در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 1358

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 1358)

مقدمه

در یکی از درس‌گفتارهایم، هنگامی که در محضر شاگردان سخن می‌گفتم، دغدغه‌های عمیقی از مسائل دینی، عرفانی و اجتماعی در ذهنم موج می‌زد. این گفتگوها، که گویی از عمق جانم برمی‌خاست، بازتابی از تأملاتم در باب حقیقت دین، فقر، عرفان و عشق الهی بود. اکنون که این خاطرات را بازگو می‌کنم، گویی دوباره در آن لحظات حضور دارم؛ لحظاتی که کلماتم نه‌تنها درس بود، بلکه فریادی از سر شوق برای اصلاح رسوبات فرهنگی و تبیین حقیقت دین. در این بخش، که بخشی از مجموعه «گفتگوهای صمیمی» است، می‌کوشم با همان صداقت و صمیمیت، شما را به دنیای اندیشه‌هایم ببرم؛ دنیایی که در آن فقر مادی نقد می‌شود، عشق الهی ستایش می‌گردد و حقیقت دین از تحریفات مصون می‌ماند.

درنگ: این گفتگوها بازتابی از تعهد عمیق من به اصلاح فرهنگ دینی، تبیین مفاهیم عرفانی و ترویج عدالت اجتماعی است. هدفم این است که حقیقت دین را از رسوبات فرهنگی و تفسیرهای نادرست پاک کنم و عشق الهی را به‌عنوان جوهره وجود انسانی معرفی نمایم.

بخش اول: نقد ادبیات غیرمستند در خطابه‌های دینی

روزی در جمع شاگردانم، با حسرتی آمیخته به تأمل، از برخی خطابه‌های دینی سخن گفتم که با ادبیاتی غیرمستند و غیرمستدل، ذهن مخاطبان را آشوب‌زده می‌کنند. شنیده‌ام که در برخی محافل، عالمان دینی با عباراتی نظیر «ما بدبخت خداییم» یا «بدبختی‌مان از خداست» سخن می‌گویند. این کلمات، گویی تیغی بر پیکر معرفت دینی می‌زنند. مگر ما بندگان خدا، بیچاره و بدبختیم؟ این ادبیات، نه‌تنها از منطق و استدلال تهی است، بلکه راه را بر فهم عمیق عرفان و حقیقت دین می‌بندد. من همواره بر این باور بوده‌ام که خطابه‌های دینی باید با زبانی منطقی و مبتنی بر آیات و روایات ارائه شوند تا قلب و ذهن مخاطب را به سوی حقیقت هدایت کنند. این‌گونه سخنان، که گاه با رنگ و لعاب عرفانی ارائه می‌شوند، تنها مانعی بر سر راه جویندگان معرفت‌اند.

بخش دوم: نقد سوءاستفاده از احادیث و اشعار

در یکی از درس‌گفتارهایم، به حدیثی اشاره کردم که برخی آن را به‌اشتباه در خطابه‌ها به کار می‌برند: «الفقر سواد الوجه فی الدارین». این حدیث، که معنای آن «فقر سیاهی چهره در دو جهان است» می‌باشد، حتی اگر سند محکمی نداشته باشد، از نظر معنایی درست است. فقر مادی، آدمی را در دنیا و آخرت از منزلت می‌اندازد. اما چه جای تأسف که برخی، این حدیث را با اشعار و تفسیرهای نادرست درهم می‌آمیزند و از آن ابزاری برای توجیه فقرگرایی می‌سازند. من به شاگردانم گفتم که حدیث باید با دقت سندی و معنایی بررسی شود. این سخن، هشداری است به ما که از سوءاستفاده از متون دینی بپرهیزیم و به جای تحریف، به تبیین دقیق معارف بپردازیم.

قرآن کریم: مَن كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا (سوره اسراء، آیه ۷۲)
ترجمه: هر کس در این جهان کور باشد، در آخرت نیز کور و گمراه‌تر است.

