در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

نهایات 19

متن درس

نهایات: بازسازی فقه و اصول با رویکرد قرآنی و منطقی

نهایات: بازسازی فقه و اصول با رویکرد قرآنی و منطقی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه نوزدهم)

دیباچه

این نوشتار به بازسازی نظام‌مند فقه و اصول، با تأکید بر بازگشت به سرچشمه‌های اصیل قرآنی و بهره‌گیری از منطق و عقل جمعی می‌پردازد. هدف آن است که با شناسایی چالش‌های موجود در علم دینی و ارائه راهکارهای منطبق بر نیازهای زمانه، مسیری برای اصلاح روش‌های استنباط احکام شرعی گشوده شود. همان‌گونه که باغبانی ماهر، درختان کهن را با هرس دقیق به باروری نوین می‌رساند، این اثر نیز در پی احیای فقه با تکیه بر قرآن کریم و منطق است تا پاسخگوی پرسش‌های نوپدید و نیازهای معاصر باشد.

بخش نخست: منطق، بنیان استنباط فقهی

نقش محوری منطق در فقه و اصول

فقه و اصول، به مثابه بنایی استوار، نیازمند پایه‌ای محکم از منطق متوسط است، در حالی که فلسفه و عرفان به منطق عالی وابسته‌اند. منطق، چون خط‌کشی دقیق، معیار سنجش اصول را فراهم می‌آورد. بدون منطق متوسط، اصول فاقد کارایی است و فقه، در غیاب اصول، به سطحی عامیانه فرو می‌کاهد، مانند رودی که بدون بستر محکم، به پراکندگی و گمراهی می‌رسد. منطق به عنوان ابزار تحلیل و استدلال، بنیانی برای استنباط احکام شرعی فراهم می‌کند. فقدان منطق قوی، استنباط‌ها را به سوی غیرمنسجم بودن و ضعف علمی سوق می‌دهد.

درنگ: منطق متوسط، زیرساخت استدلال فقهی است و بدون آن، فقه به سطحی عامیانه تنزل می‌یابد.

مقایسه فتاوا برای آشکارسازی تفاوت‌ها

برای درک اهمیت منطق، مقایسه فتاوای عالمان مجهز به منطق با فتاوای دیگران ضروری است. این مقایسه، چون آینه‌ای روشن، تفاوت در روش و نتایج استنباط را نمایان می‌سازد. فتاوای مبتنی بر منطق، از انسجام و استحکام بیشتری برخوردارند، مانند بنایی که بر شالوده‌ای استوار ساخته شده باشد، در برابر فتاوایی که فاقد این پایه‌اند و به سستی گرایش دارند.

بخش دوم: قرآن کریم، محور دیانت و فقه

چالش غیبت قرآن کریم در فقه سنتی

یکی از کاستی‌های بنیادین علم دینی، کم‌رنگ بودن نقش قرآن کریم در فقه است، در حالی که این کتاب آسمانی، اساس دیانت اسلامی است. دوری از قرآن کریم، چون جدایی شاخه از ریشه، به انحراف از دیانت و مسلمانی می‌انجامد. قرآن کریم، به عنوان سرچشمه شریعت، باید محور استنباط فقهی باشد. غیبت آن در فقه سنتی، اصالت و اعتبار احکام را کاهش داده است.

درنگ: قرآن کریم، اساس دیانت اسلامی است و بازسازی فقه بدون محوریت آن، ناقص و ناکارآمد خواهد بود.

ضرورت وارد کردن قرآن کریم به فقه

برای مستندسازی فقه، هیچ راهی جز بازگرداندن قرآن کریم به فرآیند استنباط وجود ندارد. این کتاب الهی، چون چراغی فروزان، مسیر استدلال فقهی را روشن می‌سازد. این امر مستلزم آموزش عمیق‌تر قرآن کریم و استخراج احکام از آیات آن است، تا فقه به سرچشمه اصلی خود متصل گردد.

ضعف تحلیل آیات الاحکام

آیات الاحکام، اگرچه از متن قرآن کریم جدا شده‌اند، اما فاقد تحلیل عمیق و جامع هستند و به شکلی خلاصه و کم‌فروغ ارائه شده‌اند. این آیات، مانند گنج‌هایی نهان در دل زمین، نیازمند کاوشی دقیق و نظام‌مند هستند تا بتوانند پایه‌ای استوار برای استنباط فقهی فراهم آورند. تحلیل این آیات، مستلزم آموزش تخصصی و بهره‌گیری از روش‌های تفسیری دقیق است.

