در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1350

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 1350

مقدمه

این مجموعه، بازتابی است از لحظه‌های زندگی‌ام که در خلال درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا به آن‌ها اشاره کرده‌ام. هر خاطره، چونان دانه‌های تسبیحی که با دستان تجربه صیقل یافته، بخشی از مسیر معرفتی و معنوی‌ام را روایت می‌کند. این روایت‌ها، نه‌تنها شرح وقایع روزمره، بلکه تأملاتی عمیق در باب حکمت الهی، تکامل انسانی و پیوند میان ماده و معنا هستند. آنچه پیش‌رو دارید، تلاشی است برای بازنمایی این تجربیات با زبانی صمیمی و در عین حال ژرف، تا شما را به جهانی دعوت کند که در آن، هر لحظه فرصتی است برای تأمل و خودشناسی.

بخش اول: صیقل وجود در عالم ناسوت

تسبیح شاه‌مقصود و تکامل تدریجی

در گذشته، تسبیح‌هایی از جنس سنگ شاه‌مقصود در میان مردم رواج داشت. این تسبیح‌ها، با هر بار دست کشیدن و استفاده، جلایی تازه می‌یافتند. گویی هر لمس، روحی تازه در کالبدشان می‌دمید. صاحب تسبیح، آن را به دیگری می‌سپرد و می‌گفت: «این را بگیر، مدتی به کارش ببر و پس از شش ماه یا یک سال، بازش گردان.» وقتی تسبیح بازمی‌گشت، دانه‌هایش را با شیر مالش می‌دادند. این کار، رنگ دانه‌ها را باز می‌کرد و زیبایی نهفته‌اش را آشکار می‌ساخت. گویی تسبیح، با هر دست کشیدن و هر تماس، «پا می‌خورد» و «جا می‌افتاد»، درست مانند قالی‌ای که با قدم‌های بسیار، استوارتر و زیباتر می‌شود.

انسان نیز چنین است. در عالم ناسوت، با هر تجربه و مواجهه، صیقل می‌یابد و به جایگاه راستین خود نزدیک‌تر می‌شود. این تشبیه، مرا به یاد آیه‌ای از قرآن کریم می‌اندازد:
وَأَن لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ (قرآن کریم، النجم: ۳۹)؛ «و اینکه برای انسان جز آنچه کوشیده، نیست.» انسان، چونان تسبیحی است که در گذر زمان و با لمس تجربه‌ها، به کمال نزدیک‌تر می‌شود. این فرآیند، در عرفان اسلامی به تزکیه نفس تعبیر می‌شود؛ پالایشی که ظرفیت‌های نهان وجود را آشکار می‌سازد.

درنگ: همان‌گونه که تسبیح شاه‌مقصود با استفاده مستمر و تماس با دست، زیبایی نهفته‌اش را آشکار می‌کند، انسان نیز در عالم ناسوت، از طریق تجربه و تعامل، به تکامل وجودی می‌رسد.

انتقال تجربه و نقش تعامل اجتماعی

سپردن تسبیح به دیگری، رسمی بود که نه‌تنها به بهبود کیفیت آن کمک می‌کرد، بلکه نمادی از تعامل اجتماعی بود. این کار، گویی بخشی از وجود صاحب تسبیح را به دیگری پیوند می‌داد. این عمل، مرا به تأمل در اهمیت تعاملات انسانی واداشت. انسان، در تنهایی به کمال نمی‌رسد؛ او در بستر جامعه و از رهگذر تجربه‌های مشترک، رشد می‌کند. این مفهوم، مرا به یاد آیه‌ای دیگر می‌اندازد:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا (قرآن کریم، الحجرات: ۱۳)؛ «ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را به‌صورت اقوام و قبایل قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.» این آیه، بر نقش تعارف و تعامل در تکامل انسان تأکید دارد.

درنگ: سپردن تسبیح به دیگران برای استفاده، استعاره‌ای است از انتقال تجربه و دانش در جامعه، که انسان را در مسیر تکامل یاری می‌دهد.