بخش سوم: تبیین معنای فقر و نقد تفسیرهای نادرست

در آن جلسه، با حرارتی از سر شوق و دغدغه، به شاگردانم گفتم: فقر مادی، آدمی را در دنیا و آخرت بی‌آبرو می‌کند. این سخن را با استناد به همان حدیث «الفقر سواد الوجه فی الدارین» و آیه شریفه «مَن كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ» بازگو کردم. فقر، اگر با ضعف اخلاقی همراه شود، به کمبودها، عقده‌ها و حتی انحرافاتی چون دزدی و بی‌عفتی می‌انجامد. این سیاهی چهره، نه از خداوند، بلکه از انتخاب‌های نادرست ما سرچشمه می‌گیرد. من همواره به شاگردانم تأکید کرده‌ام که فقر مادی را نباید با مفاهیم عرفانی خلط کرد. فقر، در معنای مادی‌اش، آفتی است که باید با تلاش و عدالت از جامعه ریشه‌کن شود.

بخش چهارم: نقد ارتباط دادن فقر به مفاهیم فلسفی

یکی از دغدغه‌هایم در آن روزها، تحریف مفاهیم دینی با نسبت دادن آن‌ها به فلسفه‌های بی‌ربط بود. با شاگردانم گفتم: چرا برخی فقر مادی را به خدا و وجود و فلسفه ربط می‌دهند؟ این چه تفسیری است که سخنان عربی را به نادرستی به فارسی برمی‌گردانیم؟ فقر مادی، مسئله‌ای اقتصادی و اجتماعی است، نه فلسفی و الهی. این رسوبات فرهنگی، که گاه در خطابه‌ها رخنه کرده‌اند، باید اصلاح شوند. من به شاگردانم گفتم که حدیث «الفقر سواد الوجه فی الدارین»، حتی اگر از پیامبر نباشد، معنایی درست دارد، اما نباید آن را به ورطه فلسفه‌های بی‌ربط کشاند.

درنگ: فقر مادی باید به‌عنوان یک مسئله اقتصادی و اجتماعی نقد شود، نه اینکه با مفاهیم عرفانی و فلسفی خلط گردد. اصلاح این تحریفات، گامی در راستای تبیین صحیح معارف دینی است.

بخش پنجم: ارزش دارایی و عفاف

در یکی از آن لحظات گرم درس‌گفتار، به شاگردانم گفتم: دارندگی، اگر با عفت و تقوا همراه باشد، به برازندگی می‌انجامد. فقر، به خودی خود، هیچ حسنی ندارد. ثروت نیز اگر با ضعف اخلاقی همراه شود، مخرب است. اما فقر، همه‌جا بد است و نباید آن را فضیلت شمرد. با تأکید گفتم: برای عفت داشتن، نیازی نیست مالمان را به دریا بریزیم. می‌توان با دارایی، عفت و کرامت را حفظ کرد. این سخن، بازتاب باور عمیقم به تعادل بین نیازهای مادی و معنوی است.

بخش ششم: نقد فقرگرایی و تشویق به عفت با دارایی

در آن جلسه، با شوری خاص از فرهنگ فقرگرایی انتقاد کردم. گفتم: عفت، ارزش است، اما فقر، هیچ حسنی ندارد. چرا برخی خیال می‌کنند که برای عفت باید فقیر بود؟ می‌توان با دارایی، پاکدامنی را حفظ کرد. این فرهنگ که فقر را فضیلت می‌داند، انحرافی است از ارزش‌های اسلامی. من به شاگردانم گفتم که اولیای خدا، نه‌تنها فقیر نبودند، بلکه دارایی خود را در راه خدا و خلق او صرف می‌کردند. این است معنای حقیقی عفت و کرامت.

بخش هفتم: تبیین فقر الی الله

یکی از زیباترین لحظات آن درس‌گفتار، هنگامی بود که از مفهوم قرآنی «فقر الی الله» سخن گفتم. به شاگردانم گفتم: در قرآن کریم آمده است:

قرآن کریم: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ (سوره فاطر، آیه ۱۵)
ترجمه: ای مردم، شما به خدا نیازمندید.

این فقر، نه سیاهی است و نه نقص. فقر الی الله، یعنی ظهور کامل در برابر حق. یعنی انسان هیچ استقلال ذاتی ندارد و وجودش جز تجلی الهی نیست. این فقر، سفیدی است، زیبایی است، کمال است. با شوق گفتم: این سیاهی که برخی به فقر نسبت می‌دهند، از خودشان است، نه از خدا. خداوند، نور مطلق است و هیچ سیاهی از او سرچشمه نمی‌گیرد.