لزوم آموزش قرآن کریم در حوزه‌های علمی

آموزش قرآن کریم باید به صورت جدی در حوزه‌های علمی آغاز شود تا فقه به سرچشمه اصلی خود بازگردد. این آموزش، چون آبی زلال، زمینه‌ساز احیای فقه و ارتقای سطح علمی آن است. آموزش باید شامل تفسیر، فهم سیاق، و استخراج احکام از آیات باشد تا فقهایی تربیت شوند که با قرآن کریم پیوندی عمیق دارند.

بخش سوم: بازسازی منطق و اصول فقه

نیاز به بازسازی منطق متوسط

برای نجات فقه از چالش‌های موجود، بازسازی آن از طریق بازنگری در منطق متوسط آغاز می‌شود. منطق متوسط، چون ستونی استوار، ابزار استدلال در اصول را تقویت می‌کند و باید با نیازهای فقه معاصر همخوان شود. این بازسازی، شامل به‌روزرسانی روش‌های استدلال و منطق کاربردی در فقه است.

لزوم تدوین اصول جدید

اصول فقه کنونی، پس از عالمان بزرگی چون آقاضیاء، شیخ، و آخوند، توسعه نیافته و کهنه شده است. بدون اصول جدید، صدور فتاوای نوین ممکن نیست. اصول فقه، چون نقشه‌ای دقیق، باید با نیازهای زمانه هماهنگ شود تا پاسخگوی مسائل نوپدید باشد. بازنگری در اصول، نیازمند بازخوانی منابع و تدوین روش‌های جدید است.

درنگ: اصول فقه کهنه شده و بازسازی آن با تدوین روش‌های نوین، لازمه پاسخگویی به مسائل معاصر است.

مشکل تسامح در ادله سنن

یکی از چالش‌های علم دینی، تسامح در استفاده از ادله سنن است. در علم، تسامح جایگاهی ندارد و استدلال‌ها باید علمی، منطقی، و مستادل باشند. تسامح در استناد به سنت‌ها، چون سایه‌ای بر اعتبار فقه می‌افتد و جایگزینی آن با مستندسازی دقیق، مستلزم بازنگری در منابع و روش‌های استنباط است.

بخش چهارم: بازسازی منابع فقهی

جداسازی روایات فقهی از سایر روایات

روایات فقهی باید از سایر روایات جدا شوند تا فقیه به منابعی تخصصی دسترسی داشته باشد. همان‌گونه که علوم دیگر، مانند فیزیک و شیمی، از یکدیگر تفکیک شده‌اند، روایات نیز باید بر اساس موضوع و کاربرد دسته‌بندی شوند. این جداسازی، چون سازمان‌دهی کتابخانه‌ای عظیم، به تمرکز فقیه بر منابع فقهی کمک می‌کند.

نیاز به تدوین کتاب روایی تخصصی

فقیه باید کتاب روایی تخصصی در اختیار داشته باشد که در آن روایات فقهی از غیرفقهی جدا شده باشد. منابع روایی کنونی، مانند بحارالانوار، مجموعه‌ای گسترده و غیرتخصصی از روایات هستند. تدوین کتاب‌های روایی تخصصی، چون جداسازی گندم از کاه، کارایی فقه را افزایش می‌دهد.

جداسازی مدارک فقهی

تمامی مدارک فقهی باید به صورت جداگانه استخراج و دسته‌بندی شوند. این فرآیند، مانند نقشه‌برداری از سرزمینی ناشناخته، به سازمان‌دهی منابع و دسترسی سریع‌تر به مدارک معتبر کمک می‌کند. با امکانات امروزی، این امر به سهولت قابل انجام است.

اهمیت متن روایات بر سند

در بررسی روایات، اهمیت با متن است، نه سند. متن سالم یا ناسالم بودن روایت را تعیین می‌کند. عقل و منطق، چون ترازویی دقیق، سلامت متن را می‌سنجند. حتی اگر سند روایت کامل باشد، اما متن آن مشکل داشته باشد، باید کنار گذاشته شود.