انسان و قالی: تکامل در بستر تجربه

انسان، مانند قالی است که با هر قدم، استوارتر و زیباتر می‌شود. عالم ناسوت، این ساحت مادی وجود، بستری است که انسان در آن آزموده می‌شود و به جایگاه راستین خود می‌رسد. این تشبیه، مرا به تأمل در فلسفه ملاصدرا واداشت، که عالم ناسوت را پایین‌ترین مرتبه وجود می‌داند؛ مرتبه‌ای که انسان در آن، از رهگذر چالش‌ها و تجربه‌ها، به سوی مراتب بالاتر صعود می‌کند. این مفهوم، با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (قرآن کریم، الملک: ۲)؛ «آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام‌یک نیکوکارترید.»

درنگ: عالم ناسوت، چونان قالی‌ای است که با تجربه و عمل، انسان را به جایگاه واقعی‌اش می‌رساند، مشروط بر آنکه در مسیر کمال گام بردارد.

بخش دوم: تلاش علمی و چالش‌های آن

تدریس شرح تجرید و مطالعه اسفار

سال‌ها پیش، در خلال درس‌گفتارهایم، کتاب «شرح تجرید» را تدریس می‌کردم. همچنین، در کتاب «اسفار اربعه» ملاصدرا، به‌ویژه جلدهای جوهر و عرض، عمیقاً تأمل کرده بودم. این جلدها، به دلیل پیچیدگی و اشکالات متعدد، کمتر مورد توجه طلاب قرار می‌گرفتند. اما من، با دقتی موشکافانه، این متون را مطالعه کردم و اشکالاتشان را استخراج نمودم. این تلاش، گویی بخشی از وجودم را به این متون پیوند داده بود. با خود می‌اندیشیدم اگر روزی این کتاب‌ها چاپ شوند، بهتر است اشکالاتشان نیز منتشر گردد تا طلاب آینده از آن بهره‌مند شوند. این تأمل، مرا به یاد آیه‌ای می‌اندازد:
فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (قرآن کریم، الزمر: ۱۷-۱۸)؛ «پس بشارت ده به بندگانم، کسانی که سخن را می‌شنوند و بهترین آن را پیروی می‌کنند.»

درنگ: مطالعه عمیق و نقد علمی متون فلسفی و کلامی، نه‌تنها به فهم بهتر آن‌ها کمک می‌کند، بلکه میراث علمی را برای آیندگان غنی‌تر می‌سازد.

تسلط بر کتاب صرف

همچنین، کتاب صرف را به‌طور کامل مطالعه کرده و به آن تسلط یافتم. اشکالات این کتاب را با دقت شناسایی کردم و با خود می‌اندیشیدم که اگر روزی این متن منتشر شود، درج اشکالات آن می‌تواند به طلاب یاری رساند. این تلاش، بخشی از تعهد من به حفظ و ارتقای علوم دینی بود، چرا که کتاب‌های صرف و نحو، ستون‌های اصلی علوم اسلامی‌اند و نیازمند بازنگری مداوم هستند.

درنگ: نقد و اصلاح متون آموزشی، مانند کتاب صرف، مسئولیت عالمان دینی در حفظ دقت و شفافیت علوم اسلامی است.

ارزش متون علمی چون اشیاء عتیقه

متون علمی که با دقت مطالعه و حاشیه‌نویسی شده‌اند، برایم چون اشیاء عتیقه‌اند؛ گنجینه‌هایی که با گذر زمان، ارزششان فزونی می‌یابد. این متون، نتیجه سال‌ها تلاش و تأمل‌اند و حفظ آن‌ها، وظیفه‌ای است که بر دوش عالمان دینی سنگینی می‌کند. این باور، مرا به یاد آیه‌ای می‌اندازد:
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ (قرآن کریم، الزمر: ۹)؛ «بگو آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند برابرند؟»

درنگ: متون علمی حاشیه‌نویسی‌شده، چون اشیاء عتیقه، ارزشی والا دارند و میراثی گران‌بها برای آیندگان‌اند.

بخش سوم: فقدان کتاب و تلنگر معنوی

گم شدن جلد پنجم شرح تجرید

روزی در خلال تدریس «شرح تجرید»، ناگهان به خاطر آوردم که جلد پنجم این کتاب، که پر از یادداشت‌هایم بود، گم شده است. این یادداشت‌ها، ثمره سال‌ها تلاش و تأمل بود و فقدانشان، ذهنم را آشوب‌زده کرد. در آن لحظه، گویی در خواب تدریس می‌کردم. ذهنم به دنبال کتاب بود: کجا آن را گذاشته‌ام؟ کجا گم شده است؟ این درگیری ذهنی، مرا از درس دور کرد و به یادم آورد که پرت شدن حواس در حین تدریس، چقدر می‌تواند خطرناک باشد. تدریس، عملی است که نیازمند حضور کامل ذهن است، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ (قرآن کریم، الجمعة: ۹)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون برای نماز روز جمعه ندا داده شد، به سوی ذکر خدا بشتابید.»