بخش هشتم: نقد نسبت دادن نقص به خداوند

در آن جلسه، با جدیت به شاگردانم گفتم: سیاهی و نقص را به خدا نسبت ندهید. خداوند، فاقد هر نقصی است و نمی‌تواند منشأ بدی باشد. این سیاهی‌ها، از انتخاب‌های نادرست ما سرچشمه می‌گیرد. اصل فلسفی «فاقد شیء معطی شیء نمی‌تواند باشد» را برایشان شرح دادم و گفتم: خدا که سیاهی ندارد، پس این سیاهی‌ها از کجا آمده؟ از نفس خودمان، از دوری‌مان از حقیقت. این سخن، بازتاب تعهد عمیقم به تبیین توحید ناب و دوری از هرگونه شرک و تحریف بود.

درنگ: سیاهی و نقص، از انتخاب‌های نادرست انسانی سرچشمه می‌گیرد، نه از خداوند. تبیین این حقیقت، گامی در راستای توحید ناب و اصلاح باورهای دینی است.

بخش نهم: شرم‌آوری فقر در دو جهان

با تأکیدی عمیق، حدیث «الفقر سواد الوجه فی الدارین» را بازگو کردم و گفتم: فقر مادی، آدمی را در دنیا و آخرت شرمسار می‌کند. فقیر، از خودش، از جامعه‌اش، از خانواده‌اش خجالت می‌کشد. گاه این شرمساری، او را به بی‌عفتی و انحراف می‌کشاند. این حدیث، هشداری است به ما که فقر را جدی بگیریم و برای رفع آن بکوشیم. من به شاگردانم گفتم: این سیه‌رویی، نتیجه فقر است، نه خواست خدا. باید با تلاش و عدالت، این سیاهی را از جامعه بزداییم.

بخش دهم: نقد فرهنگ فقرگرایی و خطر کفر

یکی از تکان‌دهنده‌ترین لحظات آن درس‌گفتار، هنگامی بود که از حدیث «کاد الفقر ان یکون کفرا» سخن گفتم. به شاگردانم گفتم: فقر، اگر کنترل نشود، می‌تواند به کفر بینجامد. این فرهنگ که برخی با افتخار می‌گویند «الحمدلله فقیرم» یا «هیچی ندارم»، انحرافی است از مسیر دین. من با حسرتی عمیق گفتم: این چه افتخاری است که کسی به بی‌عرضگی و نداری خود پز دهد؟ دین ما، دین تلاش و رزق حلال است، نه ستایش فقر. این سخن، بازتاب دغدغه‌ام برای اصلاح فرهنگ دینی و ترویج عدالت اجتماعی بود.

بخش یازدهم: نقد واژه گدایی و رسوبات فرهنگی

در آن جلسه، با شوری خاص از واژه «گدایی» انتقاد کردم. گفتم: این واژه، رسوب فرهنگی است که باید از ذهن و زبان ما محو شود. گدایی، هیچ نسبتی با حقیقت دین ندارد. سلیمان نبی، پادشاه بود، اما فقیر بالحق بود؛ یعنی همه دارایی‌اش از خدا بود. ما نباید فقر را با سیاهی یکی کنیم. به شاگردانم گفتم: هرچه می‌خواهید بگویید، سیاهی نگویید. وجود، عشق است، حیات است، تجلی است. این سخن، بازتاب باور عمیقم به عرفان ناب و دوری از تحریفات بود.

بخش دوازدهم: آرزوی رفع فقر از جامعه اسلامی

با آرزویی از ته دل گفتم: خدا کند روزی برسد که هیچ مسلمانی فقیر نباشد. فقر، آفتی است که باید آب آن را ببرد. به شاگردانم گفتم: این حدیث منسوب «الفقر فخری» را کنار بگذارید. کی گفته گدایی افتخار است؟ دین ما، دین تلاش و کرامت است. من همواره آرزو داشتم که جامعه اسلامی، عاری از فقر باشد و هر مسلمانی با عزت و کرامت زندگی کند. این آرزو، بازتاب تعهد عمیقم به عدالت اجتماعی و رفع محرومیت بود.

درنگ: رفع فقر از جامعه اسلامی، نه‌تنها یک آرزو، بلکه وظیفه‌ای دینی است. دین ما، دین کرامت و تلاش است، نه ستایش فقر و گدایی.