درنگ: متن روایت، معیار اصلی صحت آن است و عقل جمعی می‌تواند سلامت آن را تأیید یا رد کند.

نقش عقل جمعی در ارزیابی روایات

عقل جمعی، چون مشعلی فروزان، می‌تواند سلامت و صحت متون روایی را تأیید یا رد کند. این ابزار، از پذیرش متون غیرمعتبر جلوگیری می‌کند و مستلزم تربیت فقهی و منطقی دقیق است.

حذف خرافات از متون فقهی

متون خرافی نباید در کتاب‌های فقهی وارد شوند و باید برای تحقیقات تاریخی کنار گذاشته شوند. خرافات، چون علف‌های هرز، به اعتبار فقه آسیب می‌رسانند. جداسازی این متون و استفاده از آنها برای پژوهش‌های تاریخی، به حفظ اصالت فقه کمک می‌کند.

تفاوت بین عطرت و سنت

آنچه در فقه مورد استناد است، سنت است و نه عطرت. متون باید کارشناسی شده و مستندات معتبر استخراج شوند. سنت، چون گوهری ناب، باید از متون غیرمعتبر تفکیک شود تا استنباط‌ها بر پایه منابع موثق انجام گیرد.

نقش متن در تأیید یا تکذیب سند

متن صحیح، خود تأییدکننده سند است و متن غیرصحیح، سند را بی‌اعتبار می‌کند. این اصل، مانند کلیدی است که قفل حقیقت را می‌گشاید و نشان‌دهنده اولویت محتوا بر شکل ظاهری سند است.

بازسازی و جداسازی متون روایی

متون روایی باید جداسازی و بازسازی شوند. متون خرافی، برای تحقیقات تاریخی کنار گذاشته شوند. این فرآیند، مانند پالایش آب از ناخالصی‌ها، به تقویت پایه‌های فقهی کمک می‌کند.

استفاده از متون خرافی برای تحقیقات تاریخی

متون خرافی، مانند نسخه‌های قدیمی پزشکی برای پزشکان، می‌توانند برای محققان حوزوی ارزشمند باشند. این متون، اگرچه برای استنباط فقهی مناسب نیستند، برای مطالعات تاریخی و تطبیقی سودمندند.

تأثیر تعداد روایات بر استنباط

استنباط مبتنی بر دو هزار روایت با استنباط مبتنی بر ده هزار روایت، نتایج متفاوتی خواهد داشت. تعداد و کیفیت روایات، مانند خاک حاصلخیز، بر دقت و جامعیت احکام تأثیر می‌گذارد. محدود کردن منابع به روایات معتبر، کیفیت فتاوا را بهبود می‌بخشد.

نقش عقل جمعی در تأیید متون فقهی

پس از قرآن کریم و روایات، عقل جمعی به عنوان معیاری برای تأیید متون فقهی عمل می‌کند. این ابزار، مانند بادی که ابرهای تردید را کنار می‌زند، به ارزیابی صحت متون و احکام کمک می‌کند.

بخش پنجم: مراحل استنباط فقهی

سه مرحله استنباط فقهی

استنباط فقهی نیازمند سه مرحله است: موضوع‌شناسی، ملاک‌شناسی، و حکم. این مراحل، مانند سه ستون یک پل، چارچوبی نظام‌مند برای استنباط فقهی فراهم می‌کنند. هر مرحله نیازمند دقت و تخصص است تا احکام با واقعیت‌های اجتماعی همخوانی داشته باشند.

درنگ: استنباط فقهی در سه مرحله موضوع‌شناسی، ملاک‌شناسی، و حکم شکل می‌گیرد و هر مرحله نیازمند دقت علمی است.

چالش فقدان موضوع‌شناسی

فقه کنونی از موضوع‌شناسی دقیق محروم است. برای مثال، تعریف دقیق «دیوانه» یا «بیماری که نباید روزه بگیرد» مشخص نیست. این ابهام، مانند مهی غلیظ، مکلفان را در سردرگمی فرو می‌برد. موضوع‌شناسی نیازمند تعریف دقیق مفاهیم و مصادیق است تا احکام با وضوح و اطمینان ارائه شوند.

