این پاسخ مرا به شگفتی واداشت. فقیر استدلال کرد: «من آبروی خود را خرج کردم، پس باید چلوکباب بخورم، اما تو که آبرویت را حفظ کردی، نان خالی می‌خوری.» این ماجرا، نشان‌دهنده پیچیدگی‌های روان‌شناختی در تعاملات انسانی بود.

درنگ: شبهه و تردید، مانع از انجام عمل خیر می‌شود. معرفت و یقین، کلید رفع سوءتفاهم‌های اجتماعی و انجام عمل صالح است.

بخش سوم: درس‌هایی از فداکاری و تبلیغ دین

تأثیر عالمان دینی در رفع جهل

در درس‌گفتارهایم، از تأثیر عالمان دینی در هدایت جامعه سخن می‌گفتم. هنگامی که مردم جهل خود را کنار گذاشتند و به صداقت عالمان باور آوردند، راهی جبهه‌ها شدند و جان خود را فدا کردند. این فداکاری، نه از سر دانش فلسفی، بلکه از ایمانی بود که در دلشان ریشه دوانده بود. آن‌ها، از کارگر و روستایی گرفته تا جوانان شهرنشین، با باور به حقیقت، عمل صالح را به انجام رساندند.

درنگ: باور به صداقت عالمان دینی، انگیزه‌ای برای عمل صالح ایجاد می‌کند، حتی بدون نیاز به دانش عمیق فلسفی.

جمع‌بندی

این خاطرات، که از تجربه‌های شخصی‌ام در مواجهه با نظام آموزشی حوزه و تأمل در روش‌های تبلیغ دین سرچشمه گرفته‌اند، دعوتی هستند به بازنگری در مسئولیت عالمان دینی. نقد روش‌های سنتی آموزش، که گاه از تعامل و نقد علمی تهی هستند، مرا به این باور رساند که علم دینی باید پویا و پاسخگوی نیازهای زمانه باشد. فداکاری امام حسین علیه‌السلام، الگویی است برای عالمان در اهتمام به هدایت امت. نظام احسن، با عدالت و حکمت الهی، نشان می‌دهد که هر عملی نتیجه‌ای متناسب دارد. معرفت، زیربنای عمل صالح است و بدون آن، اعمال خیر ممکن است به سوءتفاهم یا ناکامی منجر شوند. این روایت‌ها، نه‌تنها بازتاب‌دهنده تجربه‌های من، بلکه راهنمایی برای عالمان و پژوهشگران در مسیر تربیت و هدایت الهی هستند.

با نظارت صادق خادمی