بخش سیزدهم: رد فقر وجودی و ستایش تجلی الهی

یکی از عمیق‌ترین لحظات آن درس‌گفتار، هنگامی بود که از فقر وجودی سخن گفتم. به شاگردانم گفتم: فقر وجودی، دروغ است. وجود، عشق است، حرارت است، حیات است. انسان، تجلی الهی است، نه گدا. فقر الی الله، یعنی ظهور کامل در برابر حق، نه نقص و سیاهی. من با شوق گفتم: گدایی را از فرهنگ دینی‌مان برداریم. وجود ما، جلای الهی است، نه فقر و نداری. این سخن، بازتاب عرفان ناب و باورم به کمال وجود انسانی بود.

بخش چهاردهم: روز عشق و ازدواج حضرت علی و زهرا

در آن روز، با شوری بی‌مانند از روزی سخن گفتم که پیامبر اکرم (ص)، عقد حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) را خواند. گفتم: این روز، روز عشق است، روز عشق پاک و الهی. این ازدواج، که عاقدش پیامبر، ایجاب و قبولش عصمت، و طرفینش معصوم‌اند، در هستی بی‌مانند است. به شاگردانم گفتم: هیچ عشقی، حتی در میان انبیا و ائمه، به پای این عشق نمی‌رسد. این روز، باید روز عشق نامیده شود، روزی که عصمت و حقیقت در هم آمیختند.

بخش پانزدهم: عصمت و بی‌نظیری این پیوند

در ادامه آن گفتگو، با شگفتی از بی‌نظیری این ازدواج سخن گفتم. گفتم: عاقدی بزرگ‌تر از پیامبر (ص) نیست. ایجاب و قبول این پیوند، عصمت است. هیچ ازدواجی در هستی، چنین عظمتی ندارد. این عشق، عشق الحق است، عشقی که خدا در آن نهاده است. به شاگردانم گفتم: این پیوند، ثانی ندارد و نمی‌توان برایش نظیری یافت. این سخن، بازتاب باور عمیقم به عظمت این واقعه و جایگاه والای عصمت در دین بود.

بخش شانزدهم: ثمرات این ازدواج الهی

با افتخار از ثمرات این پیوند گفتم: امام حسن، امام حسین، و همه فرزندان این ازدواج، عصمتی‌اند. اگر حضرت زهرا (س) فرزندان بیشتری داشت، همه‌شان امام می‌شدند. شهادت حضرت زهرا در جوانی، دفاع از مقام امامت بود. به شاگردانم گفتم: این پیوند، نه‌تنها عشقی الهی، بلکه منشأ ادامه راه عصمت و هدایت امت بود. این سخن، بازتاب عمق باورم به نقش این ازدواج در حفظ دین و هدایت بشریت بود.

بخش هفدهم: احترام به سادات

یکی از لحظات تأثیرگذار آن درس‌گفتار، هنگامی بود که از احترام به سادات سخن گفتم. به شاگردانم گفتم: خدا نکند روزی در قیامت کم بیاوریم، چون به سادات احترام نکردیم. سادات، نوادگان ائمه‌اند و احترام به آن‌ها، خدمت به دین است. من همواره خود را خادم سادات و ائمه هدی دانسته‌ام. به شاگردانم گفتم: ما هرچه داریم، از آن‌هاست. این سخن، بازتاب تعهد معنوی و اخلاقی‌ام به حفظ حرمت نوادگان اهل بیت بود.

درنگ: احترام به سادات، نه‌تنها وظیفه‌ای دینی، بلکه نشانه‌ای از تعهد به ارزش‌های الهی و خدمت به راه ائمه هدی است.

جمع‌بندی

آن درس‌گفتار، گویی سفری بود در اعماق حقیقت دین و عرفان. من با شاگردانم از فقر مادی و خطرهایش سخن گفتم، از عشق الهی و پیوند بی‌نظیر حضرت علی و زهرا ستایش کردم، و بر احترام به سادات تأکید نمودم. این گفتگوها، نه‌تنها درس بود، بلکه فریادی از سر دغدغه برای اصلاح فرهنگ دینی و ترویج عدالت. من همواره کوشیده‌ام تا حقیقت دین را از رسوبات فرهنگی پاک کنم و عشق الهی را به‌عنوان جوهره وجود انسانی معرفی نمایم. این خاطرات، بازتابی از عمق دانش، تعهد معنوی و دغدغه‌ام برای جامعه‌ای عاری از فقر و سرشار از معرفت است. امیدوارم این سخنان، چون نوری در دل خوانندگان بتابد و راه را به سوی حقیقت هموار کند.

با نظارت صادق خادمی