چالش‌های عملی در موضوع‌شناسی

در مواردی مانند روزه بیماران یا احکام استحاضه، مکلفان به دلیل فقدان تعرفه‌های روشن دچار سردرگمی هستند. این ابهامات، مانند گره‌هایی در تار و پود فقه، ناشی از نبود معیارهای مشخص در موضوع‌شناسی است. فقیه باید تعرفه‌های روشنی برای این موارد ارائه دهد.

نقش فقیه در موضوع‌شناسی

برخلاف دیدگاه سنتی که موضوع‌شناسی را به عرف واگذار کرده، فقیه باید خود در این حوزه فعال باشد. واگذاری موضوع‌شناسی به عرف، مانند سپردن نقشه‌کشی به رهگذری ناآشنا، به دور باطل می‌انجامد. فقیه باید با دانش تخصصی، موضوعات را تحلیل کند.

نیاز به تشکیلات موضوع‌شناسی

با توجه به گستردگی موضوعات، فقیه به تنهایی نمی‌تواند همه مسائل را پیگیری کند و نیاز به تشکیلات موضوع‌شناسی است. این تشکیلات، مانند کارگاهی مجهز، شامل متخصصان علوم مرتبط است تا موضوعات فقهی به صورت علمی و دقیق بررسی شوند.

اهمیت ملاک‌شناسی در فتاوا

فتاوا باید دارای ملاک‌های روشن باشند تا بتوانند با اطمینان تأیید شوند، مانند آیه‌ای که با «صَدَقَ اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» مهر تأیید می‌خورد. ملاک‌شناسی، چون کلیدی برای گشودن قفل احکام، مستلزم استدلال‌های قرآنی و روایی معتبر است.

صَدَقَ اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (خداوند بزرگ و بلندمرتبه راست گفته است).

چالش تفاوت در احکام گوشت حیوانات

تفاوت احکام گوشت حیوانات، مانند سگ و خوک، باید با ملاک‌های روشن توضیح داده شود. این تفاوت‌ها، مانند خطوطی که نقشه‌ای را از دیگری جدا می‌کنند، باید بر اساس دلایل قرآنی و علمی تبیین شوند، نه صرفاً بر اساس عرف یا سنت‌های غیرمستند.

تغییر عرف در احکام (مثال ماهی)

تغییر عرف در مصرف ماهی، نشان‌دهنده تأثیر فرهنگ بر احکام است، اما ملاک‌های احکام باید از قرآن کریم و سنت استخراج شوند. عرف، مانند بادی متغیر، نمی‌تواند مبنای احکام باشد، بلکه ملاک‌ها باید از منابع معتبر شرعی به دست آیند.

منابع اصلی فقه: قرآن کریم و سنت

فقه تنها بر قرآن کریم و سنت استوار است، اما روش استخراج ملاک‌ها از این منابع نیازمند بازنگری است. روش‌های سنتی، مانند ابزارهایی کهنه، پاسخگوی نیازهای معاصر نیستند و باید روش‌های علمی و نظام‌مندی تدوین شود.

چالش فقدان ملاک‌های صریح

در مواردی که ملاک‌ها صراحتاً بیان نشده‌اند، باید از طریق علم و تحقیق استخراج شوند. قرآن کریم، چون قانون اساسی، کلیات را بیان می‌کند و ائمه، به دلیل شرایط تاریخی، نتوانسته‌اند همه ملاک‌ها را بیان کنند. تحقیق علمی، مانند کاوشگری در معدنی غنی، این خلأ را پر می‌کند.

جمع‌بندی

این نوشتار به بررسی چالش‌های علم دینی در حوزه فقه و اصول پرداخت و راهکارهایی برای بازسازی آن ارائه داد. تأکید بر بازگشت به قرآن کریم به عنوان سرچشمه اصلی، بازنگری در منطق و اصول فقه، جداسازی روایات فقهی، و تقویت موضوع‌شناسی و ملاک‌شناسی، از مهم‌ترین پیشنهادات مطرح‌شده است. این اصلاحات، با بهره‌گیری از عقل جمعی و مستندسازی علمی، می‌توانند فقه را به سطحی متناسب با نیازهای زمانه ارتقا دهند. این رویکرد، مانند احیای چشمه‌ای خشکیده، نه تنها به حفظ اصالت دیانت کمک می‌کند، بلکه پاسخگویی فقه به مسائل نوپدید را تضمین می‌کند.

با نظارت صادق خادمی