درنگ: تمرکز در تدریس، به‌عنوان عملی معنوی و علمی، ضرورتی است که فقدان آن می‌تواند به انتقال نادرست مفاهیم منجر شود.

جستجوی کتاب گمشده

پس از درس، به حافظه‌ام فشار آوردم تا به یاد آورم کتاب را کجا گذاشته‌ام. سرانجام، به خاطر آوردم که آن را در مغازه‌ای جا گذاشته‌ام. با شتاب به سوی مغازه رفتم، اما آن روز پنج‌شنبه بود و مغازه بسته بود. از پشت شیشه، کتابم را با جلد قهوه‌ای‌اش دیدم. در آن لحظه، گویی زمین زیر پایم فرو ریخت. احساس کردم تمام تلاش‌هایم برای یافتن این کتاب، مرا به تأملی عمیق‌تر سوق داد.

درنگ: تلاش برای حفظ آثار علمی، نشان‌دهنده اهتمام عالمان به میراث دانش است، اما می‌تواند به تأمل در اهداف عمیق‌تر منجر شود.

تلنگر معنوی و بازنگری در اهداف

در آن لحظه که کتاب را از پشت شیشه دیدم، گویی تلنگری به قلبم خورد. با خود اندیشیدم: «برای چه این‌همه دویدی؟ برای یافتن کاغذ و مرکب؟» این تجربه، مرا به یاد آیه‌ای انداخت:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (قرآن کریم، الذاريات: ۵۱)؛ «و جن و انس را نیافریدم مگر برای آنکه مرا بپرستند.» اگر این‌گونه برای یافتن خدا دویده بودم، شاید گلیمم از آب کشیده شده بود. این لحظه، در سی یا چهل سال اقامتم در قم، بی‌سابقه بود. گویی نیرویی غیبی، مرا به بازی گرفت و به من نشان داد که دلبستگی به کاغذ و مرکب، هرچند علمی، می‌تواند انسان را از هدف اصلی وجودی‌اش دور کند.

درنگ: دلبستگی به امور مادی، حتی آثار علمی، می‌تواند انسان را از هدف اصلی وجود، یعنی جستجوی خدا، بازدارد.

نقد تعلقات مادی

این تجربه، مرا به این باور رساند که مسائل مجرد و موضوعات متعالی، در کاغذ و مرکب خلاصه نمی‌شود. انسان نباید غصه کاغذ و مرکب را بخورد، بلکه باید در اندیشه خودش باشد؛ در پی حقیقت وجودی‌اش. این تأمل، مرا به یاد آیه‌ای دیگر انداخت:
مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ ۖ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ (قرآن کریم، النحل: ۹۶)؛ «آنچه نزد شماست، فانی می‌شود و آنچه نزد خداست، باقی است.»

درنگ: رهایی از تعلقات مادی و تمرکز بر حقیقت وجود، راهی است به سوی کمال و نزدیکی به خدا.

جمع‌بندی

این خاطرات، چونان دانه‌های تسبیحی هستند که در گذر زمان، صیقل یافته و مرا به تأمل در معنای زندگی واداشته‌اند. از تشبیه تسبیح شاه‌مقصود به انسان، تا تجربه فقدان کتابی پر از یادداشت‌های علمی، هر لحظه فرصتی بود برای بازنگری در اهدافم. دریافتم که عالم ناسوت، بستری است برای تکامل، اما این تکامل، تنها در سایه توجه به خدا و رهایی از تعلقات مادی ممکن است. این روایت‌ها، دعوتی‌اند به شما، تا در لحظه‌های زندگی‌تان تأمل کنید و ببینید: برای چه می‌دوید؟ آیا مقصدتان، همان حقیقت جاودانی است که قلب‌هایمان برای آن می‌تپد؟

با نظارت صادق خادمی